جستجو

بینویل
ژان باتیست لو موان دو. (1680 - 1768 م .) از حکام مستعمراتی فرانسه در امریکا. برادر سیور د ایبرویل در 1697 م . به نزد برادرش به ناحیه هوادسن و در 1698 م . به می سی سی پی سفلی رفت و در آنجا مهاجرنشین لویزیانا را تاسیس کردند و وی بعداً حاکم آنجا گردید. در 1710 م . موبیل و در 1718 م . نیواورلئان را بنا نهاد. (دائرة المعارف فارسی ).
بین یدی
میان دو دست . در پیشگاه . جلو. پیش . برابر.
-بین یدی ًّ ; میان دو دست من . در پیشگاه من . پیش من .
-بین یدیها ; پیش آن . (ترجمان القرآن جرجانی ).
بیوازیدن
پاسخ دادن و قبول کردن عرض و درخواست را. (ناظم الاطباء).
بی وجود
(از: بی + وجود) غیرموجود و معدوم . (ناظم الاطباء). که وجود خارجی ندارد. رجوع به وجود شود.
  • درتداول ، دون و کمینه و پست و فرومایه و حقیر و خوار.(ناظم الاطباء).
  • در تداول عوام ، که انجام هیچ کاری نتواند: فلان آدم بی وجودیست ; بی جربزه است و کاربر و مفید بحال همنوع نیست . (یادداشت مولف ).
  • بینندگان
    ج ِ بیننده . بینایان . نگاه کنندگان . و ناظران .
  • چشم ها. دیدگان:
    به بینندگان آفریننده را
    نبینی ، مرنجان دو بیننده را.

    فردوسی .

  • بینی زدن
    انکار کردن . (بهار عجم ). کنایه ازانکار کردن . (آنندراج ). مرداف چانه زدن:
    ور اشارتهاش را بینی زنی
    مرد پنداری و چون بینی ، زنی .

    مولوی .

    بی واسطه
    (از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه . (آنندراج ). بدون میانجی . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود.
  • بدون جهت و بدون سبب . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود.
  • بی وجه
    (از: بی + وجه عربی )که وجهی ندارد. که محلی ندارد. بی دلیل: واگر بر وفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (تاریخ رشیدی ). رجوع به وجه شود.
    بینندگی
    حالت و چگونگی بیننده .نگرندگی . (ناظم الاطباء). دید. ابصار.
  • بصیرت . (ناظم الاطباء). عاقبت اندیشی . (ناظم الاطباء).
  • بی نهان
    (از: بی + نهان ) بی راز. بی سر:
    همه هرکه بینی تو اندر جهان
    دلی نیست اندر جهان بی نهان .

    فردوسی .

    بینی فشاندن
    افشاندن بینی . (ناظم الاطباء). پاک کردن آب بینی .
  • عطسه کردن . (ناظم الاطباء): عفط; بینی فشاندن گوسپند یا عطسه آن . (منتهی الارب ).
  • خرخر کردن . (ناظم الاطباء).
  • بی والی
    (از: بی + والی ) بی حاکم و استاندار.
  • بدون حامی . بدون مربی . (ناظم الاطباء). رجوع به والی شود.
  • بی وحشتیان
    نام طایفه ای است از ایلات کرد. رجوع به سنجابی شود.
    بیننده
    نگرنده . نظرکننده . آنکه بیند. شخص بینا. (برهان ). بینا و ناظر. (ناظم الاطباء). باصر. بینا. (یادداشت مولف ): مر دیدار نیکو را چهار خاصیت است ، یکی آنکه روز خجسته کند بر بیننده و دیگر آنکه ... (نوروزنامه ).
    نگین تا ببالا گرفتن قرار
    شبان پیش بیننده بود آشکار.

    نظامی .

    بی نهایت
    (از: بی + نهایت ) بی حد و بی پایان . (آنندراج ). چیزی که انتها نداشته باشد و گاه این کلمه را در کثرت استعمال میکنند یعنی خیلی و بسیار و زیاد. (ناظم الاطباء). بی کران . نامتناهی . بی پایان . بی انجام:
    بی نهایت نبود کاین سخنی مشتهر است .

    ناصرخسرو.

    بینی کردن
    کنایه از غرور و تکبر کردن . (آنندراج از بهار عجم ):
    شکر کن غره مشو بینی مکن
    گوش دار و هیچ خودبینی مکن
    هر کسی کو از حسد بینی کند
    خویشتن بی گوش و بی بینی کند.

    مولوی .

    بیو خوردن
    بید خوردن . بید زدن . تباه شدن پشمینه از کرم : عث ; بیو خوردن پشم را. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به بیو شود.
    بی ننگ
    (از: بی + ننگ) بی عیب و بی عار و بی وقار باشد، چه ننگ بمعنی عیب و عار است . (برهان ) (آنندراج ).بی شرم . بی عار. رسوا و بی آبرو. (از ناظم الاطباء). آنکه ننگ ندارد. آنکه از ننگ نپرهیزد (از اضداد است ). (یادداشت مولف ). دیوث . (دهار). و رجوع به ننگ شود.
    -بی ننگ و عار ; بی نام و ننگ.
    -بی ننگو عاری ; حالت بی ننگ و عار.
    -بی ننگ و نام ; بی نام و ننگ.
    -بی ننگ و ناموس ; عاری از نام نیک و صفات نیک . (ناظم الاطباء). رجوع به ننگ شود.
    بینی گرفتن
    بینی افشاندن . پاک کردن آب بینی . پاک کردن بینی . آب بینی خود را بدستمال و غیره زدودن . (یادداشت مولف ).
    بی واهمه
    (از: بی + واهمه ) بدون ترس . رجوع به واهمه شود.
  • بدون التفات . (ناظم الاطباء).