جستجو

ریشخنده
ریشخند. (ناظم الاطباء). رجوع به ریشخند شود.
ریش گاوی
حماقت و بی تمیزی . (مجموعه مترادفات ص 127). صفت ریش گاو.ابلهی و نادانی . (یادداشت مولف ). گولی . ابلهی . (امثال و حکم دهخدا). حماقت . (غیاث اللغات ):
آن خلیفه گول هم یک چند نیز
ریش گاوی کرد خوش با آن کنیز.

مولوی .

ریشه جوش
جوانه هایی که روی ریشه های سالم می روید. روی ریشه های سالم برخی درختها و درختچه ها جوانه هایی پیدا می شود که از آنها جسته هایی به نام ریشه جوش می روید، درختان سپیدار، توسکا، اقاقیا و برخی گونه های مازو و نارون ریشه جوش می دهند. ریشه جوشها اغلب از ریشه های سطحی و گاهی از ریشه های عمیق می رویند و به آسانی از درخت اصلی جدا می شوند، گاهی نیز از تنه درخت مادری ظاهرشده خودمستقلاً درختی تشکیل می دهند. (جنگل شناسی ساعی ص 70).
ریسه داران
رستنی هایی که یاخته های آنها یکسان است . (لغات فرهنگستان ). ریسه داران مشتمل بر باکتریهاو قارچها و گلسنگها است که تمام آنها از ریسه های یکنواخت تشکیل یافته اند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 124).
ریش بلخی
قرحه که از بثره ها باشد که بهم پیوسته باشد و صدید از وی همی پالایدآن را ریش بلخی گویند و این ریش به رباط دهستان که نزدیک گرگان است بسیار تولد کند، آنجا آن را سناکر گویند و به بلخ و نواحی آن پشه گزیدگی گویند. (ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به تاریخ بیهق ابن فندق ص 30 شود.
ریشخندی
مضحکه . سخریه . این کلمه را در صورتی می گویند که شخص کار پستی را که لایق مهمی نباشد مرتکب گردد. (ناظم الاطباء).
  • سخره . (شرفنامه منیری ). که تملق که بدوکنند برای هر امری آماده شود. که با تملق فریب خورد. که او را آسان ریشخند توان کرد. (یادداشت مولف ).
    -ریشخندی بودن ; قابل ریشخند بودن . (از یادداشت مولف ).
    -ریشخندی شدن ; قابل ریشخند شدن . مورد ریشخند قرار گرفتن:
    هرکه گیرد پیشه بی اوستا
    ریشخندی شد به شهر و روستا.

    مولوی .

  • ریش گشتن
    ریش گردیدن . زخمی شدن . آزردن . خستن . (یادداشت مولف ):
    وگر نی رنج خویش از خویشتن بین
    چو رویت ریش گشت و دست افکار.

    ناصرخسرو.

    ریشه دار
    دارای ریشه . گیاهی که دارای ریشه است .
  • دارای جراحت . دارای ریش . مجروح . ریشدار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • جامه ای که طره ها و رشته های آویزان دارد. (یادداشت مولف ).
  • دارای سابقه و اصل و بیخ : اختلاف من با او ریشه دار است .
  • اصیل . عریق. دارای نژاد و نسب و تبار.
  • ریسه شدن
    پی درپی رفتن بجایی . عده بسیاری دنبال یکدیگر جای گرفتن . قطارشدن . در پی هم افتاده خطی تشکیل دادن . (یادداشت مولف ). چندین تن به دنبال هم به خانه ای یا جایی رفتن .
    ریش بلند
    دارای ریشی بلند و دراز. (یادداشت مولف ).
    ریشخوار
    دهی از بخش چاپشلو شهرستان دره گز. دارای 1061 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و بنشن و صنایع دستی آنجا قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    ریشگی
    (اصطلاح ریاضی ) رادیکال . (لغات فرهنگستان ). رجوع به رادیکال شود.
    ری شهر
    دهی از بخش مرکزی شهرستان بوشهر، دارای 200 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول عمده آنجا غلات و سبزی و خرما و راه آن فرعی است . به قول معروف ، محل اولیه بندر بوشهر ری شهر بوده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
    ریسه کردن
    به نخ کشیدن ، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مولف ).
  • پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن . قطار کردن . پیاپی و دمادم کردن : بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادداشت مولف ).
  • مشتی الفاظ را بی توجه به مستدل بودن آنها پیاپی گفتن . پیاپی گفتن : یک مشت الفاظ پوچ را ریسه کرد. (یادداشت مولف ).
  • ریش پرداز
    آنکه ریش خود را نیک آرایش کند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ):
    الا ای ریش پرداز مزور
    نکرده فرق ادراک هِر از بر.

    ملاذوقی یزدی (از آنندراج ).

    ریش خوک
    بیماری خنازیر. سراجه . (ناظم الاطباء). خنازیر بود که بر اندام مردم برآید. (فرهنگ جهانگیری ). نام مرضی و علتی است که به عربی خنازیر گویند. (آنندراج ) (برهان ).
    ریشلیو
    کاردینال آرمان ژان دوپلسیس . وزیر لویی سیزدهم ، یکی از بزرگترین سیاستمداران فرانسه (1585 - 1642 م .). وی کشیش لوسون وخطیب دینی (1614 م .) و کاردینال (1622 م .) و نخست وزیر (1624 م .) بود. ریشلیو با وجود مخالفت نجبا سه امر را وجهه همت خود قرار داد و در اجرای آنها موفق گشت : 1- مغلوب کردن پرتستانها که بمنزله حزب سیاسی بودند. 2- پست کردن بزرگان . 3- تنزیل خاندان اتریش . در سال 1631 م . هدف توطئه قرار گرفت ولی خردمندی شاه او را نجات داد و ملکه و ملکه مادر مجبور شدند که از دربار دور گردند. وی موجد حکومت مطلقه سلطنتی است و امتیازات اشراف را در ایالات بوسیله تمرکز اداری و تفتیش از بین برد. ریشلیو حامی ادبیات بود و آکادمی فرانسه را او تاسیس کرد. (از فرهنگ فارسی معین ).
    ریشه ریشه
    پوشیده شده از ریشه ها. (از ناظم الاطباء). ریش ریش . پرریشه . هر چیزی با ریشه فراوان از او آویخته .
  • به قسمتهای کوچک از هم جدا شده به درازا. (یادداشت مولف ):
    آویخته نانهای ریشه ریشه
    مانند درخت دعاروارا.

    سوزنی .

  • ریشه شناس
    عارف به اشتقاق و اجزاء ترکیب کننده واژه و لغت . آنکه ریشه لغات یعنی اصل آنها را داند. (یادداشت مولف ).
    ریعانة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ریعانة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.