جستجو

پارنجن
پاآورنجن . خلخال . پاورنجن . پابرنجن . پااورنجن . پابند. حلقه زرین و جز آن که زنان بر مچ پای کردندی . از میان کتف او مهر نبوت باشد مانند سر پارنجن . (تفسیر ابوالفتوح رازی ):
کرده ز پی نجیب سرمست
پارنجن پاو یاره دست .

خاقانی .

پاردو
قریه ای به شمال کرمان .
پارسوال گراندمزون
فرانسوا اگوست . شاعر فرانسوی . صاحب منظومه فیلیپ اگوست . مولد بسال 1759م ./1172 ه' . ق. و وفات در سنه 1834م ./ 1249 ه' . ق.
پارگی
چگونگی چیزی پاره . انخراق. کهنگی و دریدگی . (غیاث اللغات ).
  • قحبگی . (برهان ).
  • (اِ) حوض کوچک که آب غسلخانه و مطبخ در آن جمع شود.(غیاث اللغات ). و ظاهراً مصحف یا مخفف پارگین است .
  • پارنل
    شارل استوارت . سائس ایرلاندی ، پیشوای نهضتی بر ضد مالکین انگلستان و یکی از مدافعین سیاست هُم رول . ولادت او بسال 1846م ./ 1262 ه' . ق. و وفات در سنه 1891م ./ 1308 هه' . ق.
    پارتیزان
    جانبدار. طرفدار. هواخواه .
  • معتقد به عقیده یا مسلکی .
  • پاردوبیس
    شهری به چکواسلواکی بر ساحل رود اِلب دارای 25000 تن سکنه .
    پارسه
    گدائی . (برهان ). تکدّی . پَرسه .
  • گدا. (غیاث اللغات ).
  • پارنی
    اواریست دزیره دُ. شاعر فرانسوی . مولد بسال 1753م ./1166 ه' . ق. در بوربن و وفات در سنه 1814م ./1299 ه' . ق. وی اشعاری دلکش دارد با سبکی خوش .
    پارسی
    منسوب به ایالت پارس . فارسی:
    ز سیمین و زرین شتروار، سی
    طبقها و از جامه پارسی .

    فردوسی .

    پارگین فراخ
    نام محلّی به بیکند: پیوست بیکند نیستانهاست و آبگیرهای عظیم و آنرا پارگین فراخ خوانند. (تاریخ بخارا).
    پارنیک
    نوعی از گیاه بنواحی معتدل که قدما آنرا علاج داحس میشمردند.
    پارس
    صورتی دیگر از کلمه فارس است . منسوب به قوم پارس َ از قبایل آریائی ایران . و سپس این کلمه بر تمام مملکت ایران اطلاق شده است برای تاریخ پارس رجوع به کلمه فارس شود:
    چنان بد که در پارس یکروز تخت
    نهادند زیر گل افشان درخت .

    فردوسی .

    پارسی باستانی
    (زبان ...) یا پارسی قدیم یا فرس قدیم یا پارسی هخامنشی یا پارسی باستان یکی از لهجات کهن ایران که کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی بدان نوشته شده است . این لهجه با لهجه اوستائی و زبان سانسکریت که کتاب مقدس هندوان (وِدا) بدان زبان است ، از یک اصل میباشند. قدیمترین کتابت زبان پارسی قدیم مربوط بعهد داریوش اول است و در کتیبه های این شاهنشاه چهارصد و اندی کلمه از لهجه پارسی باستان محفوظ مانده است و به یاری همین کتیبه های مفصل علماء فن توانسته اند لغت نامه و دستور زبان پارسی قدیم را بنویسند و چنانکه در ذیل لفظ میخی (خط...) خواهیم دید کتیبه های متعدد دیگری نیز از سایر پادشاهان هخامنشی بدین زبان باقی مانده است ولی از حیث اشتمال بر لغات متعدد هیچیک از آنها به پای کتیبه داریوش واقع در بیستون نمیرسند. غیر از کتبیه های شاهان هخامنشی برای اطلاع بر بعض لغات و اسامی که در زبان پارسی باستان معمول بود ماخذ مهم دیگری در دست است و آن کتب تاریخی یونان قدیم میباشد. در این کتب اسامی بسیاری از رجال دوره شاهنشاهی هخامنشیان آمده ولی چون یونانیان به رسم زبان خویش در کلمات و اسامی خارجی تصرفاتی میکردند استخراج لغات پارسی از آنها جز بوسیله اهل فن ّ و بادقت و استقصاء میسر نیست . این لهجه بنابر تحقیق محققان در عصر هخامنشی زبان محاوره نبود بلکه صورت کهن تری از لهجه ایرانی پارسیان بود که دراین ایام برای گفتگو بکار نمی آمد و تنها در مکاتبات رسمی بکار میرفت و دلیل این مدّعا را محققین وجود بعضی اشتباهات دستوری در کتیبه های هخامنشی میدانند و گویند چون زبان این کتیبه ها صورت کهن تری از زبان مردم آن عهد داشته و زبان محاوره و کتابتهای عادی ساده تر بوده است ، همه کس از قواعد منسیه آن اطلاع نداشتند و این استنباط را بعض قرائن نیز تایید میکند زیرا که برخی از اسامی خاص که معاصرین هخامنشیان ضبط کرده اند با تلفظ همان اسامی در کتیبه ها تفاوت دارد مثلاً نام داریوش در کتیبه ها دارَی َوَاُوش است و حال آنکه در توراة داریوش میباشد و یونانیان آنرا دارِی یُس ضبطکرده اند (چون مخرج شین در زبان یونانی نبود شین کلمه را به سین بدل کردند) و باز نام اردشیر در کتیبه هااَرْت َخْشَتْرَ در صورتی که کتزیاس دو تن از رجال دربار را بنام اَرت َسیراس یاد کرده و اگر بجای سین اول شین بگذاریم و سین دوم را از آخر کلمه حذف کنیم اَرت َشیرا یا اَرت َشیرَ بدست می آید که صورت جدیدتری ازاَرْت َ خَشَتْرَ است . بنابراین بعض محققان معتقدند که لهجه متداول مردم برای محاوره در عهد هخامنشیان لهجه نزدیک به زبان پهلوی بوده است و لهجه کهن پارسی باستان که در کتیبه ها می بینیم در آن ایام در حال فراموش شدن و متروک گشتن بوده است . برای طریقه کشف لهجه پارسی باستانی و دستور و لغات آن و طریق خواندن خط میخی (که این لهجه را بدان خط می نوشتند) و همچنین خطّ میخی رجوع شود به کلمه میخی (خط...) و اینک نموداری از زبان پارسی باستان از بند اول از ستون اول کتیبه بیستون داریوش بزرگ نقل میشود: اَدَم ، داری َوَاُوش ، وَزَرْک ، خشای َثی ی َ، خشای َثیانام ، خشای َثی ی َ، پارس َهی ی َ، خشای َثی َ، ده یونام ، وِشتاسپ َ هی یا، پُوثْر، اَرشام َ هی یا، ن َ پا، هخامنشی یَه . ترجمه آن چنین است : منم داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان ، شاه پارس ، شاه ممالک ، پسر وشتاسپ ، نواده اَرشام هخامنشی .
    پارل
    پِرل شهری به کاپ مرکز ناحیه ای به همین نام بر ساحل برگ ریور.
    پارسا
    آنکه از گناهان پرهیزد و به طاعت و عبادت و قناعت عمر گذارد. پرهیزکار و دور از معاصی و ذمائم . (برهان ). در فرهنگ رشیدی آمده است که : «پارسا مرکب است از پارس که لغتی است در پاس بمعنی حفظ و نگهبانی و از الف که چون لاحق کلمه شود افاده معنی فاعلیت کند و معنی ترکیبی [ آن ] حافظ و نگهبان [ است ] چه پارسا پاسدار نفس خود باشد؟ . زاهد. عفیف . عفیفه . عف . عفه . ورع . زکی . (دهار). حصان . حاصن . پارسای . حصور.متقی . معصوم . کریم . کریمه . محصنه . حصناء. پاکدامن . هیرسا. پرهیزگار و خداترس . (صحاح الفرس ):
    نشست از پس پرده پادشا
    چنان چون بود مردم پارسا.

    فردوسی .

    پارسیفال
    درام توام با موسیقی شامل سه پرده که شعر و موسیقی آن از واگنر است 1882م ./ 1299 ه' . ق. این درام آخرین اثر آهنگساز مشهور فوق است .
    پارلمان
    مجلس عوام . مجلس شوری . مجلس شورای ملی . ندوَة. دارالنَدوَة.
  • انجمن بزرگان مملکت در دربار سابق فرانسه .
  • دیوان عالی عدلیه پیش از 1791م . علاوه بر مامورینی که عهده دار قضاء در امور بورژواهاو عوام الناس بودند در دوره فئودالیته (ملوک الطوائف ) پادشاهان فرانسه در دربار خود مجلسی ترتیب داده بودند که خود بر آن ریاست داشتند و آن مرکب از پرها یعنی اعضای شورای عالی بود.این مجلس بنام شورای سلطنتی در مسائلی که پادشاه بدو ارجاع میکرد تحقیق و رسیدگی میکرد و چون اندک اندک به نسبت وسعت قلمرو سلطنت بر کارهای شوری افزوده شد آنرا به دو قسمت کردند نخست شورای اعظم یا شورای سلطنتی که مامور مسائل اداری بود و دوم انجمن قضائی که متکفل تامین عدالت بود. این تقسیم مهم در زمان لوئی نهم صورت گرفت و همین پادشاه بود (نه چنانکه گفته اند فیلیپ لوبل ) که انجمن قضائی را که پایه پارلمان گردید، ثبات بخشید. پارلمان شامل سه مجلس میشد: نخست مجلس اعظم و دیگر مجلس مرافعات و سوم مجلس تحقیق و رسیدگی . پارلمان در امور دیگری از قبیل مسائل سیاسی و تعلیماتی نیز مداخله میکرد. و چون شوری مکلف تدوین قوانین نیز بود چنین استنباط میشود که حق استیضاح از دولت و حکومت را نیز داشته است و از این حق هم چندبار استفاده کرده است و اگرچه شاه بر شوری ریاست داشت ولی عموماً ملت در مقابل شاه از شوری حمایت میکردو همین امر خود موجب تعدیل استبداد سلاطین میگردید وبهمین سبب هم پارلمان توانست با سیاست مالی [ مازارَن ] و بعد از او با استبداد مفرط (لوئی پانزدهم ) مبارزه کند. شواری عالی قضائی پاریس همچنانکه در دربارسلطنتی توسعه می یافت بواسطه تشکیلات منظم و نیرومندو استفاده از اصل وراثت مشاغل ، در نواحی مختلف کشورفرانسه نیز تشکیل و تکمیل میشد. در سال 1770م ./ 1183 ه' . ق. رئیس عدلیه موپئو مصمم شد که عدلیه سلطنتی را بر مبانی جدید استوار کند ولی موسسه او یعنی پارلمان موپئو پیشرفتی نکرد و زود منحل شد. در سال 1789م ./1203ه' . ق. در فرانسه سیزده پارلمان وجود داشت و از آنجمله پارلمان نانسی بود که به سال 1775م ./1188ه' . ق. تاسیس شد. حدود اختیارات پارلمانها متفاوت بود و پارلمان پاریس بر همه آنها حکومت میکرد.
  • پاروب
    بمعنی پاروست که زن پیر و بیل چوبین باشد. (برهان ). و رجوع به پارو شود.
    پاریاب
    فاریاب . شهری است بخراسان ازگوَزگانان ، بر شاهراه کاروان و بسیار نعمت . (حدود العالم ). از شهرهای مشهور خراسان ، از اعمال گوزگانان که از آنجا تا بلخ شش منزل است: و دیگر آنکه از پاریاب سوی اندخود رفتن نزدیک است . (تاریخ بیهقی ). دیگر روز امیر به پاریاب رسید. (تاریخ بیهقی ).