جستجو

سادات باولی
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 48 هزارگزی شمال باختری نورآباد و در 15 هزارگزی باختر راه شوسه خرم آباد و کرمانشاه اراضی آن تپه و ماهور و هوای آن سردسیر و مالاریائی است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است . 180 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد. ساکنان آن از طایفه سادات هستند و زمستان قشلاق میروند. در این آبادی بنای زیارتگاه امامزاده باولی بن موسی کاظم از آثار قدیم است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سادات نجات
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 72 هزارگزی باختری اهواز. بین راه آهی و راه شوسه اهواز به اندیمشک و شمال سد شاهور.جلگه ای و گرمسیر و مالاریائی است . آب آن از رودخانه ،و محصول آن غلات است ، 100 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند راه مالرو دارد. ساکنان آن طایفه سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سادگی
ساده بودن . عاری بودن از نقش و نگار. بی نقشی .
  • بی آرایشی . بی زیوری . بی زینتی .
  • آسانی . مقابل دشواری .
  • خلوص . بی آمیغی . بساطت .
  • همواری . صافی .
  • همواری سخت . لغزانی . لغزندگی: بعد از آن برفتیم و بدان زمین [ که مانند نقره بود ] رسیدیم و بدشواری بر آن نمی شایست رفتن از سادگی که بود، جمله سیم خالص بود. (مجمل التواریخ والقصص ).
  • بی حیلگی . سلیم دلی . بی مکری . صاف و سادگی . خوش قلبی . خوش جنسی . خوش فطرتی . خوش طینتی . پاک ضمیری . پاک درونی . پاکیزه درونی . صافی ضمیری . مقابل عیاری .
  • ساده لوحی . گول خوری . خوش باوری . زودباوری . چلمنی . په پگی . پخمگی . ابلهی . احمقی .
  • ساخت
    ساختن . صنع. صنعت:
    ز انگیزش و ساخت فرق است چند
    که این نخل کار است وآن نخلبند.

    امیرخسرو.

    ساخته شدن
    (... کار کسی ) بر آمدن حاجت او:
    چون کار همه ساخته شداز کرم تو
    باید که شود ساخته کار شعرا نیز.

    سوزنی .

    سادات بیهق
    از خاندانهای مشهور خراسان . متوطن در نیشابور و بیهق، از اعقاب سید ابوالحسن محمدبن ابومنصور پلاس پوش بودند و بر اثر پیوند با طاهریان نفوذ فراوانی یافته بودند. رجوع به تاریخ بیهق صص 50 - 55 شود.
    سادات هزارجریب
    سادات مرتضوی هزار جریب ، خاندانی است که در قرن نهم و دهم در هزارجریب مازندران حکومت کرده اند. از این خاندان ابتدا سید عماد بسال 760 ه' . ق. به فرمان امیرتیمور بحکومت هزارجریب رسید و در آن ناحیه استقلال گونه ای یافت . بسال 809 عزالدین و بسال 892 میرغضنفر و بسال 823 حسن نامی این سمت را داشتند. اعقاب سید عماد بدو دسته جبرئیلی ورضی الدین تقسیم شدند و بسال 1095 سید مظفرالدین حسین مرتضوی مازندران را با الوند دیو تقسیم کرد. رجوع به التدوین فی احوال جبال شروین تالیف اعتماد السلطنه و ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 191 شود.
    سادله
    ژاک . کشیش و انسان دوست ایتالیائی متولد مُدِن (1758 - 1838).
    ساخت آماج
    گاوآهن . جفت . سپار. مجموع آهن جفت . فَدان . فَدّان . (منتهی الارب ).
    ساخته کاچار
    آماده . با اسباب . بسامان و به اندام:
    اکنون سور است و مردم آید بسیار
    کار شگرف است و صحن ساخته کاچار.

    نجیبی .

    سادات جبرئیلی
    از سادات مرتضوی هزارجریب و از اعقاب سید عمادند که در قرن نهم و دهم در هزارجریب مازندران حکومت داشته اند. از این خاندان اند سید روح اللّه متوفی به سال : 927 و پسرش سید عبداللّه متوفی به سال 934. رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 111 شود.
    ساداتیه
    ده کوچکی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 12 هزارگزی شمال فدیشه . زمین آب جلگه ای و هوای آن معتدل است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است ، 39 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
    سادم
    پشیمان . (مهذب الاسماء) (قطر المحیط). اندوهگین و پشیمان . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). پشیمان و غمگین . (شمس اللغات ).
  • اندوهگین و خشمناک . (شرح قاموس ) (اقرب الموارد).
  • متغیر العقل من الغم . الحزین الذی لا یطبق ذهاباً ولا مجیئاً. (تاج العروس ).
  • ساختکاری
    آماده کردن . بسغدن . بسیجیدن . آراستن . تجهیز سپاه بقعاء ذی القصة، موضعی است که ابوبکر برای ساختکاری لشکر اسلام در آنجا رفت . (منتهی الارب ). ساخته کاری .
    ساخته کردن
    ساختن . آماده کردن:
    دستیار و ستور و کار سفر
    ساخته کرد هر چه نیکوتر.

    عنصری .

    سادات حسینی
    تیره ای از شعبه جباره ایل عرب از ایلات خمسه فارس هستند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
    سادار
    شهری از آثار فیروزبن یزدگرد ساسانی [ 483 - 487 م . ] است به آذربایجان . رجوع به تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 114 شود.
    سادم نادم
    پشیمان . (مهذب الاسماء). از اتباع است برای تاکید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اندوهگین و پشیمان . کور و پشیمان . سدمان ندمان .
    ساختگی
    چگونگی و کیفیت ساخته . ساخته بودن . و ساخته شدن . رجوع به ساختن و ساخته شود.
  • آمادگی . بسیج . بسیجیدگی . بسغدگی . فراهمی اسباب . مهیائی . آراستگی . عّده . عدت . ساخت . سامان . ساز: و از آنجا لشکرها ساخته و ببخارا رسید. خاتون آن لشکر وساختگی بدید، دانست که با این لشکر بخارا نتواند مقاومت کردن . (تاریخ بخارا ص 49). و اسباب تمنّع و علل ترفع در غایت ساختگی بود [ در دولت آل سامان ] خزائن آراسته و لشکر جرار و بندگان فرمانبردار. (چهار مقاله چ معین ص 59). بعد ما که سلطان حرکت فرماید او را با ساختگی بر عقب بفرستم . (جهانگشای جوینی ). بر آن جملت که گفته بود ساختگی پیش گرفت . (جهانگشای جوینی ).سرداران هر دو لشکر بساختگی مقاتله روز دیگر مشغول بودند. (منتخب التواریخ معینی ص 423).
  • (ص نسبی ) مصنوع . متصنع. تصنعی . دروغی . دروغین . جعلی .بدل . قلب . من درآوردی . مجعول . غیراصلی . قلابی . عملی .
  • ساخته لگام
    گردنکش و توسن . سرکش ، کذا فی المجمع. (شعوری ).