جستجو

ابذعرار
پراکنده شدن .
ابراهیم بن ابی الحسن
مکنی به ابوسالم . رجوع به ابوسالم مرینی شود.
ابخر
گنده دهان . گنده دهن . آنکه دهان بدبوی دارد. مونث : بَخْراء:
پیر سگانی که چو شیر ابخرند
گرگصفت ناف غزالان خورند.

نظامی .

ابدالاًّخر
تا جاودان .
ابذغ
به گمان ابوبکربن درید نام جائی است . (مراصد).
ابراهیم
یکی از دریاچه های افریقا در منبع نیل که در سال 1291 ه' .ق . کشف و به نام ابراهیم پاشای خدیو نامیده شده است .
ابراهیم بن ابی السنه
رجوع به ابن ابی السنه شود.
ابخره
ج ِ بخار. بخارها: ابخره ردیه ، ابخره وبائیه .
ابدالابد
همیشه .
ابذل
بخشنده تر.
ابراهیم آباد
نام عده ای کثیر از قراء ایران و از جمله نام قریه ای معروف به بلوک مشک آباد و لاخور.
  • نام محلی کنار راه قم و سلطان آباد عراق، میان گردنه چشمه و شهسواران در 246900 گزی تهران ، دارای شعبه پست .
  • نام محلی کنار راه شاهرود و نیشابور میان میامی و زیدر در 485000 گزی تهران .
  • نام محلی کنار جاده سیرجان و بندرعباس ، میان احمدآباد و حسین آباد در 1191600 گزی تهران .
  • نام محلی کنار راه شاهرود و نیشابور میان همت آباد و بزقوچان در 776100 گزی تهران .
  • نام محلی کنار راه شیراز به بوشهر میان باباحاجی و فیروزآباد در 72000 گزی شیراز.
  • نام مرکز خره قهاب رستاق از ولایت سمنان و دامغان و آن به ابراهیم آباد هفت تنان مشهور است .
  • ابراهیم بن ابی الفتح اندلسی
    رجوع به ابن خفاجه شود.
    ابخص
    سطبرپلک .ستبر پلک چشم . (مهذب الاسماء). مردی که در چشمخانه وی گوشت پاره ای رسته باشد. مونث : بَخْصاء. ج ، بُخْص .
    ابراهیم آجری
    دو تن از عرفای قرن سوم هجری بدین نام بوده اند، یکی به نام آجری صغیر ودیگری آجری کبیر، و آجری صغیر کنیتش ابواسحاق است .
    ابراهیم بن ابی بکر اصفهانی
    از شاگردان امام فخر رازی . آنگاه که امام در هرات بیمار شد و مرگ خویش نزدیک دید او را وصی خود کرد.
    ابخق
    مرد یک چشم . اَعوَر. مونث : بَخْقاء. ج ، بُخْق.
    ابدالدهر
    همیشه:
    آنکس که نداند و نداند که نداند
    در جهل مرکب ابدالدهر بماند.

    ؟

    ابراء
    اِبرا. بیزار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
  • به کردن از بیماری . (تاج المصادر بیهقی ). از بیماری رهانیدن . بیمار را به کردن . درست کردن . شفا بخشودن . خوب کردن . آسانی بخشیدن:چون عیسی علیه السلام ابراء اکمه و ابرص کرد... (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
  • رها کردن مطلقاً.
  • از بیماری به شدن . از بیماری خوش شدن .
    -ابراء از دَین ; بیزار کردن از وام . (زمخشری ). بیزار کردن از عیب و وام و مانند آن . بری کردن از...
  • ابراهیم احسائی
    از فقها و نحویین قرن یازدهم هجری ، از مردم احساء. در طریقت از مریدان شیخ تاج الدین هندی بوده . شرحی بر نظم الاجرومیه عمریطی دارد و دفع الاسی فی اذکار الصبح و المسا تالیف دیگر اوست . به عربی نیز شعر میگفته و در 1048 ه' .ق . درگذشته است .