جستجو

ساده روی
کنایه از دلبر محبوب ، و مراد خالی بودن از کدورت ریش و بروت و عاری بودن چهره ملک وارش از غل و غش ، و این وصف مخصوص ذکور است . (شعوری ). ساده . ساده رخ . ساده زنخ . ساده زنخدان . ساده شکر. ساده نمک . امرد، بیریش . که ریش نیاورده باشد:
غلام ار ساده رو باشد وگر نوخط بود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله .

عسجدی .

ساده وضع
ساده طور. کنایه از آدمی بی تکلف . (آنندراج ).
سارافیم
ساروف . ساروفیم . اسرافیل . رجوع به دزی ج 1 ص 621. و سرافیم در این لغت نامه شود.
ساربانگ
یکی از آهنگهای موسیقی است .
سارتی یی
قصبه ای است در فرانسه با1100 تن سکنه . مرکز کانتون مانش در آورندیسمان آورانش .
ساده زنخ
امرد. بیریش . که ریش نیاورده باشد. ساده . ساده روی . ساده رخ . ساده زنخدان . ساده شکر. ساده نمک:
صحبت کودگک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.

ناصرخسرو.

ساده وضعی
بی هنری . سادگی . حماقت . (ناظم الاطباء).
ساراقوسه
تلفظ ترکی ساراگس یا سرقسطه از شهرهای اسپانیاست . رجوع به سرقسطه شود.
ساربانلار
دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در 10هزارگزی راه شوسه خیاو به اردبیل . جلگه ای و معتدل و آب آن از آلی چای ، و محصول آن غلات و حبوبات است ، 507 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ساده زنخدان
کنایه از جوان بیریش . امردی که هنوز خط بر نیاورده باشد. (آنندراج ). امرد. که ریش نیاورده باشد. ساده . ساده رخ . ساده روی . ساده زنخ . ساده شکر:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.

سوزنی .

سادی
ششم . گویند جاء فلان سادساً و سادیاً و ساتاً، فمن قال سادساً بناه علی السدس ، و من قال ساتاً بناء علی لفظ ست ، و من قال سادیاً بالیاء ابدل السین یاء. (منتهی الارب در ماده «س ت ت ») (آنندراج ).
ساراگس
شهری است به اسپانیا. ساراقوسه . رجوع به سرقسطه شود.
ساربانلر
دهی است از دهستان خدابنده لوی بخش قروه شهرستان سنندج ، واقع در 33 هزارگزی جنوب گل تپه ، و 6 هزارگزی باختر راه شوسه همدان به بیجار. کوهستانی و سردسیر، آب آن از چشمه ها، و محصول آن غلات ، مختصری انگور، لبنیات و حبوبات است . 175 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق آغجه خرابه اتومبیل بدان میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
سارجلست
جائی [ از ناحیت جبال ] است . (حدود العالم ).
ساده سپهر
سپهر ساده است که مراد از آن فلک اطلس و معدل النهار و فلک الافلاک باشد. (برهان ). سپهر ساده که در آن ستاره نیست . و آن رافلک اطلس خوانند، و سپهران سپهر نیز گویند. که بعربی فلک الافلاک است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ساده دشت .
سادیات
از پادشاهان لیدی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و سادیاتس شود.
ساراگور
نام قومی است که در دوره فیروز اول هیجدهمین پادشاه ساسانی (383 - 459 م ). از شمال قفقاز به گرجستان و ارمنستان تاختند. رجوع به ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 204 و چ 2 ص 316 شود.
ساربانی
عمل ساربان . حرفه ساربان . ساربان بودن . ساربانی کردن . حفاظت شتر کردن . صاحب و مالک شتر بودن . نگاهداری شتر کردن . ساروانی . شتربانی . اشترداری . جمالی . رجوع به ساربان شود.
سارجلو
دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک ، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری آستانه . کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه و قنات ، و محصولات آن بنشن و پنبه است ، 165 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی قالیچه بافی در آن معمول است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
ساده شکر
امردی که هنوز خط پشت لب برنیاورده باشد و بمناسبت لب شکر گفته [ اند ] . (آنندراج ). بیریش . ساده رخ . ساده روی . ساده زنخ . ساده زنخدان . ساده عذار:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.

سوزنی .