رازیانه کاری
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در 26هزارگزی جنوب خاوری فهلیان کنار شوسه کازرون به فهلیان واقع است . ناحیه ای است جلگه یی ، گرمسیر و مالاریایی . ساکنان آن 429 تن میباشند که به لهجه لری فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات تامین میشود و محصول آن غلات ، برنج ، تریاک ، نخود و شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
راست آب پی
یا راست پی . نام دره ای به مشرق سواد کوه . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 42 و 115 بخش انگلیسی ).
راست باز
که راست بازد. که در بازی غدر و تزویر و دورویی نکند. که جر نزند. که در قمار دغلی نکند. پاکباز. که دغا و دغل نکند در قمار. مقابل دغل باز: هو تقی الظرف ; یعنی امین راست باز است ، نه خائن و دغل باز. (منتهی الارب ). راست . (یادداشت مولف ). بی غدر و تزویر:
این کار زنان راست باز است
افسون زنان بد دراز است .
نظامی .
راست پنداشتن
راست شمردن . راست دانستن . راست و حقیقی تصور کردن . راست انگاشتن . صحیح پنداشتن .
راست دل
که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است . پاکدل:
کسی را ندیدم از ایران سپاه
بجز راست دل رستم نیکخواه .
فردوسی .
رازی اصفهانی
صاحب تذکره صبح گلشن آرد: برادر کوچک محمد شریف هجری بوده شاه طهماسب ماضی بوزارت اصفهان عزتش افزوده از اوست :
نه آن بدمهر را با خویش همدم میتوانم کرد
نه از دل آرزوی دیدنش کم میتوانم کرد
نمیخواهم که مردم بشنوند آوازه حسنش
و گرنه آنچه مجنون کرد من هم میتوانم کرد.
(صبح گلشن ص 169).
راست آب پی کوچک
نام یکی از پنج بلوک واقع در دره راست آب پی سوادکوه . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 42 بخش انگلیسی ).
راست بازار
راسته بازار. (ناظم الاطباء). صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد:
دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری
نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را.
علی نقی کمره ای (از آنندراج ).
راست پوش
پوشنده آنچه راست باشد.
به تازی کافر خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ملحد. (ناظم الاطباء). بمعنی کافر از ساخته های دساتیر است . (یادداشت مولف ).
راست دلی
حالت راست دل . پاکدلی . صفا:
بر صیددل عاشق شاهین صفت و عاشق
در راست دلی با تو دارد صفت شاهین .
سوزنی .
رازی تبریزی
نامش محمدرضا طبعش با رازهای سخن آشناست . دوبار در هندوستان آمده بطریق سیر و تماشا گذرش افتاد باز به وطن خود رو نهاد. از اوست :
چندانکه صحن باغ ز برگ خزان پر است
از ناخن شکسته دلم بیش از آن پر است .
(صبح گلشن ص 169).
راست آمدن
سازگار آمدن . (آنندراج ). سازگاری یافتن . هماهنگی یافتن . مطابقت داشتن . عملی بر وفق صواب صورت گرفتن . برابری کردن . یکسانی داشتن:
چگونه راست آید رهزنی را
که ریزد آبروی چون منی را.
نظامی .
راست بازی
عمل راست باز. پاکبازی . مقابل دغل بازی . مقابل تزویر و دغل . صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی . (ناظم الاطباء):
نداریم بر پرده کج بسیچ
بجز راست بازی ندانیم هیچ .
نظامی .
راست پهلو
مستقیم الاضلاع: آن راست پهلو که بیرون دایره بود. (التفهیم ).
(اِ مرکب ) در اصطلاح امروز هندسی این کلمه و راست بر بمعنی مربع مستطیل بکار میرود.
راست دیدن
مستقیم دیدن . بر استقامت دیدن . مقابل نادرست و کژدیدن:
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب .
ابوشکور بلخی .
رازیس
ژرژ سنت آن . شوالیه درجه اول او راست : التقدمة الزکیه لتعلیم اللغة الفرنساویة و الترکیة. (بطرسبرغ 1828 - 1829 م . جزء 2) (از معجم المطبوعات ).
راست آوردن
راست کردن . درست کردن . درست آوردن . بسر و سامان رساندن . بصلاح رسانیدن . مقابل ناراست آوردن: گفت یک معالجت دیگر مانده است به اقبال امیرالمومنین بکنم اگرچه مخاطره است اما باشد که باری تعالی راست آرد. (چهارمقاله ). خدا کار ترا راست آرد; سر و سامان دهد، بر مراد دارد.
متناسب آوردن . جور آوردن . زیبای قد ساختن:
شاعر آن درزی است دانا کو باندام کریم
راست آرد کسوت مدحت بمقراض کلام .
سوزنی .
راست بال
که بال مستقیم دارد. مقابل کج بال .
(اِ مرکب ) حشره ای که بال راست و مستقیم دارد . مانند ملخ . آبدزدک . (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 160).
راست پیشه
کسی که راستی و درستی پیشه دارد. که پیشه راست دارد.
راست دین
حنیف . (منتهی الارب ). پاکدین . فرهودی .