جستجو

تار و تمبک
تار و تنبک . آلات ضرب و نوازندگی . آنچه نوازندگان با آنها زنند و نوازند.
تاریخ
تاریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب او است تا که دریافته شود بزمانه آینده و دیگر مدت ظهور این امر ثانی بلحاظ نسبت بعد مدت امر قدیم مشهور اول ... (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سیوطی در المزهر بنقل از مجمل ِ ابن فارس آرد: تاریخ کلمه معرب است . جوالیقی در المعرب گوید: گویند «تاریخ » که مردم بدان وقایع را نگارند عربی محض نیست بلکه مسلمانان آنرا از اهل کتاب گرفته اند. تاریخ مسلمانان از سال هجرت شروع شد و در زمان خلافت عمر رضی اللّه عنه ثابت گردید و از آن پس تاکنون صورت تاریخی بخود گرفته است . بعضی گفته اند کلمه مذکور عربی است و از لغت «ارخ » بفتح همزه و کسر آن بمعنی بچه گاو وحشی اشتقاق یافته است ، اگر مونث باشد بنابراین وجه مناسبت تاریخ با این معنی آنست که مانند تولد بچه حادثه ای پدید می آید.و باهلی برای مردی که در بصره بود چنین انشاد کرد:
لیت لی فی الخمیس خمسین عیناً
کلها حول َ مسجد الاشیاخ ِ
مسجدٍ لاتزال تهوی الیه
ام ّ ارْخ ِ قناعها متراخی ...
و گفته اند «ارخ »(بفتح اول ) بمعنی وقت است و «تاریخ » بمعنی توقیت است . (المعرب چ مصر صص 89 - 90). مولف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: «تاریخ » در لغت تعریف زمان است و گویند این کلمه مقلوب تاخیر است و نیز آنرا بمعنی غایت دانند، چنانکه گویند فلان تاریخ مردم خود می باشد یعنی شرف آنان بدو منتهی گردد و اینکه گویند این عمل در تاریخ فلان انجام شده است بمعنی اینست که در وقتی انجام شده است که بدان منتهی گردیده است ، و باز گویند که این کلمه عربی نیست بلکه مصدر مورخ است که معرب ماه روز میباشد، و اما در اصطلاح منجمین و غیره تعیین روزی که در آن امر مشهوری بین ملت یا دولتی آشکار شده یا آنکه در آن روز واقعه ترسناکی چون زلزله یا طوفان حادث گردیده باشد و برای تعیین وقت چه پیش از آن و چه پس از آن آنرا بدان نسبت دهند. و گاهی کلمه تاریخ بر خود آن روز و بر مدتی که بین آن روز و وقت مفروض است اطلاق شود. و سخنوران کلمه تاریخ را بر لفظی اطلاق کنند که حروف مکتوب آن بحساب جُمًّل آن روز را نشان میدهد . و گویند تاریخ نزد بلغا عبارتست از آنکه از جهت حدوث واقعه ای لفظی یا مصراعی را که بحسب حروف مکتوبه از روی حساب جُمًّل موافق تاریخ سال هجری از آن باشد، تاریخ آن قرار دهند. و احسن آنست که کلمه تاریخ مناسب باشد بدان واقعه چنانکه ابراهیم خان فتح جنگ، در بنگاله مسجدی ساخت و شخصی این مصراع را تاریخ آن قرار داد: «بنای کلمه ثانی نهاد ابراهیم » - انتهی . (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 صص 63 - 64). مولف کشف الظنون بنقل از مفتاح السعاده آرد: تاریخ در لغت عرب بیان زمان بطور مطلق است ، چنانکه در صحاح آمده گفته میشود: ارخت الکتاب تاریخاً و ورخته توریخاً» و گفته شده است این کلمه معرب «ماه و روز» است ، و در اصطلاح عرب تعیین وقت است برای نسبت دادن زمان به آن ، خواه گذشته باشد، خواه آینده و حال ... و نیز گفته شده است که تاریخ عبارتست از تعداد روزها و شب هائی که از سال یا ماه گذشته . (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 1 ص 212).
... لفظ تاریخ را بعضی عربی دانستند و برخی معرب از یک لفظ فارسی ، و در کتب معتبره عربی تاریخ (با الف ) ضبط نشده بلکه توریخ و تاریخ (با همزه ) بمعنی تعیین وقت ضبط شده اما شکی نیست که تاریخ (با الف ) هم در عربی از قدیم مستعمل است و گویا مبدل تاریخ (با همزه ) است . (فرهنگ نظام ).
  • هر سال با نسبت به یک واقعه مهمه ای که ماخذ نسبت زمان و واقعات بعداست : تاریخ کاغذ من هزاروسیصدوچهل ونه است . (فرهنگ نظام ). مولف کشف الظنون آرد:... و گفته شده است شناساندن وقتی است به اینکه آنرا نسبت دهند به اول حادثه بزرگی که در میان ملت یا دولتی شایع باشد یا یک امر ترسناک یا از آثار سماوی یا ارضی که وقوع آن بندرت باشد که آن را مبداء تاریخ قرار دهند تا مقدار زمانی که بین آن حادثه و حوادث دیگری که در آینده وقوع یافته است و بخواهند آن را ضبط کنند معلوم سازند. (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 1 ص 212). روزمه . سالمه . ماه روز. روزنامه . رقمی که زمان را نماید ، زمان وقوع واقعه ای :
    نبشته بر آن حقه تاریخ آن
    پدیدار کرده پی و بیخ آن .

    فردوسی .

  • تارسیه
    نوعی از پستانداران ، از خانواده «تارسییده » . این جانور در جزایر مالزی فراوان است . حیوان کم نظیری است به اندازه موش ،کف پایش بزرگ، سری گرد و چشمانی درشت و مدور دارد.
    تارک سای
    که تارک فرق سر را ساید. آنچه با تارک تماس گیرد (مانند تیغ). کوبنده تارک . خردکننده تارک . سوراخ کننده تارک:
    داد دختر بمحرمی پیغام
    تا بگوید بشاه نیکونام
    که شنیدم که در جریده جهد
    پادشا را درست باشد عهد
    چون بهنگام تیغ تارک سای
    شرط خویش آورید شاه بجای
    با سری کو بتاج شد درخورد
    عهد خود را درست باید کرد
    صد سر از تیغ تیز یافت گزند
    گو یکی سر بتاج باش بلند.

    نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 287).

    تار مو
    دانه موی . تای مو.
  • مجازاً، خیلی باریک . نزار: بعیادت پیش وی رفته بودم او را یافتم چون تار مویی گداخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 459).
    -مثل تار مو ; خیلی باریک و نزار.
  • تار و تنبک
    رجوع به تار و تمبک شود.
    تاریخات
    ج ِ تاریخ برخلاف قیاس : در آن هنگام از نویسندگان تاریخات و تحویلات و نویسندگان احیاز و ایغارات و... بسیار و بیحد بوده اند. (تاریخ قم ص 161).
    تارش
    نعت است از ترش . (منتهی الارب ).
  • بدخلق.
  • بخیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • تارمونی
    تیره ای از چرام (قسم دوم از اقسام چهار بنیچه ایل جاکی کوه گیلویه فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
    تار و تنبور
    تار و طنبور. همه گونه آلات سازندگی . آلات نوازندگان . دف و نی .
    تاریخ ادیان
    تاریخی که از دین ها و آئین های مختلف بحث کند. رجوع بتاریخ مذاهب شود.
    تارشته
    رشته فرنگی . (از دزی ج 1 ص 138).
    تارکش
    آنکه تار کشد. (آنندراج ). مفتول کش و زرکش . (فرهنگ نفیسی ).
    تارمی
    محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلوباغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تکلم تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام : تارم ). رجوع به تارم شود.
    تار و تنگ
    تیره و تار. سخت تیره .تاریک و سخت :
    ز گشت دلیران بر آن دشت جنگ
    چو شب گشت آوردگه تار و تنگ.

    فردوسی .

    تاریخ اردشیری
    تقی زاده در گاه شماری آرد: ... در نقاشی هائی که اخیراً در دیوارهای کنشت دورا (بر ساحل فرات و پنج فرسخی دیرزور) پیدا شده و عمل نقاشان ایرانیست ، از اواسطقرن سوم مسیحی در ضمن رقم که استادان ایرانی تاریخ کار خود را ثبت کرده اند ماه تیر و ماه امردات و ماه شَتْوَرُ و ماه مهر از سال 24 و ماه فرورتین از سال 25 و همچنین روچ رَشْن ُ (یعنی روز رشن یا روز 18 ماه )ثبت شده و مقصود از سال 24 و 25 تاریخ اردشیری است که مبداء آن از جلوس یا فتح اول اردشیر بابکان بوده است و در کتب عربی نیز به آن اشاره شده است ... (گاه شماری ص 5). رجوع بحاشیه 68 صص 33 - 34 گاه شماری شود.
    تار شدن
    تارگشتن . تار گردیدن . تیره شدن . تاریک شدن:
    چنین گفت کاکنون سربخت اوی
    شود تار و ویران شود تخت اوی .

    فردوسی .

    تارمیغ
    بخاریست که در ایام زمستان روی هوا پدید آید و آن چنان بود که هوایی که مماس بود بر زمین دودی شود که اطراف را تیره گرداند و آنرا «تمن » و «ماغ » و «میغ» و «نژم » نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). بخاری باشد که در ایام زمستان بر روی هوا پدید آید و مانند دودی شود و اطراف را تیره و تاریک سازد و به عربی ضباب گویند. (برهان ). میغ تیره و آن بخاری است که در زمستان به هوا پدید آید و روی زمین را تیره گرداند و نژم نیزگویند و به تازی ضباب خوانند. (فرهنگ رشیدی ). بخاری که در زمستان بهوا برآید روی زمین را تیره و تار نماید و زمین پردود بنظر درآید و آنرا نژم و میغ و به تازی ضباب گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ):
    سرما چنان در آتش خورشید جسته بود
    کز تارمیغ گفتی طشتی است اندر آب .

    مختاری غزنوی (از فرهنگ جهانگیری ).

    تار و تور
    سخت تیره و تاریک . (جهانگیری ). بسیار تیره و تاریک . (برهان ). تاریک و تیره و بسیار تاریک . (آنندراج )(انجمن آرا). سخت تاریک . (فرهنگ رشیدی ):
    بمیدان چنین گفت بهرام گور
    که اکنون که شد روز ما تار و تور...

    فردوسی .

    تاریخ اسکندری
    تاریخ منسوب به اسکندر. مولف کشاف اصطلاحات الفنون در ماده تاریخ آرد: ... و از آنجمله تاریخ الروم است که بتاریخ اسکندری نیز نامیده میشود و مبداء آن روز دوشنبه دوازدهمین سال شمسی پس از وفات اسکندر ذی القرنین بن فیلفوس الرومی است که بر هفت اقلیم استیلا یافته بود و نیز گویند که این مبداء از سال ششم جلوس وی شروع شده است و عده ای گویند که این مبداء از ابتداء سلطنت «سولوقس » است و این کسی است که به بنای انطاکیه فرمان داد و کشورهای شام و عراق و قسمتی از چین و هند را مالک شد، و بعد از وی این تاریخ را به اسکندر نسبت داده اند که تاکنون بنام اسکندر شهرت دارد. و گوینداین تاریخ 340700 روز مقدم بر تاریخ هجری است . کوشیار در زیج جامع خود ذکر میکند که این تاریخ ، تاریخ سریانیان است و بین تاریخ سریانی و تاریخ روم اختلافی نیست مگر در اسامی ماهها. در ابتداء ماه های سال چه در نزد رومیان از کانون دوم به ترتیب بنام رومی است واسامی ماهها بزبان سریانی بترتیب عبارتست از: تشرین اول ، تشرین آخر، کانون اول ، کانون آخر، شباط، آذار،نیسان ، ایار، حزیران ، تموز، آب ، ایلول . و مشهور است که این اسامی بزبان رومی است . و مبداء سال آنان اول تشرین اول است و زمانش نزدیک به هنگامی است که خورشید در اواسط میزان با کمی تقدیم و تاخیر قرار گیرد و کسری سال شمسی را یک ربع تمام بدون کم و زیاد میگرفتند، چهار ماه آن یعنی تشرین آخر و نیسان و حزیران و ایلول سی روزی و شباط بیست وهشت روزی و باقی سی روزی است . در هر چهار سال یک روز کبیسه را در آخر شباط افزایند که آن وقت 29روزی خواهد بود و برخی گویند که درآخر کانون اول افزایند و آن سال را سال کبیسه ئی نامند و بنابراین سالهای ایشان شمسی اصطلاحی است . (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 صص 64-65):
    از آن روز کو شد به پیغمبری
    نبشتند تاریخ اسکندری .

    نظامی .