جستجو

تارص
استوار: فرس تارص ; اسب استوارخلقت . (منتهی الارب ).
تارک شکاف
شکافنده تارک . شکننده فرق:
یلان را بمنقار درّنده ناف
سران را بچنگال تارک شکاف .

اسدی (گرشاسبنامه ).

تارن
رودخانه ایست بطول 375هزار گز در جنوب فرانسه ، از کوه های «لوزر» سرچشمه گرفته نواحی «میلو» ، «البی » ، «گایاک » ، «مونتوبان » و «مواساک » را مشروب می سازد و سپس وارد رود «گارون » میشود. مولف قاموس الاعلام ترکی آرد: تارن نام نهری است در فرانسه که در کوه لوزره سرچشمه گرفته بجانب جنوب جاری میشود و داخل ایالت اویرون گردد، و از بین قصبات میلو، آلبی ، غایاق، یلموز، مونتوبان و موآساق گذشته مسافت 350هزارگزی را طی می کند، و آنگاه از ساحل راست وارد نهر غارونه میشود و ضمناً از طرف راست با نهر آویرون و از سوی چپ به سه نهر «دوربیه »، «دوردو» و «رانسه » می پیوندد.
تارودانت
قصبه ایست در مغرب اقصی در 220هزارگزی جنوب غربی مراکش ، و برکنار نهر راس الوادی ، و مرکز ایالت «سوس » میباشد، حصاری بر گرداگردش قرار دارد، دارای یک قلعه و سه باب مسجد جامع بزرگ و مساجد متعدد و دباغخانه های بسیار میباشد و میشن آنجا مشهور است . محصولات صادراتی آن عبارت است از کفش و ظروف مسی . (از قاموس الاعلام ترکی ).
تاریخ البشر
انسان شناسی . تاریخ طبیعی انسان .
تارضایی
تیره ای از ایل طیبی از شعبه لیراوی ، از ایلات کوه گیلویه فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
تارن ا گارن
ایالتی است در جنوب غربی فرانسه که از 2 ناحیه و 24بخش و 195 بلوک تشکیل شده است و دارای 167664 تن سکنه است ، مساحت سطحش 3717هزار گز مربع است . بنام دو رود «تارن » و «گارون » که از این سرزمین می گذرند نامیده شده است . سرزمینی است فلاحتی ، مقداری گندم و جو و ذرت از آن بدست می آید و دارای میوه های فراوانی است مخصوصاً انگور و هندوانه آن مشهور است . دامهای بسیار در آنجا تربیت میشود. دارای کارخانه های متعدد و معادن آهن و نفت و فسفات میباشد. صادرات این نواحی بیشترمحصولات کشاورزی و شراب و فسفات و کشمش و میوه است . مولف قاموس الاعلام ترکی آرد: تارن مع غارونه ، یکی ازایالات جنوبی فرانسه است ، از طرف شمال به ایالت لوت ،از سوی شمال شرقی به آویرون ، از سمت شرق به ایالت تارن ، از جانب جنوب به ایالت غارونه ، از جهت جنوب غربی به ایالت ژرس و از طرف شمال غربی به ایالت لوت مع غارونه محدود میشود و مساحت سطحش به 3720هزار گز مربع و شماره نفوسش به 23150 تن بالغ است ، اراضی اش از جلگه ها و تل ها تشکیل شده و محصولات عمده اش عبارت است از حبوبات متنوعه ، کتان و میوه جات و سبزیجات گوناگون ، جنگل زیاد ندارد، چراگاهش فراوان است ، استر، گاو وچارپایان دیگر و انواع و اقسام طیور، زنبورعسل و کرم ابریشم و حیوانات شکاری بحد وفور در آنجا یافت میشود. کارخانه های منسوجات پشمی و نخی ، کرباس ، چاقوسازی ،کاغذسازی ، نشاسته سازی و غیره نیز دارد، تجارتش پررونق است و مرکزش مونتوبان میباشد. رجوع به تارن شود.
تارودی
بقول ابوالفضل بیهقی از مدبران بقایای عبدالرزاقیان بوده است : و روزپنجشنبه بیست وپنجم شوال از نشابور مبشران رسیدند با نامه ها ازآن احمدعلی نوشتگین و شحنه که میان نشابوریان و طوسیان تعصب بوده است از قدیم الدهر و چون سوری قصد حضرت کرد و برفت آن مخاذیل فرصتی جستند و بسیار مردم مفسد بیامدند تا نشابور را غارت کنند... و طوسیان از راه ... درآمدند بسیار مردم ، بیشتر پیاده و بی نظام که سالارشان مقدمی بودی «تارودی » از مدبران بقایای عبدالرزاقیان و با بانگ و شغب و خروش می آمدند...(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 434 و چ فیاض ص 426 و 427).
تاریخ الروم
رجوع به تاریخ رومیان و تاریخ اسکندری شود.
تار عنکبوت
پرده عنکبوت . بیت عنکبوت . نسج عنکبوت . کارتنک . دهنه . تنیده عنکبوت . دام عنکبوت . تنسته . کره . کرتینه . ابرکاکیا. ابرکاکیاب .ابرکاکیان . کناغ . رجوع به «تار» و «ابرکاکیا» شود.
تارک نشین
کسی که بتارک جای دارد. بالانشین . بلندپایه . رفیع. والامقام:
زمین را منم تاج تارک نشین
ملرزان مرا تا نلرزد زمین .

نظامی .

تارنت
تارانت . رجوع به تارانت و تارنته شود.
تار و طنبور
رجوع به تار و تنبور شود.
تاریخ القبط
تاریخ مصر. رجوع به تاریخ مصر شود.
تاریخ اوستایی
پیرنیا در تاریخ ایران باستان آرد: اطلاعات ما راجع به این موضوع همین است که در زمان داریوش اول حساب اوستایی معمول نبود زیرا اسامی نه ماهی که در کتیبه بزرگ بیستون ذکر شده غیر از اسامیی است که در دوره اشکانیان و ساسانیان متداول بود. اسامی مذکور در کتیبه از این قرار است :
برای سه ماه پائیز: باغ یادیش ، اَدوک نیش آثریادی . برای سه ماه زمستان : انامک ، مرغ زن ، وی یخن . برای سه ماه بهار: گرم پد، ثورواهر، ثای گرچیش ... بعضی تصور میکنند که بعدهاداریوش اول تاریخ اوستایی را قبول و آنرا رسمی کرد ولی سندی نداریم زیرا شاهان هخامنشی غیر از داریوش تاریخ را ذکر نکرده اند و تاریخ او بماهها محدود است . مسکوکات هم چنانکه میدانیم بی تاریخ است . چیزی که جالب توجه میباشد این است که اسم یکی از زنان داریوش سوم را آبان دخت مینامند و آبان هشتمین ماه تقویم اوستایی است . بعضی از اسم انامک که به معنی بی نام است تصور می کردند که این اسم در سالهای کبیسه برای ماه سیزدهم استعمال میشده ولی این نظر صحیح نیست زیرا داریوش در دو سال متواتر این اسم را ذکر کرده و واضح است در دو سال پی درپی ممکن نبودسال کبیسه باشد. انامک بمعنی ماه خدایان بی نام است ... راجع به این موضوع که در دوره هخامنشی مبدای برای تاریخ بوده یا نه و اگر بوده از چه واقعه آنرا حساب میکردند اطلاعی نیست ولی چون در بابل ابتدای سلطنت هر شاهی را مبداء میدانستند، و نظر به اینکه پارسیها و مادیها چیزهای زیاد از بابلی ها و آسوریها اقتباس کردند گمان قوی میرود که در دوره هخامنشی هم همین ترتیب رعایت میشده ولی این نکته را نیز باید در نظر داشت که روی سکه ها تاریخ نگذاشته اند. (ایران باستان ج 2 صص 1498 - 1499). رجوع به تاریخ اوستایی جدید و تاریخ اوستایی قدیم شود.
تاریخ طبیعی
تحقیق و تتبع درباره موجوداتی است که در طبیعت وجود دارند. علم الاشیاء. ظاهراً این اسم به علم مزبور پس از تسمیه پلینیوس کتاب خود را ، اطلاق شده است .
تاریخ معاصر
عبارتست از حوادث زمان ما یا منسوب به ازمنه ای که هنوز شواهد و آثار آن موجود باشد.
تاریک چهره
سیه روی مانند شب . (ناظم الاطباء).
تاریک گردیدن
تاریک شدن . تاریک گشتن . تیره و تار شدن : غُربة; تاریک گردیدن . اِظلام ; تاریک گردیدن شب . اغضاء; تاریک گردیدن شب . ادجاء; تاریک گردیدن شب . تدجی ; تاریک گردیدن شب . دجو; تاریک گردیدن شب . غسو، اِغساء، غَسی ً، غَسم ، اِغسام ; تاریک گردیدن شب . غدر، اغدار; تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ).
تاریخ اوستایی جدید
حساب زمانی که سال آن دوازده ماه سی روزی و پنج روز اندرگاه داشته باشد. تقی زاده در کتاب گاه شماری برای این تاریخ نام «گاه شماری اوستایی جدید» را انتخاب کرده و آرد: ... بهترین اصطلاح برای این حساب زمان که سال 365 روز با 12 ماه سی روزه و پنج روز اندرگاه داشته «گاه شماری اوستایی جدید» است . ... در دوره ای که این گاه شماری رسماً جاری بود دو نوع سال ثابت و سیار یا به اصطلاحی که معمول داشتیم سال بهیزکی و سال ناقصه پهلوبپهلو جریان داشته است ... (گاه شماری ص 40). ... سال ایرانی در عهد بالنسبه قدیم یعنی حتی پیش از دوره ساسانیان هم 365روزه بوده است و این فقره از شهادت ... کورتیوس مورخ یونانی ازقرن اول مسیحی بطور وضوح بدست می آید. بدیهی است که این سال همان سال ناقصه است که ما به اسم سال اوستایی جدید نامیدیم و چون 365 روز تمام بدون کسر اضافی حساب می شد در هر چهار سال تقریباً بیک روز از سال شمسی حقیقی کمتر می آمد. (گاه شماری ص 52). محتمل است که پس از افتادن مصر بدست ایرانیها در عهد کمبوجیه و آشنا شدن آنان با اصول تمدن عالی و بسیار قدیم مصر و مخصوصاً پس از اصلاحات داریوش در ایران ... گاه شماری ساده و منظم مصری که نزدیک بسال شمسی حقیقی بود و در بادی نظر محتاج به کبیسه نمی آمد نظر ایرانیان را که دربسیاری از امور مدنی مشغول اصلاحات ... بودند جلب کرده و آن را بر سالی که در آن هر دو سه سال ماهها از موقع اصلی خودشان یک ماه جلوتر می افتاد (یا سالی که هر شش سال یک ماه کبیسه داشت ) ترجیح دادند و مخصوصاً سرراست بودن حساب و 30روزه بودن همه ماهها و عدم حاجت بحساب افزودن و کاستن و مطلوب بودن آن برای عامه و هم برای امور مذهبی و حساب ایام مخصوص برای آئینهای آن پسندیده و آن را اقتباس و در ممالک ایران مجری داشتند... این گاه شماری جز در موقع آغاز سال در تمام کیفیات و جزئیات سوادی از تقویم مصری است : ماهها سی روز، بودن خمسه مسترقه در آخر سال ، اسم داشتن روزهای ماه ، انتساب هر روز بیک فرشته موکل و موسوم شدن به اسم او، جشن گرفتن روزهایی که اسم ماه و روز تصادف و تطابق میکند، نامیده شدن روز 19 ماه اول به اسم خود همان ماه (عید توت و عید فروردگان در 19 فروردین )، داشتن کبیسه خصوصی در محافل روحانی و دولتی و سال ثابتی در بین خود آنها و همچنین دوره 1460ساله شعرایی نظیر دوره 1440ساله ایرانی برای عودت سال سیار بموقع اصلی خود عیناً در هر دو گاه شماری یکی است ... (گاه شماری صص 115-117). ... در این گاه شماری که ماآنرا «گاه شماری اوستایی جدید» نامیدیم ایام ماه با عدد شمرده نمیشد بلکه هر یک اسمی داشته و با اسامی معین میشد... ولی در سال اوستایی جدید روزها جز به اسم و آنهم اسم مذهبی شمرده نمیشدند... (گاه شماری حاشیه 247 ص 116). این گاه شماری علاوه بر ترتیب سال و ماه شماری که از مصر اقتباس شده دارای خصایص و رنگ نمایان مذهبی مزدیسنی است و مخصوصاً ماهها و روزها و اعیاد مربوط به خدا و فرشتگان زردشتی و ایزدها و آئین های دینی اوستایی هستند. روزهای ماه بچهار دسته متوالی تقسیم میشود که هر کدام از هفت الی هشت روز است و در اول هر دسته اهورمزد واقع و تکرار شده است . دسته اولی از آن به اسم امشاسپندان برحسب ترتیب اصلی آنها و دسته دومی به اسم عناصر بعلاوه گاو باستانی و سومی و چهارمی به اسامی قوای اخلاقی و طبیعی نامیده شده اند، ماهها نیز به اسم خالق (دی ) و امشاسپندان و میترا و آتش و آب و فروهر و تیشتریا است . فقط نکته جالب نظر آنست که ماه خدا در اول سال قرار ندارد و امشاسپندان بترتیب اصلی و معروف خود پشت سرهم قرار نگرفته و بی ترتیب در ماهها پراکنده اند. (گاه شماری ص 119). ... برقراری این گاه شماری مصری بطور رسمی در تمام ممالک ایران ظاهراً در اواخر سلطنت داریوش اول هخامنشی بعمل آمده است ولی جای سوال است که آیا این گاه شماری را اولین مرتبه داریوش برقرار کرد یا قبل از آن در میان قوم زردشتی اتخاذ و جاری شده بود و بر اثر انتشار کیش مزدیسنی در ایران آن گاه شماری از طرف دولت شاهنشاهی رسماً پذیرفته و در مملکت مقرر و رایج گردید. توام و مربوط بودن این سال و ماه با آئین های مذهبی زردشتی موید این خیال میشود که این گاه شماری از طرف موسس دین یا محافل عالیه روحانی برقرار شده باشد خصوصاً که روایات مآخذ زردشتی و اوایل دوره اسلامی تاسیس این سال و ماه و کبیسه 120ساله یا 116 سال آن را بدین زردشتی و بعضی بخود زردشت نسبت میدهند.
... بیرونی تاسیس کبیسه را با عمل کبیسه اولی بخود زردشت اسناد داده و مبداء را از او میداند ولی اگر در واقع تاسیس کبیسه از او بوده چطور ممکن بود که بعضی اقوام زردشتی مانند خوارزمیان و سغدیان و ارمنیها کبیسه مزبور را اجرا ننموده و بحکم موسس دین خود عمل نکرده باشند.
مبداء تاریخ اوستایی جدید -فروض مختلف راجع بمنشاء گاه شماری اوستایی جدید: با وجود این در هر حال این فرض کاملاً دور از عقل و قیاس نبوده و نمی توان بطور قطعی آن را مردود و مستبعد شمرد و بهر تقدیر اقلاً ذکر آن بیفایده نیست . بنابر فرض مزبور باید چنان پنداشت که اسلاف قوم اوستایی ترتیب سال و ماه شماری مصری را ... مدتی قبل از عهد هخامنشیان (و شاید هم در عهد خود زردشت یا حتی قبل از او) اخذ کرده و دیماه را با تطبیق به اول توت ماه مصری آغاز سال قرار داده و خمسه مسترقه را به آخر ماهی که قبل از دی بوده الحاق کرده باشند و داریوش در موقعی که اول فروردین بسیر قهقرایی مطابق اعتدال ربیعی افتاده بود این گاه شماری را در ایران رسمی ساخته و خمسه را یا یک باره از آخر آذرماه که تا آن وقت آخر سال بوده و به آخر اسفندارمذ که در آن موقع آخر سال قرار داده شد نقل و فروردین ماه را ماه اول سال قرار داده و کبیسه ای برقرار کرد که پس از آن در آخر هر دوره 120ساله (یا هر116 سال ) مجری و یک ماه بر سال اضافه وخمسه یک ماه عقب تر برده شد (در واقع بنابر این تقدیر این موقع اولین انتقال خمسه مسترقه از محل اصلی خود و مبداء اتخاذ فروردین برای اول سال بوده است ) و یا آنکه اصلاً ترتیب کبیسه هم قبلاً و از ابتدا دایر بوده و بهمان سیاق که بعدها دیده میشود خمسه مسترقه بتدریج و در آخر هر دوره 120ساله عقب تر رفته و در موقع رسمی ساختن این سال در ایران و قرار دادن اول سال در اول فروردین در زمان داریوش خمسه به آخر اسفندارمذ رسیده بوده است (یعنی بعد از کبیسه سوم بوده ). بر فرض صحت این حدس که بواسطه قلت ارتباط ایران شرقی (مهد اوستا و قوم اوستایی ) با مصر جز با فرض اقتباس بالواسطه خالی از اشکال نیست ممکن است چنین تصور نمود که این کار در حدود سال 875 ق. م . واقع شده که در آن سال هم اول توت ماه مصری در اعتدال ربیعی (30 مارس رومی ) بوده و هم تقریباً مطابق اول ماه قمری بوده است و نیز شاید این تاریخ با ایام زندگی خود زردشت نیز مصادف باشد چنانکه بعضی آنرا در قرن نهم مسیحی فرض کرده اند. لکن برای صحت حساب راجع به این فرض و مبداء قرار دادن سنه 875 ق.م . لازمست که فرض شود که درموقع اتخاذ رسمی سال اوستایی جدید، اول فروردین به پنج روز قبل از اعتدال ربیعی رسیده بوده و خمسه مسترقه تا آن موقع در آخر آذرماه بوده است و اینکه داریوش در آن موقع خمسه را در آخر اسفندارمذ قرار داد بدون آنکه در آن سال خمسه آخر آذرماه را حذف کرده باشد بلکه یک خمسه دیگر نیز به آخر اسفندارمذ اضافه و الحاق نموده و از سال آینده در آخر آذرماه دیگر خمسه وجود نداشته است ورنه حساب درست درنمیآمد. این فرض با بعضی قرائن دیگر موافقت میدهد از آنجمله با بودن اول فروردین اساساً در اول تابستان و اجرای کبیسه برای نگاه داشتن آن ماه در آن نقطه که بیرونی ادعا می کند، چه اگر در بدو امر اول دیماه در اعتدال ربیعی بوده باشد اول فروردین تقریباً در آغاز تابستان واقع میشود. ثانیاً با کبیسه 116ساله که مآخذ عربی قدیم ذکر می کنند و بودن کبیسه اخیر در عهد یزدگرد اول که بیرونی در آثارالباقیه ذکر می کند، چه در این صورت کبیسه یازدهم (از مبداء 875 ق.م .) یعنی کبیسه ای که نوبت تکرار آبان ماه و انتقال خمسه مسترقه به آخر آن ماه بوده از قرار هر 116 سال یک ماه وقتی که از دی شروع شده باشد در 401 م . یعنی سال سوم سلطنت یزدگرداول واقع میشود... (گاه شماری صص 123-124). رجوع به کتاب گاه شماری تقی زاده صص 115-147 شود.