جستجو

یللی
بانگ و فریادی که در حالت مستی و یا هنگام رسیدن خبر خوش می نمایند. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که در وقت مستی و سماع و ذوق می گویند. (آنندراج ):
از غم ایام رستم یللی .

مولوی .

یلنجوجی
یلنجج . یلنجوج . (ناظم الاطباء). رجوع به یلنجوج شود.
  • (ص نسبی ) عودفروش . (دهار).
  • یله کردن
    رها کردن و گذاشتن و سر دادن . (ناظم الاطباء). رها کردن . (فرهنگ جهانگیری ). ول کردن . اطلاق. (از یادداشت مولف ). بر جای نهادن:
    عنان رابدان باره کرده یله
    همی راند ناکام تا باهله .

    فردوسی .

    یمامةالبحر
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی یمامةالبحر در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    یمق
    دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 36هزارگزی خاوری آوج ، با 524 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    یلم
    سریش . سریشم . (ناظم الاطباء). سریشم ماهی . (یادداشت مولف ). اسم فارسی عزی السمک است . (تحفه حکیم مومن ). سریشم . سریشم نجاری .
    -یلم ماهی ; سریشم ماهی . (ناظم الاطباء).
    یلندد
    رجل یلندد; مرد دشمن و سخت خصومت کننده که به حق میل نکند. (ناظم الاطباء). دشمن سخت . (آنندراج ). سخت خصومت . (مهذب الاسماء).
    یله گرد
    یلخی . ایلخی . خیل . گله اسب . (یادداشت مولف ).
    -یله گرد چرا کردن ; در ایلخی چریدن . آزاد و یله چرا کردن: مالهاشان یله گرد چرا می کنند. (از تحفه اهل بخارا). و رجوع به یلخی شود.
    یمامی
    منسوب به یمامة. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). منسوب است به یمامة که شهری است از بلاد عوالی . (از انساب سمعانی ). و رجوع به یمامة شود.
    یمقان
    دهی است از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان ، واقع در 22000گزی جنوب باختری سیردان و 2000گزی راه مالرو عمومی ، با 302 تن سکنه . راه آن مالرو و صعب العبور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    یمقور
    تلخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
    یموم
    ج ِ یَم ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ یم ، به معنی دریای ناپیداکنار. (آنندراج ). رجوع به یم شود.
    ینجلوس
    نام کوهی است که اقامتگاه اصحاب کهف بوده . (از معجم البلدان ).
    ینقون
    نام گیاهی است . (از ناظم الاطباء).
    یمک
    در ترکی خوردنی را گویند. (برهان ).
    یمونا
    به زبان سنسکریت ، نام رودعظیم جون ، که در هندوستان واقع است . (ناظم الاطباء).
    ینابیت
    ج ِ ینبوت . (اقرب الموارد). و رجوع به ینبوت شود.
    ینجودن
    بیانکی می گوید بریدن . قطع کردن . به قطعات کردن . خردخرد کردن . (یادداشت مولف ).
  • کوفتن . نرم کردن . چون گرد کردن . (یادداشت مولف ).
  • اندوهگین شدن . (یادداشت مولف ).
  • یمکان
    یمغان . یمگان . (یادداشت مولف ). و رجوع به یمگان شود.
    یموود
    نرم و نازک از مردم و شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).