جستجو

باایمان
مؤمن ، باعقیده . مق بی ایمان .
باد بودن
هیچ بودن ، پوچ بودن .
بارحه
دوش ، شب گذشته .
باز نمودن
گفتن ، شرح دادن .
باب دندان
چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید.
باد خان
بادخانه ، بادگیر، گذرگاه باد.
بارخیمه
1 ـ قرارگاه باج گیران در راه ها و گذرگاه ها. 2 ـ محصل مالیات ، باج گیر.
باز یافتن
دوباره پیدا کردن .
باباکرم
نوعی رقص ایرانی .
باد روزه
هر روزه .
بارعام
اجازه ورود به همگان برای حضور در برابر شاه .
بازآفرینی
دوباره آفریدن چیزی .
بابانوئل
کسی که خود را در شب عی د میلاد مسیح به صورت پیرمردی سپید موی با جامه و شب کلاه سرخ درمی آورد و لباس نو و شیرینی و اسباب بازی برای کودکان می آورد.
باد عقیم
بادی که برای هلاک قوم عاد فرستاده شد.
بارفیکس
میله ای که به طور افقی روی دو پایه عمودی نصب شده و روی آن نرمش و ورزش خاصی انجام می دهند.
بازار داشتن
طالب بودن ، رابطه داشتن .
بارک الله
= باریکلا: آفرین خدا بر تو باد.
بازار شکستن
از رونق و رواج انداختن .
باسری
سپری ، تمام .
بای پس
نوعی عمل جراحی که در آن برای تغییر مسیر یکی از جریان های طبیعی بدن مجرایی فرعی را در محل پیوند می زنند.