جستجو

ریوقان
دهی است به مرو. (منتهی الارب ) (از انساب سمعانی ).
ریةالثعلب
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ریةالثعلب در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ریمیا
یکی از علوم خفیه و ازعلوم خمسه محتجبه قدماست . علم شعبده . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از علوم خفیه است . (یادداشت مولف ). نام علمی است که از آن در هرجا که خواهند در یک لحظه بروند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به شعبده شود.
ریوب
ج ِ ریب . (دهار). رجوع به ریب شود.
ریوقس
یبروح . (از مفردات ابن البیطار). مهرگیاه . رجوع به یبروح و مهرگیاه شود.
ریةالجمل
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ریةالجمل در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ریمیز
رشمیز. ارضه . (لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مولف ). رجوع به مترادفات شود.
ریوجام
بطلان شهوت . زهد و پرهیزگاری . عصمت و پاکدامنی . بازایستادن از کسب همه لذات . (از برهان ) (ناظم الاطباء). بطلان شهوت . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
ریةالحمارالوحش
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ریةالحمارالوحش در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ریوح
یوم ریوح ; روز خوش باد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روز خوش باد و گویند روز سخت باد. (از اقرب الموارد).
ریونج
رستنیی که ریباس نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به ریواس شود.
ریةالخنزیر
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ریةالخنزیر در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
رینات
ج ِ رَینَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رینة شود.
ریو خوردن
فریب خوردن . (از مجموعه مترادفات ص 264) (آنندراج ):
نخورده ز مردانگی ریو نفس
شده کشته در دست او دیو نفس .

ملاطغرا (از آنندراج ).

ریهقان
زعفران . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به زعفران شود.
ریود
گیاهی که چرندگان را مستی آورد. (شرفنامه منیری ) (ناظم الاطباء).
ریونجه
ریونجو. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). ارضه . عثه . بیوالارض . (یادداشت مولف ). رجوع به ریونجو شود.
ریهه
پادشاه . (ناظم الاطباء) (از برهان )(از آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 21) (از فرهنگ اوبهی ).
ریودارو
ناحیه ای است در جنوب غربی مراکش برابر جزایر قناری در ساحل اقیانوس اطلس تحت الحمایه اسپانیا که 190000 تن جمعیت دارد. کرسی آن ویلاسیسنروس است . (فرهنگ فارسی معین ).
ریوند
راوند و آن اقسامی دارد: ریوند چینی و ریوند فارسی و ریوند سوریانی و ریوند زنگی . (ناظم الاطباء) (از یادداشت مولف ). دارویی است معروف که اسهال آورد. (برهان ) (غیاث اللغات ). گیاهی از تیره ترشکها (هفت بندها) که در حدود 20 گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به نواحی معتدله ،خصوصاً آسیای مرکزی و غربی هستند. گیاهی است پایا ودارای ساقه خزنده زیرزمینی و گلهای نر و ماده که در انتهای ساقه مجتمع شوند از ساقه خزنده آن که به نام ریشه ریوند موسوم است و همچنین برگهای آن استفاده طبی کنند. گونه خوراکی این گیاه به نام «ریواس » موسوم است . راوند. (فرهنگ فارسی معین ):
حرارتهای جهلی را حکیمان
ز علم و پند گفتستند ریوند.

ناصرخسرو.