جستجو
کد : DK-109192     

ساحل


لب . (دهار). عراق. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل .
  • کناره دریا. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساحل عبارت است از فصل مشترک خشکیها با سطح افقی دریا، بعبارت دیگر منحنی های هم ارتفاعی است که دارای ارتفاع صفر گز باشد. این فصل مشترک در سواحل بدون جزرو مد تقریباً ثابت است ولی در سواحلی که دارای جزر و مد است تغییر میکند و بوسعت زمینهای ساحلی افزوده یا کم میشود. (جغرافیای طبیعی جهانگیر صوفی ص 345). دریا کنار. کنار دریا. دریا بار. لب دریا:
    چو کشتی بساحل کشید آفتاب
    شب تیره افکند زورق در آب .

    فردوسی .