جستجو

جاسر
نعت فاعلی از جُسور و جَسارة. دلیر. بلندبالا. ج ، جاسرون . (اقرب الموارد). دلیر و بهادر. (ناظم الاطباء).
  • اقدام کننده . ج ، جُسر و جُسُر. (اقرب الموارد). بی باک . کسی که با جرات و دلیری بکاری اقدام کند.
  • جاسیگاری
    در تداول امروز ظرفی که سیگار در آن نهند، جائی که در آن سیگار قرار دهند.
    جاعرة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی جاعرة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    جاقه
    تلفظ ترکی ژاکا . رجوع به ژاکا، قاموس الاعلام ترکی و حاشیه الحلل السندسیه ج 1 ص 72 و 79 و ج 2 ص 113 و 116 و 183 شود.
    جاکن شدن
    از جای خود کنده شدن . بحرکت آمدن : ایلی از جائی جاکن شد. یعنی از جای خود بجای دیگر شد.
  • جاکن شدن دل . بی طاقت شدن آن : دلم از جا جاکن شد. دلم از گرما جاکن شد.
  • جاسیوس
    یکی از اطبای قدیم مقل که زمان او بدرستی معلوم نیست . (الفهرست ابن الندیم ص 407). قفطی گوید: وی از اطباء اسکندرانی است و همویکی از چهار تنی است که کتابهای جالینوس را مرتب کردند و به شکل کنونی درآوردند. (تاریخ الحکماء ص 71).
    جاعش
    (به عبری زلزله ). (سفر داوران 2:9).
  • (اِخ ) محل مرتفعی است از آن افرائیمیان که در حوالی تمنه سارح جائی که یوشع را بخاک سپردند میباشد. (صحیفه یوشع 24:29 و 30). و وادیهای جاعش . (دوم سموئیل 23:30 و اول تواریخ ایام 11:32). در همانجا باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
  • جاکارتا
    سابقاً باتاویا. شهر و بندری در جزیره جاوه ، و پایتخت جمهوری اندونزی و دارای 1800000 تن سکنه است . بندر و مرکز تجارتی است و محصولات آن موادغذائی و کائوچو و صنایع مربوط بکشتی و مکانیک است .
    جاکن کردن
    کسی یا چیزی را از جائی به جائی بردن . به حرکت درآوردن چیزی را: باد و طوفان درختان را جاکن کرد.
    جاسع
    سفر جاسع; سفر دور و دراز. (منتهی الارب ).
    جاعف
    نعت فاعلی از جَعف : سیل جاعف ، توجبه ; [ سیل ] که زمین بکاود و همه چیز را ببرد. (منتهی الارب ).
    جاکبریتی
    جائی که کبریت در آن نهند. ظرف کبریت . قوطی کبریت .
    جاعل
    دهنده . (منتهی الارب ).
  • گرداننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • پیدا کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
  • سازنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).
  • قرار دهنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فریبنده . آفریننده . نهنده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کسی که مرتکب جعل و تزویر شود. رجوع به جعل شود.
  • جاکوبرلاس
    یکی از امرای لشکرامیر تیمور گورکان در جنگ ملک آرا. بعدها که امیرحسین منفور مردم شد و امیرتیمور قدرت یافت مرتبه این مرد بالا رفت . (از حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 128). و رجوع به ص 127، 129، 133، 139، 259، 282 همین کتاب شود.
    جاسک کهنه
    دهی است از دهستان حومه بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در 6 هزارگزی شمال جاسک سر راه مالرو میناب و جاسک ، موقعیت جغرافیایی : محلی جلگه ای و گرمسیر است . سکنه آن 1500 تن . آب آن از چاه تامین میشود. محصول آن غلات و خرما، شغل اهالی زراعت و مکاری ، راه آن مالرو است و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    جاشدان
    صندوق نان بود و جاشکدان نیز گویند. اسدی گوید:
    در زمی برچیدمی تا جاشدان
    خوردمی هرچه (هرچ ) اندرو بودی ز نان .

    (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 396).

    جاعیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی جاعیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    جاکران
    دهی از دهات بلوک النجان است که النجان خود از بلوک هرات است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 72).
    جاکوشن
    به هندی اسفناج است . (تحفه حکیم مومن ).
    جاسم
    نامی از نامهای مردان . مانند قاسم و یاسم و صورتی دیگر از قاسم .