جستجو

خیرات
ج ِ خیرة. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (ترجمان علامه جرجانی ). اعمال حسنه . کارهای نیکو. و نواخته . (ناظم الاطباء). نیکوئی ها. (یادداشت بخط مولف ):
زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه
بر تو اقرار فریضه است بدان فرد قدیر.

ناصرخسرو.

خیرا
خیرالهی . نیکویی خدا.
خیرخیر
هرزه .بیهوده . بی سبب . بی تقریب . (ناظم الاطباء). بهرزه . بیهده . (یادداشت مولف ). بی دلیل . بی علت:
دریغ آن سوار گرانمایه شیر
که افکنده شد رایگان خیرخیر.

دقیقی .

خیرمقدم گفتن
خوش آمد گفتن .
خیرات کردن
چیزی را در راه خدا بذل کردن که ثواب آن شامل حال اموات گردد. (ناظم الاطباء). اعمال حسنه انجام دادن . نیکی کردن . خوبی کردن . صدقه در راه خدا دادن .
خیرالمرسلین
بهترین فرستادگان . کنایه از محمدبن عبداللّه رسول اکرم صلوات اللّه علیه و آله است . (یادداشت مولف ).
خیردرار
دهی است از دهستان رومکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقع در 42 هزارگزی جنوب کوهدشت و 42 هزارگزی جنوب راه خرم آباد به کوهدشت ، آب آن از چاه و راه آن اتومبیل رو و ساکنان آن از طایفه امرائی اند و در سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
خیرمکی
نام دهی است بزرگ از یغما و اندر وی سه گونه ترک است : یغمائی ، خلخی ، تغزغزی . (حدود العالم ).
خیدیز
دهی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد واقع در 80 هزارگزی شمال باختری طیبات . آب آن از قنات ،راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خیراتی
قصد شده برای مقاصد خیر و داده شده یا دریافت شده در خیرات . (ناظم الاطباء).
خیرالناس
بهترین مردمان:
تو بکف راد خیرالناس خیرالامتی .

خاقانی .

خیر رسانیدن
اِفاضَه . (یادداشت مولف ).
خیرمند
صاحب خیر. باخیر. بابرکت . باخیر و برکت:
شاه نامش خجسته دید بفال
گفت کای خیرمند چاره سگال .

نظامی .

خیرمه
وزنی است معادل چهار مثقال . (یادداشت مولف ).
خیره خندی
هرزه خندی . بیهوده خندی . نه بجایگاه خندیدن:
ز خیره خندی گاهی گذشته از مجنون
گهی ز گریه و شادی هزار لحن و نوا.

مولوی .

خیره کردن
متحیر کردن . حیران و سرگردان کردن:
بدیدند پرخون تن شاه را
کجا خیره کردی رخ ماه را.

فردوسی .

خیری البر
خزامی . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مولف ).
خیزبه
گوشت پاره . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیرنساج
از مشایخ مرتاض در بغداد است .اسم او ابوالحسن محمدبن اسماعیل و معاصر الراضی باللّه خلیفه عباسی است . وفاتش بسال 322 ه' . ق. اتفاق افتاد. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 303 و تذکرة الاولیاء عطار ج 2 ص 90 و نفحات الانس جامی ص 87 شود.
خیره خیر
سرگردان .متحیر. پریشان . حیران . (یادداشت مولف ):
ز لشکر بر شاه شد خیره خیر
کمان را بزه کرد و یک چوبه تیر.

فردوسی .