جستجو

وازیوار
دهی است از دهستان علوی کلا که جزء بخش مرکزی شهرستان نوشهر مازندران است . در 5 هزارگزی مغرب المده و در کنار راه شوسه المده به نوشهر واقع است ، محل آن جلگه است و ناحیه ای است معتدل و مرطوب با80 تن سکنه . و از آب رودخانه کچرود مشروب میشود و محصول آنجا برنج و پنبه و اندکی غلات و صیفی است و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
واساختن
حاجت کسی را برآوردن .
  • بازساختن . (ناظم الاطباء). دوباره ساختن .
  • واسط
    نشیننده در میان قوم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
  • آن که برای ازدواج خواستگاری میکند و میانجی برای خواستگاری . (ناظم الاطباء).
  • (اِ) واسط الکور; پیش پالان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
  • در، به لغت هذلیان . (ازاقرب الموارد).
  • دندان . (منتهی الارب ).
  • واسطی
    منسوب به واسط یا واسط بلخ یا واسط مرزآباد و جز آن . رجوع به واسط شود.
    واسانی
    ابوالقاسم الحسین بن الحسن از رجال قرن چهارم هجری . وی قصیده نونیه هزلیه ای در وصف مهمانی که در قریه حمرایای حران برای اهل قریه برپا بوده سروده است . (معجم المطبوعات ج 2).
    واسطالجزیره
    نام موضعی است مذکور در شعر ذیل از اخطل شاعر عرب :
    کذبتک عینک ام رایت بواسط
    غلس الظلام من الرباب خیالا.
    و نیز:
    عفا واسط من اهل رضوی فنبتل
    فمجتمع الحرین فالصبر اجمل .

    (معجم البلدان ).

    وازنج
    بانگ و آواز بلند و فریاد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
    واسطالحجاز
    نام موضعی است در این شعر کثیر عزة:
    اجدوا فاما اهل عزة غدوة
    فبانوا و اما واسط فمقیم .

    (معجم البلدان ).

    واسعالخلق
    واسعالذراع . خوشخو. فراخ خو. (منتهی الارب ).
    وازنش
    عمل دفع و پس زدن . (از واژه های فرهنگستان ). رجوع به وازدن شود.
    واسپوختن
    فاسپوختن . (تاج المصادر بیهقی ). از پس پشت راندن . واسبوختن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سپوختن و سبوختن شود.
    واسطالعقد
    گوهر کلان و بیش قیمت که در وسط حقیقی همه گوهرهای گلوبند و حمائل باشد و آنچه به معنی امام تسبیح شهرت گرفته خطاست . (آنندراج ). واسطةالعقد. گوهر کلان میانه گردن بند. و رجوع به واسطةالعقد شود.
    واسعالذراع
    واسعالخلق. واسعالذرع . فراخ خو. (منتهی الارب ). خوش خلق.
    وازنیج
    بادپیچ و ریسمانی که از جایی آویزند و در جشنها و عیدها بر آن نشسته و در هوا آیند و روند کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به وازینچ و نیز رجوع به بادپیچ شود.
    واسطالکور
    پیش پالان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به واسط شود.
    واسعالذرع
    واسعالذراع . واسعالخلق. (منتهی الارب ). مرد خوش خلق. فراخ خو. فراخ سیرت .
    واژگون سیر
    که باژگونه رود. که واژگونه در رفتار آید. که معکوس سیر و حرکت کند. پس رونده . مدبر:
    طالب از باغ امیدم می دمد گلهای یاس
    واژگون سیر است آری کوکب سیاره ام .

    طالب آملی (از آنندراج ).

    واسپوهر
    لقب نجبای اشکانی و ساسانی و صاحبان مناصب کشوری و لشکری آنان . کریستنسن گوید از ترکیبات پهلوی اشکانی است . این کلمه که ایده اوگرام آرامی آن بربیتا است تحریفی است از لفظ ویس پوهر به معنی پسر طایفه . لفظ مذکور در زبان هخامنشی هم دیده میشود. در زبان ارمنی هم ویس پوهر هست و هم «واسپوهر» و هر دو در آن لغت دخیل هستند و این در صورتی است که لفظ سپوه ارمنی واقعاً ویس پوهر ایرانی باشد اما کلمه واسپوهر در ترکیب کلمه وسپورکان که نام یکی از ایالات است دیده میشود از این گذشته درباره دو لفظ «ویسپوهر» و «واسپوهر» بحث بسیار کرده اند. «شدر» ثابت می کند که هر دو کلمه که پهلوی اشکانی میباشند در تمام دوره اشکانی و ساسانی وجود داشته اند و مراد از کلمه «ویس پوهر» پسر ویس پتی یا ویس بذ (رئیس طایفه ) نبوده است ، بلکه این لفظ دارای ارزش اجتماعی بیشتری شده بود و شاهزادگان خانواده شاهی را بدان می نامیدند. اما لفظ واسپوهر در مورد اعضای طبقه نژادگان و نجبای درجه اول به کار میرفت معذلک در متن پهلوی سورسخون (ترجمه ناوادیا) بی شک لفظ «پس ی واسپوهر» همچنانکه ناوادیا دریافته است به معنای «ولیعهد» به کار رفته است . شدر معتقد است و اسپوهر در اینجا لقب نیست بلکه ستایش و توصیف است و مراد از آن «فرزند والاگهر» شاهنشاه است که در عبارت قبل از او نام برده اند. اما این تعبیر این سوال را بی جواب میگذارد چرا بر ولیعهد «پس ی واسپوهر» (فرزند والاگهر» نام نهاده اند نه «پس ی ویس پوهر» (شهزاده پسر). بهر حال لفظ ویس پوهر بشکل ایرانی خود یعنی بی آنکه در پس ایده اوگرام آرامی نهفته باشد فقط در متون مانوی تورفان دیده میشود. شدر بر آن است که این کلمه را در زبان سغدی با تغییر مختصری بصورت ویس پوس باز یافته است ولی هنینگ (در رسالات اکادمی پروسی 1937 کتاب دعای مانوی ص 73) بر این ادعا خرده گرفته است . از طرف دیگرباید دانست که متون مانوی لغات و اصطلاحات را بصورت مصطلح در آغاز دوره ساسانی نشان میدهند و در آنزمان فرقی که اشکانیان بین دو لفظ ویس پوهر و واسپوهر میگذاشتند هنوز از یاد نرفته بود ولی ظاهراً ما در ادبیات پهلوی اواخر دوره ساسانی مثالی از موارد استعمال لفظ وپسپوهر نداریم . به این جهت من گمان میکنم که قبل از پایان این دوره لفظ ویسپوهر فراموش شده و اصطلاح واسپوهر جای آن را گرفته بود. (ایران در زمان ساسانیان ص 120). و رجوع به ص 123 و 283 همان کتاب شود.
    واسطالیمامه
    دهی به یمامه . (منتهی الارب ). نام موضعی است و اعشی آن را در بیتی از خود آورده است . (از معجم البلدان ).
    واسعالمغفرة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی واسعالمغفرة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.