جستجو

حافظالجوز
نوره است جهت آنکه مانع کرم زدن آن است . (فهرست مخزن الادویة).
حافظ جامی
رجوع به حافظ علی جامی شود.
حافظ رهاوی
رجوع به عبدالقادر رهاوی شود.
حافظ طحاوی
او راست : شرح بر کتاب الاًّثارتالیف محمدبن حسن . رجوع به طحاوی محمدبن حسن شود.
حافظ کوفی
ابومنصوربن المقیم سلمی . رجوع به ابومنصور حافظ غیاث شود.
حافظالدین
(تل ّ...) موضعی است در بخارا که قدیم تل ّ میانه و پس از آن تل بغرابیک و در این زمان تل خواجه طرخان و تل مولانا حافظالدین معروفست . از بقاع بخارا و زیارتگاه است . محمدبن علی بن طرخان یکی از ائمه بخارا از آنجاست . (احوال و اشعار رودکی ص 447).
حافظ جعابی
ابوحیان حافظبن الجعابی . مردی صادق است و از تابعین روایت کند. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 395).
حافظ زینی
ابوعبداللّه زینی بن واصل بن عبدالشکوربن زین . او و پدر وی محدث باشند.
حافظ طوسی
رجوع به طوسی شود.
حافظ لدین اللّه فاطمی
عبدالمجیدبن محمدبن مستنصر باللّه عبیدی ، مکنی به ابومیمون . یازدهمین خلیفه از خلفای فاطمی علوی مصر. مولد وی عسقلان بسال 467 ه' . ق./ 1074 م . و او بسال 524 پس از مرگ پسرعم خویش آمر باحکام اللّه بسلطنت رسید و در پنجم جمادی الاًّخر سال 544 ه' . ق./1149 م . در مصر درگذشت . وی احمدبن فضل جمالی را بوزارت گماشت و پس از اندکی از خودسری او بهراسید و بسال 526 او را بکشت و ابوالفتح یانس حافظی را به وزارت منصوب کرد، پس چون از او نیز خودکامی و خودسری دید او را نیز مسموم کرد و کارها را بدست پسرش سلیمان داد و پس از دو ماه وزارت ، او نیز بمرد، پس کار وزارت را به پسر دیگر وی بنام حسن سپرد،و پس از اندکی از او سعایت کردند، پس او را نیز بسال 529 مسموم ساخت و امیری ارمنی را بنام تاج الدوله بهرام به وزارت گماشت و او را نیز بسال 543 بکشت و پس از وی وزارت به کس نداد تا وفات یافت . رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 592 و 392 و طبقات سلاطین اسلام ص 61 و 62 و عیون الانباء ج 1 ص 110 و قاموس الاعلام ترکی شود.
حافظالصحة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی حافظالصحة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
حافظ جلاجل
باخرزی . یکی ازجمله مطربان و نغمه سرایان عهد شاه عباس . (ترجمه تاریخ ادبیات ایران تالیف براون ج 4 ص 88).
حافظ سخاوی
رجوع به سخاوی شود.
حافظ عثمان
یکی از مشاهیر خوشنویسان . وی در استانبول نشو و نما یافت و در شیوه خط از شیخ حمداللّه استاد خود درگذشت و خط او دلرباتر از خط استاد است . وفات وی در سنه 1110 ه' . ق. بود و او در صحن تکیه قوجه مصطفی پاشا مدفون گردید از آثار او یک جلد مصحف عزیز و یک طغرا مرقع در ایاصوفیه موجود است و بطریق عکس برداری این قرآن کریم را انتشار داده اند. (قاموس الاعلام ترکی ).
حافظ مدینی
محمد. رجوع به مدینی شود.
حافظ مزجاجی
احمدبن علی . رجوع به مزجاجی شود.
حافظی
منسوب به حافظ، و گروهی از بزرگان بدین نسبت شهرت دارند: و کار دولت ناصری یمینی حافظی معینی که امروز ظاهر است . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 99) .
حاقد
نعت فاعلی از حقد. کینه ورز. کینه ور. کین ور. بدخواه . بداندیش .
حاکم شرع
مجتهدی که به دعاوی رسد و حکومت درمرافعات کند. مقام قضائی روحانیون قدیم که به حل ّ وفصل دعاوی مردم قیام میکردند. قاضیی که بر طبق قوانین مذهبی حکم دهد. رجوع به محکمه شرع و آیین دادرسی تالیف متین دفتری سال 1327 ه' . ش . ص 46 و 116 شود.
حاکمین
ج ِ حاکم در حالت نصبی و جرّی . حاکمون .
-احکم الحاکمین ; یکی از نامهای صفات خدای تعالی . استوارترین داوران . داورتر داوران . رجوع به احکم الحاکمین شود.