جستجو

جاگزین
جایگزین . جانشین . منتخب . وبا کردن و شدن صرف شود.
جالسات
ج ِ جالسة. (ناظم الاطباء). رجوع به جالسة شود.
جال کوی
به هندی اسم نواست . (تحفه حکیم مومن ).
جالی کلا
دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 18 هزارگزی شمال خاوری آمل واقع است . محلی دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی است . 120 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه و زبان آنها مازندرانی فارسی است آب از رودخانه هراز و محصول آن برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
جامان
یا حارمان . دهی است بین هرات و سیستان . از آنجا تا هرات یک مرحله راه است . (از نزهة القلوب ج 3 ص 178 و حاشیه همان صفحه ). این کلمه در تاریخ سیستان متن ص 292 «خاربار» و در حاشیه همان صفحه «جامان « »خاستان « »خاربان » «حارمان » آمده است .
جالسگر
خرامنده و کسی که از روی ناز و غمزه راه رود. (ناظم الاطباء). جالشکر. رجوع به جالشکر و چالشکر شود.
جال لوک
نام مردی قاطع طریق. (شرفنامه منیری ).
جالینوس
نام نوائی است:
بلبل همی سراید چون باربد
قالوس و قفل و رومی و جالینوس .

اسدی (لغت فرس ).

جاماندن
بجای ماندن . فراموش شدن چیزی که باید برده شود و ماندن آن در آن جای . فراموش شدن چیزی در جائی . بجا گذاشتن چیزی از روی فراموشی .
جالسون
جمع جالس در حالت رفع. رجوع به جالس شود.
جالندر
جالندری . نام ولایتی است در سومنات . (برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ). در اصل جالهندر بوده . شهری است (از هند) بر سر کوهی اندر سردسیر واز او مخمل و جامه ها بسیار خیزد ساده و منقش و اندرمیان رامیان و جالهندر پنج روز راه است . (حدود العالم ص 44). جالهندر جالهندهر . اکنون جالندور واقع در پنجاب . (حاشیه برهان چ دکتر معین ). رجوع به جالهندر و چالندر شود:
ندانی چه جای است جالندری
که بهرام نارد کند داوری .

فردوسی .

جالینوس العرب
لقب محمدبن زکریای رازی فیلسوف و طبیعی دان و طبیب بزرگ ایران و عالم اسلامی . (تاریخ علوم عقلی ص 165). رجوع به محمدبن زکریا رازی شود.
جامانده
باقیمانده از چیزی . بجای مانده از چیزی ، بفراموشی یا جز آن .
جاگیر شدن
قرار گرفتن . مستقر شدن . درجای خود ثابت شدن .
جالینوس القلوزی
همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
جامایقه
تلفظ ترکی . ژامائیک . رجوع به ژامائیک در همین لغت نامه شود.
جالسین
ج جالس در حالت نصب و جر. رجوع به جالس شود.
جالندهر
قصبه ای است بهند. (تحقیق ماللهند ص 100). رجوع به کتاب فوقص مزبور و تاریخ شاهی ص 337 و جالندر و جالهندر شود.
جالینوس برغامسی
همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
جام باده بر سنگ زدن
قدح می را با سنگ شکستن . قدح شکستن:
هشیار کسی بود که با سیمبری
می نوشد و جام باده برسنگ زند.

خیام (از فرهنگ ضیاء).