جستجو

پاخوشه
آنچه از دُم خوشه انگور بر درخت مانده باشد.
پادرازی
قسمی نان شیرین مشبّک همچند کف پائی .
پاته
کرسی بلوک لواره از ناحیه اُرلئان دارای 1391 تن سکنه . ژاندارک در این جا انگلیسیان را بسال 1429م . (833 ه' . ق.) منهزم کرد. و سپاهیان لوار نیز از آلمانیان بسال 1870م . (1287 ه' . ق.) به همانجا شکسته شدند.
پاچاکامک
یکی از خدایان بزرگ بومیان امریکا و آن آفتابست و عبادت او را معابد سخت بزرگ و مزین داشتند و بزرگترین معابد نزدیک لیما بود.
پاچه پز
آنکه پاچه گوسفند پزد فروختن را:
نگار پاچه پز من که دل سراچه اوست ...

میرزا اشتها.

پاخیره
رِهص . پَی . بنای دیوار و خانه . (برهان ).
پادربرن
بلده ای از آلمان در ناحیه وستفالی به ساحل رود پادر دارای 32000 تن سکنه .
پاتهی
برهنه پای . تهی پای: و مستحب آن است که در مکه پاتهی رود. (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
پاتهی گشتن به است از کفش تنگ
رنج غربت به که اندر خانه جنگ.

مولوی .

پاچال
گودالی که جولاهان وقت بافتن ، پای در آن آویزند. پاچامه:
بلوح پای و بپاچال و قرقره بکره
بنایژه بمکوک و بتاروپود ثیاب .

خاقانی .

پاچه خیزک
قسمی آتش بازی .
پاخیره زن
بنّا. راز. دیوارگر. گلکار. (برهان ). کسی که بنای دیوار و خانه کند. رهّاص .
پادرختی
میوه های کرم زده و امثال آن که خوداز درخت ریزد. میوه هائی که نچینند و خود از درخت فروریزد و این نوع پست تر از چیده باشد. مقابل دست چین .
پادرد
نقرس . درد پای . و درد مفصل در پای .
پادشاه خاتون
صفوةالدین پادشاه خاتون دختر قطب الدین محمد سلطان است از عصمةالدین قتلغ ترکان . و چون این پادشاه خاتون در حرم خویش اباقاخان جای داشت پس از گذشته شدن قطب الدین محمد حکومت کرمان به فرزندان وی تفویض شد و قتلغ ترکان بنام پسر خود سلطان حجاج امور کرمان را بدست گرفت و چون در سال 681 ه'. ق. اباقاخان درگذشت و سلطان احمد تکودار بجایش بسلطنت نشست جلال الدین سیورغتمش یکی دیگر از پسران قطب الدین محمد را بحکومت کرمان برگزید و او بکرمان رفت وزمام سلطنت را از کف قتلغ ترکان بدر آورد و قتلغ ترکان ناگزیر به اردو رفت تا مگر سلطنت از دست شده را بازیابد ولی در تابستان همان سال درگذشت . پادشاه خاتون بدین سبب از برادر خویش جلال الدین سیورغتمش رنجیده خاطر بود و فرصت انتقام میجست اتفاق را پس از قتل سلطان احمد حامی سیورغتمش بدست ارغون خان ، این امیر ازکرمان احضار شد و بیم آن میرفت که حکومت آن سامان از کف وی بدرآید ولی یکی از امرا بنام بوقابیک ، سلطان را با وی بر سر مهر آورد و کردویجین دختر شاهزاده منکوتیموربن هلاکوخان را بعقد سیورغتمش و پادشاه خاتون خواهر سیورغتمش را بعقد کیخاتوخان درآورد و با وی بجانب روم فرستاد و سیورغتمش بدینطریق مدتی بی منازع گشت . اما پادشاه خاتون همچنان منتهز فرصت بود تا ارغون خان درگذشت و کیخاتو از روم به آذربایجان آمد و بر سریر سلطنت نشست . و او بقصد انتقام برادر نشان سلطنت کرمان بنام خود بستاند و بعظمتی تمام بجانب کرمان رفت و بسال 691 ه' . ق. سیورغتمش را اسیر کرد و بازداشت و آخر کار در رمضان 693 بکشت . در نوروز سال 694 که کیخاتو کشته شد و بایدوخان بسلطنت رسید پادشاه خاتون سخت اندیشناک شد زیرا شاه عالم دختر جلال الدین سیورغتمش در حباله نکاح بایدو بود. کردویجین زن سیورغتمش نیز بقصد انتقام از کرمان بیرون رفت و سپاهی گرد کرد و آنگاه روی بکرمان آورد و پادشاه خاتون را در آن شهر حصار داد و بآخر مقید ساخت و در شعبان همین سال یعنی 694 باشارت بایدوخان و شاه عالم ، پادشاه خاتون بقتل رسید. پادشاه خاتون زنی زیبا و دانشمند بود وبحسن خط و لطف طبع شهرت داشت . این دو بیت از اوست :
درون پرده عصمت که تکیه گاه منست
مسافران هوا را گذر بدشواریست
همیشه باد سر زن بزیر مقنعه ای
که تار و پود وی از عصمت و نکوکاریست .
رجوع به ص 87 و 88 حبیب السیر ج 2شود.
پادشه نشان
نشاننده پادشاه . پادشاه نشان . پادشانشان . نشاننده شاه:
ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
هم پادشه نشینی و هم پادشه نشان .

سوزنی .

پادیاب
رجوع به پادیاو شود.
پارازیت
(فرانسوی ، اِ) طفیلی . حیوان و گیاه طفیلی . انگل . (فرهنگستان ).
  • حشو و زاید.
  • پا دررفتن
    پا دررفتن کسی را; سکندری خوردن . شکوخیدن . لغزیدن . زَل ّ. عَثر. عِثار. عَثیر. زَلل . زُلول . مَزلة.
  • ورشکست شدن .
  • پادشاه ختن
    کنایه است از خورشید. (برهان ).
    پادشه نشین
    نشیننده چون پادشاهان . آنکه نشستنی چون پادشاهان دارد:
    ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
    هم پادشه نشینی و هم پادشه نشان .

    سوزنی .