تارکی نیوس
(ارجمند) لوسیوس تارکینیوس سوپربوس . هفتمین و آخرین پادشاه روم ، نوه دختری «تارکی نیوس قدیم » ، متوفی بسال 494 ق. م . و داماد «سرویوس تولیوس » . وی با کشتن پدرزنش صاحب تاج و تخت گردید و با وضع ظالمانه ای بر مردم حکومت کرد. مجلس عمومی را منحل ساخت . با آنکه بر وسعت و اعتبار دولت روم افزود بر اثر ظلم و ستمی که روا میداشت مورد نفرت مردم قرار گرفت . هتک ناموس «لوکرس » توسط پسرش «سکستوس تارکی نیوس » موجب شد که مردم ضد سلطنت قیام کنند و امپراطوری روم را براندازند. تارکی نیوس بیهوده به «اتروسک ها» متوسل شد و در جنگ «رژیل » شکست خورد و به حاکم قومس موسوم به «آریستودیموس » پناه برد و بسال 494ق. م . درگذشت . مولف قاموس الاعلام ترکی آرد: تارکین (محتشم ) نام پادشاه هفتم و آخرین حکمران روم و نوه تارکین اول بود. او یکی از دختران سرویوس را بعقد ازدواج درآورده بود و با تولیه خواهرزن مکاره خود عهدو پیمان عاشقانه ای بست که وی زوجه خود را تلف کند و آن زن هم شوهر خود را نابود سازد تا با یکدیگر ازدواج نمایند. وی پس از نیل بمقصود سرویوس را از میان برداشته و در سال 535 ق. م . صاحب تخت و تاج گردید، واکثر قوانین و نظامات را لغو نمود، مالیات سنگینی بمردم تحمیل کرد و بجور و جفا روزگار میگذرانید، عاقبت در سال 509 ق. م . «بروتوس » خروج کرد و جمهوریت روم را اعلام و تارکین را با عائله اش نفی و تبعید نمود، وی به «آریستودم » حکمران قومس پناه برد، بعد در 83سالگی در نزد او گذشته شد.
تارنوپل
(ایالت ...) در گالیسی (اوکراین ) شامل 18 حوزه که مساحتش در حدود 16240هزار گز مربع و دارای 1567000 تن سکنه است . قاموس الاعلام ترکی آرد: نام ایالتی است در خطه غالیچ (گالیسی ) از اتریش ، از طرف شمال و مشرق به روسیه و از جوانب دیگر با ایالات اسلوقزوف ، برززانی ، قزورتقوف محدود میباشد و طول آن 95 کیلومتر و عرضش 60کیلومتر است . شماره نفوسش به 210000 تن میرسد. ناپلئون کبیر این ایالت را بسال 1809 م . بروسیه واگذار کرد و آنرا بسال 1814 به اتریش برگرداندند.
(شهرستان ...) این شهرستان تا سال 1773 م . به لهستان تعلق داشت ، آنگاه به اتریش واگذار شد، در سال 1809 بدست روسیه افتاد و دوباره بسال 1814 به اتریش رسید، و اکنون گالیس (اوکراین ) روسیه است . (شهرستان ...) شهری است در لهستان ، مرکز حوزه و ایالتی بهمین نام ، بر کنار برکه بزرگی که از «سرت » تشکیل یافته . دارای 40800 تن سکنه و مرکز مهم راه آهن است و قصر قدیمی «تارنوسکی » پایه گذار این شهر در سال 1540 م . هنوز بدانجا باقی است و دارای بازارهای مهم و مرکز حمل و نقل غلات و غیره است . قاموس الاعلام ترکی آرد: تارنوپول شهر و مرکز ایالتی است در خطه غالیچ (گالیس ) از اتریش در 14هزارگزی جنوب شرقی لمبرغ و بر نهر سرت واقع است . 27000 تن نفوس دارد که هفت هزارتن از آنان یهودی هستند و تجارتش بسیار رونق دارد.
تارویس
دهکده ای در دره شمال شرقی «آلپ کارنیک » نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811 گز، دارای کلیسایی زیبا، کارخانه سیمان . 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده زیادی به آنجا می روند.
تار ساز
رشته ای از سیم یا زه که بر سازها بندند و زخمه بر آن زنند. آنچه از آهن وبرنج و طلا یا روده حیوانات سازند و بر آلات موسیقی بندند، مانند تار چنگ، تار قانون ... رجوع بتار شود.
تارکاکش
از سانسکریت «تاره کاکشه » . از روحانیون طبقه «باج پران ». رجوع به ماللهند بیرونی ص 114 شود.
تارنوف
تارنوو. رجوع بهمین کلمه شود.
تاره
تارم که معرب آن طارم است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ).طارم . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ):
همی کردم گه و بیگه نظاره
ندیدم کار دنیا راکناره ...
مگر کایشان همی بیرون کشندم
از این هموار و بیدر سبز تاره .
ناصرخسرو(از دیوان چ کتابخانه تهران صص 393 - 394).
تار. تار مو. تار ریسمان . تار چنگ. تار ابریشم . (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ): به بیست سالگی جمله سر او سپید بود که تاره ای موی سیاه نماند. (تاریخ طبرستان ).
چون دیده موری و چو یک تاره مویی
آورده ببازار دهانی و میانی .
ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری ).
تارک ادب
بی ادب . (آنندراج ) (فرهنگ نفیسی ). گستاخ و بدخوی . (فرهنگ نفیسی ):
در هند که زادگانْش تارک ادب اند
لبریز جهالت اند و فاضل لقب اند
اوساطالناس چون از اول همه حشو
اشراف همه سید و قنبرنسب اند.
واله هروی (از آنندراج ).
تارگوراب
نام محلی است در کنار راه ضیابر رشت به آستارا، میان «آباتر» و «زیاور» در 55300گزی رشت .
تارةً اخری
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی تارةً اخری در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
تارسازی
عمل تارساز. شغل تارساز.
(اِ مرکب ) مغازه و دکان تارساز.
تارک الدنیا
زاهد و منزوی . (از فرهنگ نظام ). تارک دنیا. راهب . کشیش کاتولیک اعم از زن یا مرد که جفت نگیرد.
تارگی تای
سردودمان نژاد «سکاها». هرودوت در کتاب 4 بند 1 - 82 درباره «سکاها» آرد:... خود «سکاها» عقیده دارند که از تمام ملل جوان ترند و درباب نژاد خود چنین گویند: «آدم اولی این مملکت ، که در آن زمان خالی از سکنه بود «تارگی تای » نام داشت . پدر «تارگی تای » را آنها «زوس » و مادر او را دختر رود «بریستن » (دنیپر کنونی ) می دانند ولی من این قول را باور ندارم . «تارگی تای » سه پسر داشت و در زمان آنها از آسمان این اشیاء طلا بزمین افتاد: گاوآهن ، قید، تبر و پیاله . ... چنین گویند «سکاها» راجع به نژاد خود و پندارند که از زمان «تارگی تای » تا زمان لشکرکشی داریوش بیش از هزار سال نیست ... (ایران باستان ج 1 صص 579 - 581).
تارنیه
استفان . جراح زایاننده فرانسوی ، متولد در«اِزری » (1828-1897م .).
تارةً بعد اخری
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی تارةً بعد اخری در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
تار سر
تارک سر: فرق; تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب ). مفرق; تار سر که فرقجای موی سر است . (منتهی الارب ). قبض ; بزرگ شدن سر یا تار سر. (منتهی الارب ). قله تار سرمردم . (منتهی الارب ). رجوع به تار (مخفف تارک ) شود.
تارک الصلوة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی تارک الصلوة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.