جستجو

گیربران
جایگاهی است به مغرب ایران که خط سرحدی ایران و ترکیه از آن میگذرد. (جغرافی غرب ایران ص 126).
گیسور
دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 42000 گزی خاور گناباد. محلی جلگه وهوای آن گرمسیر و سکنه آن 352 تن است . آب آن از قنات تامین میشود. محصول آن غلات ، ارزن ، و ابریشم و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
گیشاکجان
دهی است از دهستان مرکزی بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 15000 گزی جنوب رودسر. محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه آن 274 تن است . آب آن از نهر پل رود تامین میشود. محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
گیر پیدا کردن
گیر پیدا کردن کاری در تداول عامه ;متوقف شدن آن عمل و کار است در سیر و انجام یافتن آن . (از یادداشت به خط مولف ). به مانع برخوردن کار.
گیر و بند
از دو فعل امر «گیر» و «بند» و به معنی گیر و دار یا جنگ ورزم و درهم افتادگی دو سپاه یا دو دسته مردم متخاصم به کار رود.
  • گرفتن و بستن و مردم را دستگیر ساختن و زندانی کردن و در تداول عامه گویند: بگیر و ببند راه افتاده است . رجوع به گیر و دار شود.
  • گی ستاره
    حشره ای پرنده و خرد که بن آن برق دارد و چون به شب پرد هماننددو ستاره از دنباله آن روشن بدرخشد. (یادداشت به خط مولف ). کرم شبتاب . و نیز رجوع به کرم شبتاب شود.
    گیسوفش
    مرکب از: گیسو + فش (به معنی مانند) گیسووش . گیسووار. همانند گیسو. چون گیسو.
  • موی گردن و کاکلی اسب که همچون گیسو باشد. دارای فشی چو گیسو و فش ، موی کاکل اسب است . (از برهان ذیل کلمه فش )و کنایه از اسبی که موی کاکل بلند دارد:
    سیه چشم و گیسوفش و مشک دُم
    پری پوی و آهوتک و گورسم .

    اسدی .

  • گیس ساختگی
    رجوع به گیس عاریه شود.
    گیسوفشان
    افشاننده گیسو. آنکه گیس را افشانده باشد. گیسوافشانده . گیس افشانده شده . آنکه موی سر نابافته داشته باشد. آنکه موی گرد سر را رهاکرده باشد. موی فرو آویخته در اطراف سر:
    تا قدمت در شب گیسوفشان
    بر سر گردون شده دامن کشان .

    نظامی .

    گیشدر
    نام درختچه ای است که در نواحی گرمسیر ایران از کازرون تا بندرعباس وجود دارد. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 64). اُم . اُم ّ. و در پنجاب باتا نامیده میشود. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 122).
    گیلارکش
    دهی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 26هزارگزی جنوب امام . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه آن 260 تن است . آب آن از چشمه سار تامین میشود. محصول آن غلات ، گردو و لبنیات و شغل اهالی گله داری است . بیشتر سکنه آن در زمستان برای تهیه علوفه گله های خود به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    گیل پردسر
    دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری رشت و کنار شوسه سنگر به رشت . محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه آن 1235 تن است . آب آن ازخمام رود تامین میشود. محصول آن برنج و ابریشم و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    گیلنشین
    یکی از دیههای فرح آباد مازندران است . (سفرنامه رابینو ص 120 بخش انگلیسی و ص 161 بخش فارسی ).
    گیلارلو
    دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 14هزارگزی شمال باختری گرمی و 2هزارگزی شوسه گرمی به اردبیل . محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه آن 176 تن می باشد. آب آن از چشمه تامین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    گیل چالان
    دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش . محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه آن 651 تن است . آب آن از رودخانه چاف و شفارود تامین میشود. محصول آن برنج ، توتون ، سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    گینجه
    نام درختی است صمغدار. (یادداشت مولف ). جهودانه . شائکه . (برهان ).
    گیشه دمرده
    نام رودخانه ای است میانه رشت و کوچصفهان . (از سفرنامه رابینو ص 36 بخش فارسی ).
    گیلارود
    دهی است از توابع اصفهان و دارای معدن زغال سنگ است . قطر رگه های آن به یک متر و شصت سانتیمتر میرسد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 236 و 40).
    گیل چاله سر
    دهی است از دههای فرح آباد گیلان . (سفرنامه رابینو ص 120 انگلیسی و 161 بخش فارسی ).
    گلیخواران
    نام یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان شاهی است . این دهستان در شمال شاهی و شمال باختری ساری واقع شده . مرکز دهستان قصبه باغلو مشهور به جویبار است . هوای دهستان مانند سایر نقاط مازندران ، معتدل و مرطوب است . آب قابل شرب ، اکثر قرای آن از چاه تامین میشود. محصولات عمده آن پنبه ، غلات ، کنجد، صیفی ، و کنف میباشد. این دهستان از 41 آبادی تشکیل شده ، جمعیت آن در حدود 21هزار تن است و قرای مهم آن به شرح زیر است : باغلو، کلاگر محله ، سراج کلا، لاریم ، باغبان کلا، شورکا و کوهی خیل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).