جستجو

ساتی
رجوع به ساطی شود.
ساچمه ریزی
کار ساچمه ریز. رجوع به ساچمه شود.
ساحل سرای
ساحل خانه . (از ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود.
ساتیاری
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج ،واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری پاوه و 10 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو شهرستان کرمانشاه به پاوه . کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه مشروب میشود و محصول آن غلات و توتون و لبنیات و پشم و روغن است . 388 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
ساحل گاه
ساحل . کنار دریا. کنار رود:
ازین گردابه چون باد بهشتی
بساحلگاه قطب آورده کشتی .

نظامی .

ساتی برزن
از خواجگان دربار اردشیر دوم (404 - 360 ق. م .) نهمین پادشاه هخامنشی است . کتزیاس و دمی تن مورخان یونانی نام او را در حادثه طغیان کورش کوچک و جنگی که بسال 401 ق. م . در کوناکسا نزدیک بابل روی داد و منتهی بقتل کورش گردید، آورده اند. و بنا به روایت آن دو مورخ : چون ساتی برزن دید که اردشیر دوم از تشنگی نزدیک بمرگ است آبی متعفن از مشکی کثیف پیدا کرد و به اردشیر رسانید. شاه او را مورد لطف قرار داد و گفت در عمرم آبی به این گوارائی نیاشامیده بودم . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1024 شود.
ساحل نشین
کناره نشین . آنکه در کنار دریا، یا رودی بزرگ خانه دارد. رجوع به ساحل شود.
ساتی بیگ
دختر اولجاتیو و خواهر ابوسعید ایلخان مغول ، و از زنان نامدار ایران در قرن هشتم ، وپانزدهمین و آخرین تن از ایلخانان مغول در ایران است . در اوایل سلطنت ابوسعید امرا طغیان کردند و چون این فتنه را امیرچوپان سردار مقتدر و متنفذ غازان فرونشاند ابوسعید آن امیر را مورد لطف خاص قرار داد. درهمین ایام موقعی که ابوسعید از زنجان به اران آمده بود دولندی همسر امیر چوپان که خواهر ایلخان بود درگذشت و ابوسعید ساتی بیگ را در 20 رجب 719 به ازدواج امیرچوپان درآورد. ثمره این ازدواج سه پسر بود که بزرگترین آنان سیورغان نام داشت و ششمین پسر امیرچوپان بود. در سال 727 امیر چوپان بر ابوسعید شورید و بقصد جنگ از خراسان روی به غرب نهاد، در سمنان لشکریانش بپراگندند و او بناچار از بیراهه آهنگ خراسان کرد ودر نیمه راه به ساتی بیگ اجازه داد که همراه فرزندان نزد برادر رود. بسال 736 ابوسعید درگذشت و آریاخان با ارپاگاون نواده اریق بوقا برادر هلاکو در 13 ربیعالاول 736 بجای او انتخاب شد و برای تحکیم وضع خود ساتی بیگ را در تبریز بزنی گرفت ولی آریاخان در نزدیکی مراغه از موسی نام که مدعی سلطنت و بحمایت شیخ حسن کوچک (پسر امیر چوپان ) مستظهر بود شکست خورد و رو بهزیمت نهاد و اندکی بعد کشته شد. حکومت موسی نیز دیری نپائید و امیر شیخ حسن بزرگ (ایلکانی ) بر امور مسلط شد و ساتی بیگ را با پسرش سیورغان بدشت موقان روانه ساخت . بسال 737 شیخ حسن کوچک یا چوپانی با ساتی بیگ و سبورغان که مقیم ارّان بودند متحد شد و قراجری نامی را بعنوان ساختگی تیمورتاش بسلطنت بر داشت و ساتی بیگرا بعقد او درآورد. ولی شیخ حسن با قراجری هم نساخت و او را کشت . بسال 739 چوپانیان و امرای هزاره ها ساتی بیگ را که با امیر شیخ حسن بزرگ صفائی نداشت از گرجستان بازآوردند و بمقام ایلخانی برداشتند و خطبه و سکه بنام او کردند و رکن الدین شیخی و غیاث الدین محمدرا به وزارت او گماشتند. آذربایجان و اران تحت امرساتی بیگ و شیخ حسن کوچک درآمد ولی سایر نقاط ایران هرقسمت بدست امیری از امرای سابق اولجاتیو یا ابوسعیدبود. ساتی بیگ و شیخ حسن کوچک زمستان را در ارّان گذرانیدند، و در بهار با اردوئی روی به آذربایجان نهادند. شیخ حسن بزرگ (ایلکانی ) نیز بخدمت ساتی بیگ آمد ودست خاتون را بوسید و پس از عذرخواهی با اردو به اوجان آمد. امیر شیخ حسن کوچک می اندیشید که امور سلطنت از زنی برنمیآید. ناگهان پس از رسیدن اردو به اوجان دستگاه ساتی بیگ را غارت کرد و یکی از نبیره زادگان یشموت پسر هلاکو را که سلیمان خان نام داشت به ایلخانی منصوب نمود و ساتی بیگ را بزور بزوجیت به او داد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 606 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 207 و 212 و 214 و 223 و 226 و 228 و 229 و از سعدی تا جامی ص 56 و 58 و 62 و 66 و 67 و 189 و طبقات سلاطین اسلام تالیف لین پول ترجمه عباس اقبال ص 333 و 341 و 349 و 353 و 356 تا 358 و360 و 361 و 364 شود.
ساح
کاونده . (اقرب الموارد). ضب ساح ; سوسمار خورنده گیاه . (منتهی الارب ).
  • ج ِ ساحة. رجوع به ساحة و ساحت شود.
  • ساحلی
    از ساحل . منسوب بساحل .
    -بلاد ساحلی ; دریا بار.
    ساتیدا
    نام کوهی است . در قول یزیدبن مفرغ :
    فدیرُ سُوَی فساتیدا فبصری
    فحلوان المخافة فالجبال .
    و اصل آن ساتیدما است و بضرورت میم را حذف کرده است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان یاقوت ).
    ساحات
    میان سراها. ج ِ ساحة، ساحت . رجوع به ساحت و ساحة شود.
    ساحلیات
    نامی است که سابقاً بسواحل خلیج فارس و بنادر جنوبی ایران بخصوص به حدود سیراف میدادند. در فارسنامه ابن البلخی آمده: و آثار او [ قبادبن فیروز ] این شهرهاست : ساحلیات که هم مضاف است به قبادخوره . (فارسنامه ابن البلخی ص 84). هزو، و ساویه و دیگر نواحی اعمالی است از ساحلیات که با جزیره قیش رود. (فارسنامه ابن البلخی ص 141). هزو و ساویه دو دیه است و چند دیه دیگر که در آن حدود است ساحلیات اند و از توابع دولتخانه قیش است . (نزهة القلوب ). رجوع به ساحلات و ساحلی شود.
    ساحوق
    نام مردی است . (منتهی الارب ).
    ساخت و پاخت کردن
    به امری و بیشتر امری نابوجه با هم قرارگذشتن .
    ساد
    مخفف ساده . بی نقش . بی نگار. مقابل منقش . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ):
    موم سادم ز مهر خاتم دور
    خالی از انگبین و از زنبور.

    نظامی .

    سادات مرتضوی
    رجوع به سادات هزار جریب شود.
    سادس ستة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی سادس ستة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ساحیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ساحیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ساخت و ساز
    آمادگی . کارساختگی . عدت . (منتهی الارب ).