جستجو

حاکم شدن
حکومت یافتن . به حکومت منصوب گردیدن .
  • غالب شدن در دعوی یا در محکمه .
  • حاکمی طوسی
    نصربن علی بن احمد، مکنی به ابوالفتح و ملقب به حاکمی طوسی یا حاکم . وی از استادان حدیث و مشایخ روایت غزالی بوده است . (غزالی نامه تالیف همائی ص 345).
    حالت
    گشت ِ هر چیزی . حال .
  • کیفیت آدمی و آنچه آدمی بر آنست . طریقة. (منتهی الارب ). وضع. شان . (المنجد). حال : کلة. حیبة. حوبة. حسة. حاذة. (منتهی الارب ). ج ، حال ، حالات : تبّة; حالت سخت . (منتهی الارب ): از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت ... وی [ محمود ] دیده آمده است . (تاریخ بیهقی ).
    جز که بدکردار کس بیدار نه
    کس چنین حالت ندید ای وای مام .

    ناصرخسرو.

  • حالت افندی
    محمدسعید. یکی از رجال دوره سلطان محمودخان ثانی . وی مظهر اعتماد و الطاف شاهانه بود ولی بی احتیاطی در حرکات و سکنات و توجه به اغراض و منافع شخصی برای او نتیجه سوء داد. او بمنظور خوش خدمتی به بعضی بیکهای فنار که مخدوم سابق وی بودند برای فرمانروائی علی پاشای تپه دلنلی کوشش کرد و سبب عمده عصیان موره و فترت روم هم او بود. وی پسر حسین افندی از اشراف قضاة قریم (کریمه ) است . در ابتدای حال نزد رئیس الکُتّاب راشد افندی سمت معاونت مهرداری داشت ، سپس وکیل امور نائب الحکومه یکی (ینی ) شهر شد، بعدها به سمت منشیگری در خدمت بعض اعیان و اشراف منصوب گردید و بعد بعنوان منشیگری و معاونت خزانه داری مشغول انجام خدمات دولتی شد.مدتی هم به مقام سفارت مامور پاریس شده در سنه 1222 ه' . ق. به ریاست دفتر همایون و پس از دو ماه به ریاست دربار مفتخر گردید و در اواخر سال مزبور به کوتاهیه تبعید و بعد از یک سال آزاد شده با ماموریت مهمی به بغداد فرستاده شد. در هنگام عودت به منصب امین درباری و چند سال بعد به درجه مامور توقیع همایون ترفیع یافت و عاقبت در نتیجه اعمال نفوذ و اقتداربیجا در سنه 1238 ه' . ق. به قونیه تبعید و در آنجا اعدام گردید. و چون وی به طریقت مولویه داخل بود جسد او را در همانجا و سر بریده وی را در صحن مولویخانه غلطه دفن کردند و در همینجا او را موقوفات و کتابخانه ایست . حالت افندی از شاعری نیز بهره داشته است . (قاموس الاعلام ترکی ). کتابخانه حالت افندی یکی از کتابخانه های مهم استانبول و دارای فهرستی مرتب میباشد.
    حالو
    صورت دیگری از خالو، بمعنی خال و دایی .
    -امثال :
    یکی نگفت حالو خرت بچند ؟
  • (ص ) زبون . ابله .
  • حام ٍ
    من اوابد العرب . کان الفحل اذا صار من اولاده عشرة ابطن ، قالوا حمی َ ظهره فیترک ُ، و لایحمل ُ علیه شی ، و لایرکب ، و لایمنعُ ماء، و لا مرعی ، و قد اخبر اللّه تعالی ببطلان ذلک بقوله : «ماجعل اللّه من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و لا حام ». (صبح الاعشی ج 1 ص 403). آلوسی در بلوغ الارب آرد: حامی نعت فاعلی از حمی بمعنی منع است ، و در آن اختلاف شده . فراء گوید: هو الفحل اذ القح ولد ولده . فیقولون قد حمی ظهره فیهمل و لایطرد عن ماء و لا مرعی . و از ابن عباس و از ابن مسعود و ابوعبیده و زجاج نقل است که : آن نرینه ای است که از پشت او ده پشت برآید، آنگاه گویند حمی ظهره وپس از آن بر پشت آن حیوان بار نبرند و از آب و خوراک بازش ندارند. شافعی گوید: آن حیوان نری است که ده سال برای صاحب خود کار کرده باشد و گویند: نرینه ایست که از او هفت مادینه پشت سر هم برآید. و جمع میان آن اقوال به آنست که اعراب را درباره آن عقیده ها مختلف بوده . و معنی آیه «ماجعل اللّه من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و لا حام » آنست که خداوند این قانونهای کهنه را تشریع و امضاء نکرده است . الذین کفروا یفترون علی اللّه الکذب حیث یفعلون ما یفعلون و یقولون اللّه سبحانه و تعالی امرنا بهذا; یعنی ولیکن کفار بر خداوند دروغ بسته میگفتند خداوند ما را چنین دستور داده است . و پیشوای ایشان عمروبن لحی بوده که بنابر مشهور نخستین کس است که آن افعال شنیعه کرد، ابن جریر و جز او از ابوهریره آورده اند که گفت پیغمبر را شنیدم به اکثم بن جون میگفت : ای اکثم جهنم را بر من عرضه داشتند و من عمرو را در آن جای دیدم او اولین کس است که دین ابراهیم را تغییر داد. و انه اول من سیّب السوائب و وصل الوصیلة و حمی الحامی و نیز عبدالرزاق و جز او اززیدبن اسلم آرند که پیغمبر گفت : نخستین کسی که دین ابراهیم تغییر داد من میشناسم ، گفتند چه کس است ؟ فرمود: مردی از بنی مدلج . او دو ناقه داشت پس گوش آن دو را پاره کرد و شیر و پشت آنها را حرام ساخت و گفت آن دو را در راه خدا رها ساختم سپس بدانها محتاج شد پس شیر آنها را بخورد و بر پشت آنها سوار گشت . من او را در جهنم یافتم در حالیکه آن دو حیوان او را میجویدند و به آیه یادشده بر حرمت این عمل استدلال و نیز از آن میتوان استنباط کرد که تحریم هر منفعت حرام است ، و ابن ماجشون با این آیه استدلال کرده که مرد نمی تواند به بنده خود گوید «انت سائبة» (تو رها هستی ). او میگوید بدین کلمه بنده آزاد نگردد. و برخی دیگر ازعلما رها کردن پرندگان را نیز از باب سائبه ساختن شمرده و برخی از علما گویند که این عمل (سائبه و رها کردن حیوانات ) ثواب و پاداشی ندارد. و برخی بدین نیزاکتفا نکرده برای آن کیفر قائل شده اند. ولیکن مردم از این احکام بکلی غافل هستند. و بالجمله مقصود از این آیات باطل ساختن بدعتی است که در زمان جاهلیت اعراب آنرا ایجاد کرده بودند. (بلوغ الارب ج 3 ص 38 و 39).
  • (ص ) شتری که ده بچه از پشت او پیدا شده باشد. رجوع به حامی شود.
  • نعت فاعلی از حمی . حمایت کننده .
  • گرد چیزی گردنده .
  • حامد قزوینی
    شمس الدین ابوالرضاحامدبن ابی المظفر قزوینی ، معروف به ابن العمید. تفلیسی او را یاد کرده گوید: مولد وی قزوین بسال 548 ه' . ق. و در مراغه نزد مجد جیلی و در بغداد نزد سدید سلماسی و فخر نوقانی علم آموخت ، او حدیث شنیده و حدیث گفته است ، و بر قطب نیشابوری قرائت کرده و با او بسال 576 به شام شده ، و متولی قضاء حمص گشته و سپس به حلب منتقل گردیده ، و در آنجا درس گفته است و به سال 626 وفات یافت . (اعلام النبلاء در تاریخ حلب ج 4 ص 401).
    حامل البول
    حامل و هادی بول در نسج سلولی .
    حالت بک
    یکی از نویسندگان عثمانی . وی پسر خالدافندی وزیر مالیه بود و نژاد وی به عبدالقادر گیلانی منتهی میگردد. مولد وی بسال 1255 ه' . ق.است . زبان عربی و فارسی را از مثنوی خوان مشهور خواجه حسام افندی آموخت و از مجالس درس استادان جامع ایاصوفیه استفاده کرد. در عنفوان جوانی مقالات بسیار در جریده حوادث انتشار داد و به تصحیح تاریخ ناپلئون پرداخت و بعد از چند ماموریت کوچک با رتبه دوم به سمت معاونی ریاست دفتر حلب تعیین شد و سپس به مقام ریاست دفتر نایل گردید و در همین اوقات روزنامه رسمی فرات را تاسیس کرد. علاوه بر این در حلب نیز روزنامه ای غیررسمی موسوم به «غدیرالفرات » و اثر مسمی به «فهرست ولایت حلب » و سالنامه ای مشتمل بر احصائیه های مفید انتشار داد و این کتاب مظهر تقدیر باب عالی واقع گردید و یک نسخه آن را برای نمونه بهر ولایت فرستاده توصیه اقتدا و پیروی از آن کردند. در سال 1282 ه' . ق.در عدلیه به سمت ریاست دوم به سردبیری دیوان احکام منصوب شد و در سایه جدیت و کاردانی در امور تشکیلاتی آن زمان به مقام رئیس اول ترفیع یافت و پس از یک سال از این کار منفصل گردید و بعداً به ریاست کل اداره معارف مفتخر شد و در همین اثنا در سن 40 سالگی بسال 1295 ه' . ق. بدرود زندگانی کرد. وی ترجمه احوال ملا لطفی و فوادپاشا را به سبکی فصیح نوشته است . و کتابی در علم بلاغت تالیف و به «انموذج » تسمیه کرده ونیز کتابی برای تدریس تاریخ موسوم به مبداء کتابت به وجود آورده که هر درس آن مشتمل بر ترجمه احوال و شرح زندگانی یکی از سلاطین آل عثمان میباشد. مقالات ادبی متناوبه او به صورت مجموعه ای موسوم به دولاب درآمده و رساله های «سرّالاسرار» و «سیرالاقمار» نیز از تالیفات اوست . چند قطعه تآتر هم نگاشته و دیوانی نیز موسوم به «حالةالشباب » دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
    حال و احوال
    از اتباع است . رجوع به حال شود.
    حاما
    در اوزان دو قسم است : یکی حامای صغیر و دیگری حامای کبیر. صغیر آن عبارت از دو مثقال و کبیر آن سه مثقال است . (بحر الجواهر).
    حامد قونوی
    رجوع به حامد عمادی ابن محمد قونوی شود.
    حامل السبع
    نام صورت فلکی قنطورس .(مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر 1349 ه' . ق. ص 125).
    حالتی
    یکی از شعرای ایران از سادات گیلان و خطاطان معروف . او راست :
    به دامن بس که گل زین چشم خون افشان من باشد
    گلستان بهار عاشقی دامان من باشد.

    (قاموس الاعلام ترکی ).

    حال و روز
    از اتباع است . وضع زندگی : حال و روزش بد است .
    حامااقطی
    یونانی است و آنرا لیوس [ ظ: ابولوس ] اقطی نیز گویند، و آن سیوقه است و بر دو قسم است : بزرگ به اندازه درختی و کوچک به اندازه یک بدست ، و هر دو مشرف الاوراق (دندانه دار) و باریک ساق با گل سفید، و میوه آن مانند بطم است . برگهای قسم بزرگ آن مانند برگ گردو و کوچک وی مانند بادام است . بیش از چهار شاخه نیارد، با آفتاب برج جوزاء میرسد و تا دو سال ریشه آن باقی ماند. و آن گرم و خشک است در دوم . اخلاط لزج و رطوبتها بیرون آرد. شرب و طلای آن سده و استسقاء و درد مفاصل را بتجربه زائل کند، و دردهای رحم و امراض مقعده حتی بواسیر مفتوحه را احتمالاً دفع کند. دانه آن را در زمان حیض خوردن مانع حمل شود (بتجربه ) و چکیده آنرا در دهان مضمضه کردن کرم دندان بکشد. طلای آن موی سیاه کند. و از ریختن مو جلوگیری کند. و اگر سه روز آنرا در بینی ریزند سرخی چشم ببرد و شش (ریه ) را مضر است و اصلاح آن با عسل است ، و شربت آن تا یک درم . (تذکره ضریر انطاکی ج 1 ص 116). از یونانی خامایاخته است . دزی آنرا با سامبوکوس ابولوس تطبیق می کند و در بعض مآخذ حامی آمده است . (دزی ج 1 ص 239). غلیون اقطی کوچک . حمام صغیر. خمان الارض . بل . بل شیرین . بیسل . اَبل . نار هندی . طرثوث . طُرثیث . شن .
    حامد کرمانی
    یا ابوحامدبن ابی الفخر کرمانی ، ملقب به اوحدالدین . رجوع به اوحدالدین کرمانی و رجوع به شدالازار ج 6 ص 310 شود.
    حامل العناق
    نام صورت نوزدهم از صور نوزده گانه شمالی فلکی که قدما آنرا انیخس نیز نامند و از کواکب آن عنز و عیوق است .(مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر 1349 ه' . ق. ص 125).
    حال دادن
    شرح حال گفتن:
    عشق آن کو حال بنده با تو داد
    وصف شاهی در نهادما نهاد.

    اسیری لاهیجی .

    حالوقة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی حالوقة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.