رادی کردن
جوانمردی و بخشندگی کردن: آسمان آن سال هیچ رادی نکرد بباران . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 460). رجوع به رادی شود.
راذ هرمز
نام یکی از قضات عهد ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان ص 76).
رازدبیره
رازدفیره .رازدبیریه ، کتابةالسرّ: رمزنویسی . کتابت اسرار و ترجمه ها. (سبک شناسی ج 1 ص 99). رجوع به راز دبیریه شود.
رازگوینده
گوینده راز. آنکه سخنی نهانی با کسی گوید. که سرّ خود با کسی در میان نهد.
نجوی کننده:
شد آنگه برش رازگوینده تنگ
نهان دشنه زهر خورده بچنگ.
(گرشاسب نامه ).
رازیام
بادیان ، رازیانه . (ناظم الاطباء). رجوع به رازیانه و رازیانج شود.
رادی ناکه
نام روغنی بدبو با بوئی زننده ... که بعهد داریوش کبیر از محلی بنام آژدریک کا نزدیک شوش از چاه استخراج میکردند و ظاهراًهمان نفت بوده است . (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 682).
رار
مغز استخوان تباه شده و گداخته از لاغری .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل آن ریر است . (منتهی الارب ). ریر. (اقرب الموارد). رَیر. (اقرب الموارد). آنچه پیه در استخوان باشد و آنگاه به آب رقیق سیاهی تبدیل شود و بقولی مخ گداخته . (از اقرب الموارد).
راز دبیریه
کتابةالسرّ. رمزنویسی . رازدبیره . رازدفیره . در الفهرست ابن الندیم (ص 21 چ مصر) این کلمه «رازسهریه » آمده که علی الظاهر مصحف رازدبیریه است و گوید: خطی بوده است که پادشاهان رازها و اسرارخویش را هنگام نیازمندی با دیگر امم و طوایف بدان مینوشتند. عدد حروف و اصوات آن چهل بوده است و برای هریک از حروف و اصوات صورتی خاص داشته است و در آن ازلغت نبطی چیزی نبوده است . و رجوع به رازسهریه شود.
رازل
نام راوی اشعار استاد رودکی سمرقندی همچون مج:
بلبل بشود رازل راوی ّ و بخواند
بیت و غزل رودکی اندر حق عیّار
رازل نه همانا که بدی همچو نظامی
در صدر نظام الدین برخواندن اشعار.
سوزنی .
رازیان
دهی است از دهستان دنیر جرود بخش شهرستان مراغه واقع در 5/7 هزارگزی جنوب باختری شوسه مراغه به آذرشهر. محلی است جلگه ای ، گرمسیر مالاریائی ، سکنه آن 477 تن است . آب آن از قلعه چای و چاه تامین میشود. محصول آن غلات ، کشمش ، بادام ، شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
رازیانج
رازیانه فارسی است و نیز به فارسی بادیان و برومی شمار و به هندی سونف و والان بزرک نیز نامند. ماهیت آن : بزری است معروف و دو نوع میباشد: بستانی و برّی . بستانی را مارثون و بری را اقومارثون گویند. بهترین آن بستانی آن است . طبیعت بستانی آن در اول سوم گرم و در آخر اول خشک و بقراط در دوم گرم و خشک در اول دانسته و تخم آن گرم تر از برگ آن . و بیخ آن قویتر از سایر اجزای آن ... رازیانج بری : شاخهای آن عریض تر از بستانی وشبیه بریباس و بیخ آن کوچکتر و بسیار خوشبو و تخم آن بزرگتر و سبزتر و طبیعت آن در آخر سوم گرم و در دوم خشک است . (از مخزن الادویه ). رازیانج بری بود و بستانی و مزاج را صداع آورد و مصلح آن صندل و کافور بودو بدل رازیانه تخم کرفس بود اما برّی وی اقوی بود. سنگ گرده بریزاند و یرقان را شفا دهد و بول و حیض رابراند و شکم بندد و طبیخ وی با شراب گزندگی جانوران را نافع بود و بر گزندگی سگ دیوانه نافع بود. (اختیارات بدیعی ). رازیانج شامی . انیسون است . رازیانج همان انیسون است و در شام و مصر آن را شمار مینامند و در حلب شمره میگویند و در مغرب بسباس نامیده میشود و اکنون داروفروشان در مصر آن را بنام عریض میشناسند وبر دو قسم است بری و بستانی و تمام اقسامش معطر و خوشبوست . در مصر، در بیشتر فصول یافت میشود و در نزد ما در بهار پیدا میشود. (تذکره ضریر انطاکی ص 961).
به لغت رومی ماکثرون و انانوس گویند و به یونانی فیا وفیرنوس و بلطینی فنیکی و بپارسی رازیانه و بادیان و به سیستانی بادتخم و به هندی سرپ و سوی و بسریانی ذرع سامرا گویند و جالینوس گوید: دشتی را رازاع جبلی گویند و تخم بعضی از رازاع بتخم گشنیز ماند و نوعی بود که تخم او پهن بشکل انجدان و کاشم و دانه انجدان بزرگتر بود... (از ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ). و رجوع به رازیانه شود. و ابن بیطار بنقل از دیسقوریدوس و جالینوس نام رومی کلمه را اقومارثون (هیپوماراثرن ) آورده است . رجوع به مفردات و لکلرک ذیل رازیانج شود.
راست
مستقیم . بی انحراف . بی اعوجاج . (ناظم الاطباء). مقابل کج . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء):
راهی کو راست است بگزین ای دوست
دور شو از راه بی کرانه و ترفنج .
رودکی .
راست ایستاده
مستقیم . آخته . برپای . قد برافراشته .
منظم . انتظام یافته . سامان یافته . درست شده: تا فرزندان من بنده و هر که داردپیش خداوند زاده بایستد که آن کاری است راست ایستاده و بنهاده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57). این پادشاه حلیم و کریم و بزرگ است اما چنانکه بروی کار دیدم این گروهی مردم که گرد وی درآمده اند هر یکی وزیری ایستاده و وی نیز سخن می شنود و بدان کار می کند این کار راست ایستاده را تباه خواهند کرد. (تاریخ بیهقی ص 79).
راست پران
مقابل پروازکنان . صف و دف . (یادداشت مولف ).
(ص مرکب ) ج ِ راست پر. که پر و جناح راست و مستقیم دارد. (نف مرکب ) که براست و مستقیم پرواز دهد. مستقیم پراننده .
راست درآمدن
بحقیقت پیوستن .تحقق یافتن . صحیح آمدن .
-راست درآمدن خبر ; تحقق یافتن آن . بواقعیت رسیدن آن . مقابل دروغ درآمدن خبر.
رازیانه
رازیانج . فنوی
. از تیره چتریان با گونه های پایا به ارتفاع 1 تا 5/1 متر و برگهای متناوب دارای بریدگی و معطر و طعمی مطبوع و کمی شیرین .رجوع به کارآموزی و داروسازی ص 202 شود:
گوئی که حلال است پخته سکر
با سنبل و با بیخ رازیانه .
ناصرخسرو.
راست آب
دهی است از دهستان میزدج بخش حومه شهر کرد که در 25 هزارگزی جنوب باختری شهر کرد و کنار راه شهرکرد به جونقان واقع است . این ده در دامنه کوه واقع و آب و هوای آن معتدل است و دارای 413سکنه میباشد. آب آن از چشمه و رودخانه تنک بردنجان تامین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
راست باختن
باختن بی غدر و تزویر. دغا و دغلی نکردن در قمار. جر نزدن . یکرنگی بکار بردن . دورویی و تزویر نکردن: گفت که این امیری به چه یافتی گفت ای شیخ به راست باختن و پاک باختن . (اسرار التوحید ص 178).
راست پنجگاه
نام مقام ششم در موسیقی ، دستگاه راست پنجگاه . هدایت گوید: «راست » در قدیم پرده (دایره ) بوده است و پنجگاه شعبه ... تناسب راست ادواری با پنجگاه در این بوده است که هر دو زمینه دایره 4 بوده اند. پنجگاه امروز هم در آن زمینه است لکن راست در زمینه ماهور است . (از مجمع الادوار نوبت سوم ص 101).
راست دست
که دست دور از انحنا و کجی دارد، آنکه دست راست و مستقیم دارد بی کجی و اعوجاج .
-
اسب راست دست ; اسبی که دست و پایش حالت استقامت و راستی دارد بی کجی و خمیدگی:
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گرد سم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی .
منوچهری .