جستجو

تاراز
دهی از دهستان ایذه بخش ایذه شهرستان اهواز که در 59هزارگزی خاور ایذه واقع و کوهستانی گرم سیر است و 65 تن سکنه دارد که از ایل بختیاری اند، آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
تاراننده
نعت فاعلی از تاراندن . پراکننده . فراری سازنده . ازهم پاشنده . رجوع به تاراندن شود.
تارتانا
تارتان . رجوع به تارتان شود.
تارد
گابریل . جامعه شناس فرانسوی . وی در سال 1843 م . در «سارلا» متولد شد و چون یکی از صاحب منصبان وزارت دادگستری بود سالهای ممتد در مسقطالراس خویش در امور قضایی و جرم شناسی به تحقیق و تتبع پرداخت . آنگاه بریاست آمار وزارت دادگستری رسید، سپس بتدریس فلسفه جدید در «کلژ دو فرانس » پرداخت ، بالاخره بسال 1900 بعضویت آکادمی علوم اخلاق و سیاست در رشته فلسفه انتخاب گردید. آثار بسیاری از خود باقی گذاشته است از آن جمله : جنایت مقایسه ای ، جنایت شغلی ، تتبعات جزائی و اجتماعی ، تتبعات روانشناسی اجتماعی ، منطق اجتماعی و قوانین تقلید (که یکی از آثار جالب اوست )، قوانین اجتماعی ، افکار و ملت ، فلسفه جزائی ، تحولات حقوق ، تحولات قدرت ، قطعاتی از تاریخ آینده و غیره .
تارازونه
قصبه ایست در ایالت سراغوسه اسپانیا، که در 90هزارگزی شمال باختری سراغوسه واقعاست و 10000 تن سکنه دارد. در گرداگردش سوری است و از قصبه های بسیار قدیم است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
تارانیدن
تاراندن . پراکندن . فراری ساختن . دور کردن . با حرکتی یا عملی یا گفتاری کسی یا حیوانی را ترساندن و به رفتن واداشتن . چیزی را از هم پاشیدن . رجوع به تاراندن شود.
تار تراز
تار طراز. طراز معرب تراز باشد. تار منسوب به تراز. تار بسیار باریک که جامه پادشاهان را با آن می بافتند، تاری که در کارخانه های مخصوص برای بافتن جامه های نیکو و جیّد بکار می بردند پادشاهان را. تاری که در بافتن جامه های فاخر و گرانمایه اختصاص داشت . تار بسیار باریک و نزار همچنان تار عنکبوت:
زآرزوی طراز توزی وخز
زار بگداختی چو تار تراز.

ناصرخسرو.

تاردان
ظرفی که در آن برای طنبور و سه تار، تارها نگاه دارند تا عندالحاجة بکار آید. (غیاث اللغات ). ظرفی که در آن تارهای ساز نگه دارند. (آنندراج ):
ازبهر ساز عشرت او می نهد قضا
تار دوائر فلکی را به تاردان .

ملا طغرا (از آنندراج ).

تاراج اصفهانی
هدایت در مجمعالفصحا آرد: اسمش آقا محمدحسین ، از ارباب حرفت است و شغلش مقواسازیست وبه دست رنج کسب معیشت می کند و بواسطه وزن طبع غزلی می گوید، ده هزار بیت دیوان دارد، از اوست:
بعد ما کاش بسازند سبو از گل ما
تا برآید مگر از لعل تو کام دل ما
آه دل می نکند در دل سخت تو اثر
آری آری شکند مشت کجا سندان را.
تیر تو ز بس بنشست ای سخت کمان بر دل
جای مژه ام از چشم سر برزده پیکانها.
نه تنها روی شهرآشوب دارد
بت من هرچه دارد خوب دارد
من آن گرگم که یوسف را دریده ست
چنین فرزند اگر یعقوب دارد.
آنکه بیگانه صفت میرود امروز ز پیشم
دوش در خانه خود خواند بمهمانی خویشم .
جای اشک از مژه دیده اگر خون بفشانی
این نه آبیست کز آن آتش ما را بنشانی .
چاره ای گرچه وقت اخذ صلات
شعرا را بجز سماجت نیست
لیک امروز حاجتم گر ازو
برنیاید مرا لجاجت نیست
بر سر قبر جدّ او فردا
بیشکم جز قضای حاجت نیست .
کاشی پسری که مایه شیرینی را
دزدیده رخش ز لاله رنگینی را
محمود کسی است در صفاهان کامروز
بشکسته ز کاشی چنین چینی را.
قصاب پسر که دنبه سرمایه اوست
برتر ز لطافت از پری مایه اوست
چون دنده نهد بیاد پس ران بگذر
از سینه و گردنش که پیرایه اوست .
شوخی که خیال من بر آن می گردد
گرد همه کس چو دیگران می گردد
بود آنکه مرا لباده دوک کنون
چون چرخ بکام دیگران می گردد.
در صومعه شیخ قصه ای تازه کند
در دیر کشیش ذکر آوازه کند
آسوده کسی که بر حدیث هر دو
یک گوش چو در، یکی چو دروازه کند.
ازبهر شکار آن صنم موی کمند
با جامه لاله گون برآمد به سمند
هرکس که ز دور دید او را می گفت
بادی بوزید و آتشی گشته بلند.
گفتم بخلاف پیش افیون نخورم
یعنی که دگر شراب گلگون نخورم
گیرم شب جمعه باشد و ماه رجب
ساقی چو رضا شود، بگو چون نخورم ؟

(مجمع الفصحا ج 2 صص 83 - 84).

تاراس
زیردست و تابع خود ساختن . رام گردانیدن انسان و حیوان . (برهان ) (آنندراج ).
تارانیده
نعت مفعولی از تارانیدن . پراکنده شده . ازهم پاشیده . فراری شده . رجوع به تاراندن و تارانده و تارانیدن شود.
تارتریک
اسیدی است که بصورت ملح پتاسیم دربیشتر گیاهان یافت می شود. از نظر شیمیائی اسید تارتریک دارای دو «فونکسیون » اسید و دو «فونکسیون » الکل می باشد. فرمول خام آن چنین است : 6O6H4C و بوسیله «شل » در سال 1770 م . کشف گردید. اختصاصاً این ماده از دُردهای متبلور و یا از دُرد شوری که در چلیک شرابها باقی می ماند بدست می آید. زبده دُرد خالص محلول است و آهک و «کلرور دو کالسیم » بر آن اثر می کند، بالنتیجه «تارتارات دو کالیسم » با مقداری آب حاصل می شود.اسید تارتریک جسم سخت و بلورهای آن منشوری شکل است ، در آب محلول میگردد و ترش مزه می باشد و در170 درجه حرارت ذوب می شود. اسید تارتاریک در لابراتوارها و در کارخانه های سازنده مشروبات گوارا بکار برده میشود. نمک های اسید تارتریک مخصوصاً در دواخانه ها مورد استعمال دارد. در داروخانه ها اسید تارتریک بصورت محلول لیمونادی (20 گرم در لیتر) مثل شربتهای خنک کننده مورد استفاده بیماران قرار می گیرد. اسید تارتریک بفرمول : -2(HOHC) - HOOC HOOC بصورت تبلور شفاف خیلی مقاوم است . آب تبلور ندارد «؟ ». ترش مزه و نسبتاً مطبوع است و در 170 زینه ذوب می گردد. حلالیت آن بقرار زیر است :
آب 15زینه

8/0 گرم در لیتر

تاردنوا
ناحیتی کوچک و باستانی در سرزمین فرانسه که در «اِن » و «مارن » قرار دارد.
تاراج افکندن
به یغما دادن . در معرض غارت و چپاول گذاشتن .
- به تاراج فکندن:
دانی که دل من که فکنده ست بتاراج
آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج .
دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54).
رجوع بتاراج شود.
تاراسا
یکی از شهرهای اسپانیا در «کتلونیه » ، در ایالت «برشلونه » (بارسلون )، 31000 تن سکنه دارد و دارای کارخانه ماهوت بافی و کارگاههای تهیه نخ های پشمی برای بافتن پارچه های پشمی و ماهوت است . در حلل السندسیه ج 2 ص 278 ذکری از این شهر شده است .
تارانیس
مولف قاموس الاعلام ترکی آرد: نام گلهای باستانی یعنی مردم قدیم فرانسه است و معبودی بهمین نام داشتند که وی را موکل بر رعد می پنداشتند و به احتمال قوی این همان رب ّالنوعی است که ژرمن های باستانی آنرا «تور» می نامیدند.
تارتس
از پادشاهان باستانی معاصر کوروش کبیر: ... در این احوال سردار مازارس مُرد و هارپاک بجای او مامور شد. هرودوت گوید (کتاب 1 بند 163 - 177): این همان هارپاک مادی است که با کوروش در موقع قیام او برضد آستیاک همراه بود، این سردار بشهر «فوسه » پرداخته آن را محاصره کرد... اهالی این شهر نیز دریانوردان خوبی بودند و تا «ایبری » (اسپانیای کنونی ) کشتی های آنها دریانوردی می کرد. سابقاً پادشاهی تارتس نام آنهارا دعوت کرده بود بمملکت او رفته متوطن شوند و خود را از قید کرزوس خلاص کنند. آنها به این امر راضی نشده ولی پولی از پادشاه گرفته برج و باروی شهر خود را محکم کرده بودند... (ایران باستان ج 1 صص 293-294).
تاردو
تاتئو. مورخین رومیةالصغری نام «تاتئو» رئیس ترکان عربی را «تاردو» ضبطکرده اند: از زمانی که «ون تی » امپراتور چین بپادشاهی رسید، یعنی از سال 581 م . جمعی او را برانگیختند که در میان ترکان نفاق اندازد و چون تفرقه ای در میان ترکان جنوبی افتاده بود آن تفرقه را دامن زد و «تاتئو» نام رئیس ترکان غربی را بر ایشان برانگیخت و همین باعث شد که از آن به بعدترکها همواره دو دسته بودند، یک دسته ترکان جنوبی ودیگر دسته ترکان غربی ... در سال 599 م . «تاتئو» کوششی کرد که دوباره ایشان را متحد سازد ولی این «تاتئو» که مورخین رومیةالصغری او را «تاردو» نامیده اند باوجود آنکه در سال 575 م . سفیر روم را... با تفرعن بسیار پذیرفته بود... نتوانست در برابر شورش یکی از قبایل ترک ... پایداری کند. (احوال و اشعار رودکی سعیدنفیسی ج 1 صص 177 - 178). در سال 580 م . «تیبر» دوم چون می خواست ترکان را بجنگ با ایران مجهز کند سفارت دیگری بریاست «والانتَن » فرستاد ولی پسر «دیزابول »که مورخین رومی نام او را «تاردو» و مورخین چینی «تاتئو» ضبط کرده اند، و در آن زمان پادشاهی می کرد چندان خوب از این سفیر پذیرائی نکرد. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 186). ظاهراً این «تاتئو» باید غیر از «تاتئو» پسر «سه تیه می » یا «ایستامی » جد ترکان شرقی باشد. رجوع به «تاتئو» و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 181 و تاتئو در همین لغت نامه شود.
تاراج بردن
به یغما بردن . چاپیدن .
- به تاراج بردن:
سوی کاخ شه سر نهادند زود
به تاراج بردند از آن هرچه بود.

اسدی (گرشاسبنامه ).

تاراسقون
تاراسکن . رجوع به تاراسکن شود.