یماسیه
نام فرقه ای از فِرَق میان عیسی و محمد علیهماالسلام . (از فهرست ابن الندیم ).
یمسو
باروت تفنگ را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
به لغت اکسیریان ابقر است که شوره نامند. (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به شوره شود.
یلن
(در پرده ) پاره ای از قماشی که برای زینت به صورتی خاص بر بالای پرده آویخته باشد. دال بر. (یادداشت مولف ).
یله بشم
یله یشم . رجوع به یله یشم شود.
یماک
نام پادشاهی بوده است . (برهان ). اما از شواهد برمی آید که ظاهراً از القاب و عناوینی باشد نظیر «ینال » و «تکین » و جز آنها:
از بندگان حضرت
شاهان سپر فکنده
قیصر کم از یماکش سنجر کم از ینالش .
خاقانی .
یمشان
زالزالک بری . (یادداشت مولف ). نوعی زالزالک که میوه آن سرخ رنگ است . یمیشان . رجوع به زالزالک شود.
یلک لو
دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 19هزارگزی شمال خاوری شوسه شاهین دژ-میاندوآب . سکنه آن 104 تن و آب آن از رود آجرلو و چشمه وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
یلنبو
(اصطلاح عامیانه ) یلمبو. رفتن و آمدن بی قصدی . بی کاری به هر جای رفتن . (یادداشت مولف ). و رجوع به یلمبو شود.
-یلنبو زدن ; یلمبو زدن . بی کاری و بی نتیجه ای و بی قصدی گردیدن . (یادداشت مولف ).
یله دادن
رها کردن . واگذاشتن .واگذار کردن . سر دادن . (یادداشت مولف ):
عشق بر دل قرعه زد چون دل نصیب او رسید
راه پیش او گرفتم دل به او دادم یله .
مسعودسعد.
یمام
کبوتر دشتی . (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب ). کبوتر وحشی و یکی آن یمامة است و کسائی گوید: کبوتری است که در خانه ها انس می گیرد و اهلی می شود و دیگران گفته اند کبوتری است که جوجه می کند و کبوتر دشتی غیراهلی را حمام گویند و بعضی گفته اند یمام کبوتری دشتی بی طوق است و حمام بر کبوتر طوقدار مانند قمری و فاخته اطلاق شود. (از تاج العروس ).
کبوتر اهلی . (ناظم الاطباء). کبوتر خانگی . (دهار). کبوتر خانه . الواحد یمامة. (مهذب الاسماء). شفنین بری است . (تحفه حکیم مومن ) (مخزن الادویه ). شفنین . (اختیارات بدیعی ). مرغی است که آن را بوتیمار می گویند. (برهان ). بوتیمار نیست و صاحب برهان غلط می گوید و اینکه در ترجمه لفظ شفنین و بوتیمار نوشته که به عربی یمام گویند و همچنین لفظ یمام را نیز بوتیمار معنی کرده این خطای فاحش را سه بار تکرار نموده ، زیرا در کتب متعارف عربی یمام به معنی کبوتر وحشی و خانگی است نه بوتیمار.(از یادداشت مولف ). قمری . (از ناظم الاطباء). فاخته . (تذکره داود ضریر انطاکی ) (ناظم الاطباء). یمام یا شجرةالیمام ، گیاهی است که به یونانی صامریوما نامند. (تذکره داود ضریر انطاکی ، ذیل ماده شجرة). آهنگ و قصد. یمامة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
یمشن
بار درخت مقل . (ناظم الاطباء). رجوع به مقل شود.
یلکن
منجنیق و منجنیک و بلکن . (ناظم الاطباء). منجنیق. (صحاح الفرس ). منجنیق را گویند و آن چیزی است که در قلعه ها سازند و بدان سنگ و خاک به جانب دشمن اندازند و به این معنی به جای حرف «ی »، بای ابجد نیز آمده است . (از برهان ) (از آنندراج ). و رجوع به بلکن شود.
یلنجج
یلنجوج . یلنجوجی . (ناظم الاطباء). عود. (مهذب الاسماء). رجوع به یلنجوج شود.
یله دار
جاسوس .
غارتگر. (ناظم الاطباء).
یم شیم
پادشاهی که بخشش وی مانند دریا بی پایان باشد. (ناظم الاطباء). که شیمتی چون دریا دارد در بخشندگی و پادشاهی .
یلل
کوتاهی دندان بالا و کژی و میلان آن به جانب داخل دهن و ناهموارروییدگی آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). الل . (منتهی الارب ).
تابانی . (ناظم الاطباء). صفاة بینةالیلل ; سنگ لغزان و تابان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
یلنجوج
یلنجج . یلنجوجی . چوبی خوشبوی که بدان بخور کنند. (ناظم الاطباء). عود هندی است . (اختیارات بدیعی ) (از دهار). یلنجج .عود. (مهذب الاسماء). عود هندی را گویند و بهترین آن ،عود مندلی است و آن خوشبوی تر از عودهای دیگر است . (برهان ) (آنندراج ). النجج . النجوج . (یادداشت مولف ).
یله قارشو
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 37هزارگزی شمال باختری قره آغاج ، با 305 تن سکنه . آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است . دو محل به فاصله 500 گز به نام قارشوحاجی و امامقلی مشهور. سکنه امامقلی 155 و سکنه حاجی 150 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
یمامه
یمامة. اسم کبوتر خانگی است . (تحفه حکیم مومن ). و رجوع یه یمام و یمامة شود.
یمغان
یمگان . (یادداشت مولف ). رجوع به یمگان شود.