ابخل
زفت تر. بخیل تر: ابخل من مادر.
ابدح
فضای فراخ .
مرد درازبالا. ستور فراخ پهلو. ابدح و دبیدح ; لاش ماش . حکی الاصمعی ان الحجاج قال لجبلة قل لفلان اکلت مال اللّه بابدح و دبیدح فقال له جبلة خواسته ایزد بخوردی بلاش ماش . (میدانی ).
ابرات
ج ِ بُرت . مردان راهبر.
ابراهیم ادهم
ابواسحاق ابراهیم بن ادهم بن منصوربن زید بلخی . نام یکی از اکابر زُهّاد نیمه اول قرن دوم هجری است که به سال 160 یا 166 ه' .ق . در غزای بیزنطیه بشهادت رسیده است و پسر خواهر او محمدبن کناسه شاعر کرخی متوفی به 207 ه' .ق . را در رثاء او قصیده ای است و در آن اشارتی بر اینکه قبر ابراهیم در شهر غربی است و صاحب اغانی مدفن او راجدث الغربی میگوید. بنابر روایات دیگر روضه او در سوقین یکی از دژهای روم است و گویند او شاهزاده بلخ بود. روزی بشکارگاه هاتفی در گوش سر او ندا داد که ای ابراهیم آیا تو بدین کار آمدی ! از شنیدن آواز شوری در درون او افتاده از اسب بزیر آمد و جامه خویش بشبانی از شبانان پدر داده و پشمینه او درپوشیده روی بصحرا نهاد. دیرزمانی شوریده و پریشان در جبال و مفاوز بسر برد سپس بمکه شد و مجاورت خانه گزید و در آنجا بصحبت چند تن از اولیا از جمله فضیل عیاض و سفیان ثوری و بقولی حضرت امام محمد باقر علیه السلام رسید و سرانجام به شام رفت و تا پایان عمر بدانجا بزیست . کرامت های بسیار بدو نسبت کنند و نام او چون مثل اعلای ترک و تجرید زبانزد اهل طریقت و شعرای صوفی مشرب است .
ابخوسا
مصحف کلمه اَنْخُسا است . رجوع به انخوسا و انخسا شود.
ابدرم
نام کتاب بودا شاکمونی است ، و معنی ابدرم اول و آخر کتابهاست .
ابراهیم ارتقی
دومین پادشاه از سلسله ارتقیه حصن کیفا (498 ه' .ق .).
ابدشهر
در مویدالفضلا گوید نام رودی و نام شهری است و ظاهراً تصحیف ابرشهر باشد.
ابراج
ج ِ بُرج:
رایهای تو در آفاق مصالح بدُرُست
سعدهائی است که در انجم و در ابراج است .
مسعودسعد.
ابراهیم ارموی
از مشایخ صوفیه در قرن هفتم هجری ، فرزند شیخ عبداللّه ارموی . مولد او در جبل قاسیون . به عربی شعر میسروده و در 692 ه' .ق . درگذشته است .
ابداً
ظرف زمان است برای تاکید در مستقبل نفیاً و اثباتاً. همیشه . جاویدان:
ابداً یسترد ما وهب الده'
'ر فیالیت جوده کان بخلا.
هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچ . هیچوقت . بهیچ روی . بهیچوجه . معاذاللّه . پرگس . پرگست:
آزنگردد ابداً گرد آنک
در شکم مادر گردد غنی .
ناصرخسرو.
ابدع
تازه تر. نوآئین تر. شگفت تر.
ابراح
بزرگ گردانیدن .
بر کسی سختی نهادن . بشگفتی افکندن .
ابراهیم استرابادی
از علمای قرن دهم هجری . او کتاب حسنیه ابوالفتوح را بفارسی ترجمه کرده و در 958 ه' .ق . درگذشته است .
ابراهیم بن ابی محمد
یحیی بن المبارک الیزیدی . از یزیدیین . لغوی و عالم به عربیت . در خدمت مامون خلیفه بوده و به بغداد وفات کرده است . از اوست : کتاب النقط و الشکل . کتاب بناءالکعبه . کتاب المقصور و الممدود. کتاب المصادر فی القرآن . و او مصادر را تا سوره حدید گرد کرد و سپس درگذشت . کتاب ما اتفقت الفاظه و اختلفت معانیه . (ابن الندیم ). و رجوع به یزیدیین شود.