جستجو
کد : DK-98672     

راست ایستاده


مستقیم . آخته . برپای . قد برافراشته .
  • منظم . انتظام یافته . سامان یافته . درست شده: تا فرزندان من بنده و هر که داردپیش خداوند زاده بایستد که آن کاری است راست ایستاده و بنهاده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57). این پادشاه حلیم و کریم و بزرگ است اما چنانکه بروی کار دیدم این گروهی مردم که گرد وی درآمده اند هر یکی وزیری ایستاده و وی نیز سخن می شنود و بدان کار می کند این کار راست ایستاده را تباه خواهند کرد. (تاریخ بیهقی ص 79).