باج بگیر
باج گیر، کسی که به سبب زور و نفوذ خود از دکان دارها و غیره وجوهی اخذ کند.
بارمایه
زادراه ، توشه برای مسافرت .
باجربزه
لایق ، شایسته ، با قدرت ، مدیر.
بادربا
1 ـ نانخورش . 2 ـ جایی که در آن نانخورش زیاد باشد.
باحال
شوخ و سرزنده ، دل چسب ، شاداب .
باآبرو
صاحب آبرو، آبرودار، باارزش ، بااعتبار.
بادشکن
دارو که نفخ معده بنشاند، که آروغ آرد و باد معده بیرون کند. بادکش . محلل ریاح . کاسرالریاح . طاردالریاح . تمام دانه های چتریان بواسطه اسانس های خود بعنوان بادشکن بکار میروند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 234): زیره سبز بادشکن است .
حائل ، حاجز برای باد: کوهها بادشکن باشند.
باادب
دارای ادب ، مؤدب . مق بی ادب .