خیزه گیره
نوعی بازی است . رجوع به خیزبگیر شود. خیزه گیر.
خیسفان
خرمای ردی .
خرمابن که بار کم آرد و غوره آن متغیر گردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیشفوج
پنبه دانه . حب القطن . ککچه . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مولف ). خیسفوج .
خیط رقبه
مغز حرام . مهره گردن . (منتهی الارب ) (یادداشت مولف ).
خیزی
رواق. طاق:
بباغ تا گلها سر ز کنگره برزد
ز رشک خیزی خیزان همی شود صحرا
.
منجیک .
خیسفوج
پنبه دانه . خیشفوج . حب قطن . (یادداشت مولف ).
چوب کهنه . چوب درخت عشر. دنباله کشتی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیط زبیر
دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 48 هزارگزی شمال هندیجان سر راه بهبهان به خلف آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
خیزیدن
برخاستن . بلند شدن .(ناظم الاطباء). خاستن . (یادداشت مولف ):
بخیزد یکی تند گرد از میان
که روی اندر آن گرد گردد نفام .
دقیقی .
خیشوم
بینی .
بن بینی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). بیخ بینی ، اقصای انف . (یادداشت مولف ). اندرون بینی . (زمخشری ) (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ). پرده دماغ . (ملخص اللغات حسن خطیب ). استخوان بینی . (یادداشت مولف ). قسمت شامه از راس . دماغه کوه و پیش آمدگی کوه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خیشیم در همه معانی .
خیط شعاع
خطوط شعاعی آفتاب . (از آنندراج ).
خیسق
دورتک از چاه و گور. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیط شلیش
دهی است از دهستان سویره بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری هندیجان و سه هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو بندر معشور به هندیجان جمعیت آن 150 تن و آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
خیف النعم
موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
خیسار
از قلاع محکمه خراسان و از توابع ملک هرات است و مامن حکام آن ولایت بوده . (انجمن آرای ناصری ). از شهرهای مرزی واقعه در بین غزنه و هراة. (معجم البلدان ). رجوع به تاریخ مغول ص 367، 368،370، 371، 378 شود: بسیار جهد کرد و شهامت نمود تا به خیسار و قولک بیش نرسید. (تاریخ بیهقی ). منزل اول باشان بود و دیگر خیسار. (تاریخ بیهقی ).
خیس کردگی
عمل خیس کردن . (یادداشت مولف ). حالت و چگونگی خیس کرده . ترنهادگی .
خیط عماره
دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری هندیجان کنار راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری . راه در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
خیف ذی القبر
نام موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
خیسان
خَیس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خَیس شود.