فاریاب
بمعنی فاراب است . (برهان ). رجوع به فاراب ، باریاب ، پاریاب ، باراب و فاریاو شود.
فارع
اسم فاعل از فرع و فروع ، بمعنی بالارونده بر کوه و فرودآینده به وادی .
بلندبالای نیکوهیات . یک تن از اطرافیان سلطان : هو فارع من فرعة السلطان ; او یکی از یاران سلطان است . (از اقرب الموارد). ج ، فَرَعة. جبل فارع ; کوهی را میگویند که درازتر از کوه دیگر باشد. (از اقرب الموارد).
فارغ گشتن
فارغ شدن . آسوده شدن:
محو شد پیشش سوال و هم جواب
گشت فارغ از خطا و از صواب .
مولوی .
فارمد
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 33 هزارگزی شمال خاوری مشهد و چهارهزارگزی شمال باختری تبادکان در دامنه ای واقع است . جایی معتدل و دارای 37 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تامین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد.(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). آن را فارمذ (با ذال نقطه دار) نیز گفته اند. رجوع به معجم البلدان شود.
فاروخیا
حشیشةالداخس . رجوع به فارنوخیا شود.
فاریاب توت
دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان که در 7 هزارگزی جنوب خاوری قلعه رئیس مرکز دهستان واقع است . سکنه آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
فارغ ماندن
بیکار ماندن . از کار برآسودن . رجوع به فارغ شود.
فارمذی
منسوب به فارمذکه از قرای طوس است . (سمعانی ). رجوع به فارمد شود.
فارود
جایی در راه یزد و اصفهان که اکنون نام آن در فرهنگها و نقشه ها دیده نمیشود. رجوع به تاریخ عصر حافظ تالیف غنی ص 157 شود.
فاریاب سنگو
دهی از دهستان گوده بخش بستک شهرستان لار که در 43 هزارگزی شمال باختری بستک و دوهزارگزی راه شوسه لار به بستک واقع است . دامنه ای گرمسیر، مالاریایی و سکنه آن 298 تن است . آب آنجا از چشمه تامین میشود و محصول عمده آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
فارغ
فرصت یافتن .
سرور قلب . باد سرد تابستان . (برهان ).
فارغوس
فالرغس . فارغوس . لقلق. (فهرست مخزن الادویه ).
فارمند
دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگهران به جاسک واقع است . جایی کوهستانی ، گرمسیر و دارای 80 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه تامین میشود و محصول عمده آن خرما و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
فاروز
از قریه های نسا. (از معجم البلدان ). ظاهراً همان فاروج باشد. رجوع به فاروج شود.
فاریابی
منسوب است به فاریاب که معروف است . (سمعانی ).
فارغان
یکی از دهستانهای پنجگانه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در خاور حاجی آباد واقع است . از جنوب به دهستان سیاهو و احمدی ، از خاور به دهستان رودخانه و از باختر به دهستان طارم محدود است . جلگه ای گرمسیراست که آب آن از رودخانه تامین میشود. محصول عمده اش خرما و غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. این دهستان از 21 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعاً 5512 تن سکنه دارد. مرکز دهستان قریه فارغان وقریه های مهم آن نظام آباد، سلطان آباد، سیرمند، میمند، و شاهرود میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
فارناس
پادشاه کاپادوکیه که آتوسا خواهر کبوجیه پادشاه هخامنشی به همسری او برگزیده شد. نام او را فارناک نیز ضبط کرده اند. رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2123 شود.
فاروزی
منسوب به فاروز که از قرای نساست در نیم فرسخی آن . (سمعانی ).
فاریانان
قریه ای است در سغد. (از معجم البلدان ).
فارغانه
در حال فراغت و آسایش خاطر:
داشت از تیغ وتیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست .
نظامی .