جستجو

ساتروپات
نام یکی از سرداران داریوش سوم است که درجنگ اسکندر مقدونی شرکت داشت . و ظاهراً این کلمه مصحف شترپت است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1370 شود.
ساتور
نام یکی از ساحران که به موسی (ع ) ایمان آوردند. (منتهی الارب ).
ساجع
سخن مقفی گوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقابل شاعر. رجوع به تاج العروس در ماده ذرع شود.
  • قصدکننده کلام و غیر آن است . (شرح قاموس ) (قطر المحیط) (تاج العروس ). راست رو در سخن و جزآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: فلان ساجع فی کلامه ; ای مستقیم لایمیل عن القصد و یقابله الجائر. (اقرب الموارد).
  • شتر ماده دراز است . (شرح قاموس ). ناقه دراز بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
  • شتر بطرب و نشاطآورنده در بانگ کردن . (شرح قاموس ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ناقه نشاطآور ببانگو ناله خود. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (تاج العروس ).
  • روی معتدل نیکوآفرینش . (شرح قاموس ). روی نکو و خوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس ). ج ، سُجًّع و سواجع.
  • ساچمه خوردن
    خوردن ساچمه بکسی . مورد اصابت ساچمه قرار گرفتن . ساچمه زده شدن .
    ساحل
    لب . (دهار). عراق. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل .
  • کناره دریا. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساحل عبارت است از فصل مشترک خشکیها با سطح افقی دریا، بعبارت دیگر منحنی های هم ارتفاعی است که دارای ارتفاع صفر گز باشد. این فصل مشترک در سواحل بدون جزرو مد تقریباً ثابت است ولی در سواحلی که دارای جزر و مد است تغییر میکند و بوسعت زمینهای ساحلی افزوده یا کم میشود. (جغرافیای طبیعی جهانگیر صوفی ص 345). دریا کنار. کنار دریا. دریا بار. لب دریا:
    چو کشتی بساحل کشید آفتاب
    شب تیره افکند زورق در آب .

    فردوسی .

  • ساتره
    تانیث ساتر. رجوع به ساتر شود.
    ساتورن
    در اساطیر قدیم یکی از ارباب انواع است که در نزد یونانیان و ایتالیائیهای قدیم خداوند زمان و مظهر آن ستاره زحل بوده است ، و چنین می نماید که وی در ابتدا رب النوع خلاقی بوده و بعد با نیروی خلاقه اپس متحد شده است . ساتورن یونانی که آن را کرونوس نیز نامند فرزند اورانوس (آسمان ) وژآ (زمین ) و همسر رآ یا سیبل بوده و فرزندانی به اسامی : هستیا ، دِمِتر ، هرا ، آدس ، پوزیدون وزئوس (زاوش ) داشته است . ساتورن ایتالیائی فرزند کوئلوس ، و تلوس و همسر اپس و پدر پیکوس بوده است . کرونوس موجودی سرشته از جبن و بددلی بود. از این روی پدرش را از سلطنت خلع کردو فرزندان خود را کشت یا بزندان افکند از بیم آنکه مبادا آنان او را بچنین سرنوشتی دچار سازند. ولی یکی از پسرانش بنام زئوس به حیله سیبل از بند گریخت و ساتورن را که بایتالیا پناه برده و بر خطه لاسیوم حکومت یافته بود از سلطنت خلع کرد. ساتورن در روم بعدالت سلطنت میکرد و کشاورزی را به رومیان آموخت . روزگار او برای مردم آن سرزمین توام با آزادی و آبادی و دادگری بود. اصولاً مفهوم ساتورن در یونان و روم اختلاف اساسی دارد. ساتورن یونانی مظهر زمان و ساتورن رومی مظهر کشاورزی است . دریونان یکی از ماههای سال خاص این رب النوع بود که درتقویمهای قدیم آن را ماه کرونیوس می نوشتند. پرستش ساتورن بعدها در روم عمومیت یافت و چندین شهر بدان نام نامیده شد. پیشینیان ساتورن را بصورت پیرمردی با ریشهای سپید مجسم میکردند که پشتش زیر بار زمان خم گشته بود. یک مجسمه برنزی با این قیافه در موزه لوور وجود دارد. هنرمندان جدید ساتورن را برای تجسیم و تصویر زمان بکار میدارند.
    ساچمه دان
    وعائی که در آن ساچمه جای دهند. صاچمه دان .
    ساحلات
    ناحیه ای است در فارس . در تاریخ گزیده آمده: در زمان او [ ابوبکربن سعدبن زنگی ] ملک فارس رونق تمام گرفت و بسیار عمارات و خیرات کرد چون رباط مظفری ابرقوه ... و مظفری حارک (؟ ) بر راه ساحلات . (تاریخ گزیده چ عکسی لندن ص 508). رجوع به ساحلی و ساحلیات شود.
    ساتقین
    یا ساتقن ، سرآمد بهادران اوزبک و از سرکردگان سپاه توقتمش خان در طغیان بر امیرتیمور گورگان بود. ظاهراً دو برادراین نام را داشتند که یکی به ساتقین بزرگ و یکی به ساتقین کوچک معروف بودند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 441 و منتخب التواریخ معین الدین نطنزی ص 424 شود.
    ساتورنی
    نوعی حشره از خانواده ساتورنید است که خود انواع مختلف دارد. و آن شبیه پروانه و به رنگهای خرمائی و گندم گون و خاکستری است و در میان هر بالش چشمی برنگ سرخ و آبی دارد.
    ساجقلی زاده
    محمد مرعشی معروف به ساجقلی زاده از علمای قرن دوازدهم هجری است . او راست : 1 - تقریرالقوانین المتداولة من علم المناظرة. 2 - الرسالة الولایة فی آداب البحث والمناظرة. رجوع به معجم المطبوعات شود.
    ساچمه ریز
    آنکه ساچمه ریزد. صاچمه ریز. رجوع به ساچمه شود.
    ساحل الحیات
    کرانه عمر. پایان عمر. به ساحل الحیات رسیدن کسی یعنی آفتاب عمرش بر لب بام بودن: و قاضی قضاة بوسلیمان داودبن یونس اتباه اللّه که اکنون بر جای است مقدم تر و بزرگتر این شهرهرچند به ساحل الحیوة رسیده است افگار بمانده و برادرش قاضی زکی محمود ابقاه اللّه از شاگردان بوصالح بودند.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 و چ غنی - فیاض ص 199).
    ساتکن
    رجوع به ساتکنی و ساتگنی و ساتگینی شود.
    ساتومار
    و به زبان مجاری سزاتمار شهری است ، در رومانی در ایالتی بهمین نام . جمعیت آن 52100 تن است . کارخانه واگون سازی و تفنگسازی دارد.
    ساجگون
    برنگ ساج . تیره:
    کنار آبدان گشته بشاخ ارغوان حامل
    سحاب ساجگون گشته بطفل عاجگون حبلی .

    منوچهری (دیوان ص 109).

    ساچمه ریزه
    خرده ساچمه . صاچمه ریزه .
    ساحل خانه
    ساحل سرای . سرائی که در کنار دریا باشد. (ناظم الاطباء).
    ساتکنی
    قدح و پیاله بزرگی باشد که بدان شراب خورند. (برهان ) (آنندراج ). به کاف فارسی اصح است . (حاشیه برهان چ معین ). رجوع به ساتگنی و ساتگینی شود.