شاخ زر
پاره ای زر. شاخه های زرکه در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج ):
ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است
چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است .
سلیم (از آنندراج ).
شاجی
همان ابن سعد العشیره در نسب جعفیین است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ذیل ش ج و).
شاخ بر دیواری
گردنکشی . کبر و غرور:
سر زوریت از خری است تا کی ببری
از گاو گرو بشاخ بر دیواری .
ظهوری (از آنندراج ).
شاخ تا شاخ جستن
شاخ بشاخ جستن . شاخ به شاخ پریدن:
بر سر خاکسترانده نشست
وز بهانه شاخ تا شاخی بجست .
مولوی (از امثال و حکم دهخدا).
شاخ زرین
کنایه از قلم زردرنگ نویسندگی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ).
شاتیون
کمون سن از آورندیسمان سو دارای 12500 تن جمعیت و مرکز استخراج سنگهای ساختمانی است .
شاحب
مهزول . (اقرب الموارد). ضعیف و لاغر. (ناظم الاطباء). رنگباخته . رنگپریده .
متغیراللون . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
شاخ برزدن
شاخه بر زدن . شاخه درآوردن . (منتهی الارب ).
شاختان
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، در جهل و هشت هزارگزی جنوب باختر مهاباد و سی و هفت هزارگزی باختر راه مهاباد به سردشت . کوهستانی و سردسیر است . سکنه آن یکصد و پنجاه و نه تن کرد سنی اند. آب آن از رودخانه بادین آباد تامین میشود و محصولات آن غلات و توتون و حبوبات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و دستبافی و جاجیم بافی است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 289).
شاخ زعفران
در عرف هند بر چیز غریب و نادر اطلاق کنند. (آنندراج ). هر چیز غریب و نادر. (ناظم الاطباء):
به پیش جلوه او نیست سرخ رو نوروز
بملک هند بود شاخ زعفران هولی .
سراج المحققین (از آنندراج ).
شاتیون آنبازوا
مرکز کمون نی یور ، از آروندیسمان شاتوشینون ، واقع در ساحل رودخانه آرون و ترعه نیورنه ; دارای 1130تن جمعیت است .
شاحذ
جایی است در همدان . گفته اند که حارث بن حذیقبن عبداللّه بن قادم الهمذانی به این نام موسوم به شاحذ شده است . (منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان ).
شاخ بر شاخ
گوناگون و مختلف . (ناظم الاطباء):
پرنده مرغکان گستاخ گستاخ
شمایل بر شمایل شاخ بر شاخ .
نظامی .
شاختلخان
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 62 هزارگزی جنوب باختری اهواز و 4 هزارگزی خاور راه خرمشهر به آبادان . دشت و گرمسیر است . سکنه آن 100 تن ، دارای مذهب تشیع و زبان آنان لری و فارسی است . آب آن از خورشادگان تامین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است . راه اتومبیل رو دارد که در تابستان قابل عبور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شاخسار
جای انبوهی درختان بسیار شاخ .(فرهنگ جهانگیری ). جایی از درخت که شاخهای بسیار رسته باشد. (فرهنگ رشیدی ). شاخ سر. (شعوری ):
بر سر هر شاخساری مرغکی
بر زبان هر یکی بسم اللهی .
منوچهری .
شاتیون آن دیوا
مرکز کمون دروم ، از آروندیسمان دی ، واقع در کنار رودخانه بز که به رود دروم میریزد و دارای 600 تن جمعیت است .
شاحط
دور: منزل شاحط; ای بعید. (اقرب الموارد).
شاخ بر شاخ زدن
بر شاخ و برگ چیزی افزودن و فروع پی در پی بر یک اصل مترتب کردن . (مقدمه التفهیم چ جلال همائی ص قسح ): کی باز گردند از چیزی که عمر بدان بگذاشتند و کتابها پر کردند از حکمهای سه گانی بر آن و شاخ بر شاخ زدن . (التفهیم ص 400).
شاخ تیر
فرسب . حمال . شاخ . عارضه . و رجوع به شاخ شود.
شاخساره
شاخسار. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ):
بقصد کینه ایام سر چه جنبانی
ز شاخساره شمشاد اره را چه غم است .
سلیم (از فرهنگ نظام ).