ابدم
در مویدالفضلا به معنی عدل و انصاف و نگاه و خشم و گناه و نرمی آمده و بنظر مجعول می آید.
ابراد
آب سرد دادن . آب خنک و شربت خنک دادن .
بخنکی هوا کاری کردن . در خنکی کاری ساختن . در شبانگاه درآمدن . برید فرستادن . بشتاب رسول فرستادن . برید ساختن . از حدگذشتن در سختی . ضعیف و سست گردانیدن .
ابراهیم اطروش
نام یکی از بزرگان طریقت متصوفه ، معاصر ابراهیم خَوّاص در قرن سوم هجری .
ابداد
دست و چشم سوی چیزی یازیدن . دراز کردن دست خود را به سوی زمین . (منتهی الارب ).
پراکنده کردن . پراکندن . بخش کردن . نصیب هر یک را از عطا دادن . دادن هر یک را بهره و بخش .
ابرار
ج ِ بَرّ. نیکان . نیکوکاران . طائعان:
ای عادت تو خوبتر از صورت مردم
ای خاطر تو پاکتر از طاعت ابرار.
فرخی .
ابراهیم افلیلی
ابواسحاق ابراهیم بن محمدبن زکریابن مفرج قرشی زهری . اصل او از افلیلا یکی از قرای شام و متولد در قرطبه اندلس است (352 ه' .ق .). او ادیبی نحوی و لغوی بوده و چندی وزارت مکتفی باللّه در اندلس داشته و بر دیوان متنبی شرحی نوشته است . وفات او در قرطبه به سال 441 اتفاق افتاد.
ابدوج
ابدوج السرج ; نمد آکنده که زیر زین گذارند تا پشت ستور ریش نگردد. (منتهی الارب ).
ابراز
نمودن . پیدا کردن . بیرون آوردن .(زوزنی ). بیرون کردن چیزی را. آشکار کردن . اظهار. ظاهر کردن . عرض کردن .
گشادن نامه . زر خالص گرفتن . عزم سفر کردن .
ابراهیم اکرمی
یکی از شعرای اخیر عرب . مولد او دمشق و تولیت قبر محیی الدین با او بود. او را دیوانی است بنام مقام ابراهیم . در سال 1047 ه' .ق . وفات کرده است .
ابدون
(مُخرّب ) کلمه عبری ملک الموت و ملک ویرانی ، و گاهی به معنی عالم اموات آمده است . (از قاموس کتاب مقدس ).
ابرازالقط
مصحف ابزازالقطه . رجوع به ابزازالقطه شود.
ابراهیم بن احمد حرانی
از رجال حدیث و گویند احادیث موضوعه روایت میکرده ، وابراهیم بن ابی حمید نیز مشهور است و از عبدالعظیم بن حبیب روایت کرده است .
ابدال
ج ِ بِدل و بَدل . و نیز ابدال جمع بدیل آمده است چون بُدلاء.
-ابدال اسماء ; اسماء مبهمه . اسماء مضمره . خوالف .
ابراص
مبتلا شدن بعلت برص .
فرزند پیس اندام زادن .