جستجو

واسوکلا
دهی است از دهستان مشک آباد از بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در چهار هزارگزی جنوب شرقی جویبار. ناحیه ای است در جلگه ، معتدل ، مرطوب ، مالاریایی ،دارای 470 تن سکنه . مذهب اهالی شیعه است و مردم آن به لهجه مازندرانی سخن میگویند. از آب رود مشروب میشود. محصول آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی است و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
واشرسازی
عمل واشرساز.
  • (اِ مرکب ) دکان واشرسازی .
  • واشنگتن
    (جرج ...) رجوع به واشینگتن (جرج ) شود.
    واصف حیدرآبادی
    سیدشاه نصیرالدین از شعراء و سخنوران است . به «فرهنگ سخنوران » دکتر خیام پور و «سخنوران چشم دیده » تالیف ترک علی شاه ترکی رجوع شود.
    واصل گشتن
    رسیدن .
  • پیوستن . رجوع به واصل شدن شود.
  • واشور
    جامه نهاده برای تبدیل جامه ای که در بر است . (از یادداشت مولف ). جامه اضافی برای تبدیل . گویند: دو جامه یا لباس هاشورواشور خریدم ، یعنی تا یکی را در بر کنم و دیگری را بنهم و نگهدارم برای تبدیل . (از یادداشت مولف ).
    واصف فرح آبادی
    حکیم اشرف حسین پسر حکیم اصغر حسین متوفی در 1292 ه' . ق. شاعری است و برای دیدن شرح حال وی رجوع شود به «فرهنگ سخنوران » دکتر خیامپور و«شمع انجمن » امیرالملک سیدمحمد صدیق حسن خان بهادر.
    واصل لاهیجی
    ملامحمدامین متخلص به واصل فرزند درویش محمد لاهیجی که در حدود 1115 ه' .ق. میزیست و نصرآبادی درباره او چنین آرد: جوان قابل آدمی روشی است . تحصیل علوم نموده از گیلان به تبریز رفت . مدتی از مخصوصان حضرت میرزا ابراهیم وزیر آذربایجان بود، بعداز آن به مشهد مقدس رفت و با ملامحمدامین اسطرلاب ساز مباحثه داشتند. به اصفهان آمد به مدرسه حاج محمدباقر مهابادی ساکن و به تحصیل مشغول شد. شعرش این است :
    در کار عقده بیشتر از اضطراب شد
    افتد گره به رشته چو پر پیچ و تاب شد
    بی جوهران به تربیت آدم نمیشوند
    شبنم ببوی گل نتواند گلاب شد.

    #

    واشق
    رونده و سپری شونده .
  • شیر اندک . (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • (معرب ، اِ) لغتی است از باشق. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باشه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ ایران باستان ص 299). واشک . رجوع به باشه و واشک و واشه شود.
  • (اِخ ) نام سگی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • نام پدر یروع صحابیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ).
  • واشورانیدن
    دوباره برانگیختن . از نو بجنبش و حرکت درآوردن . بشورانیدن : حضو; واشورانیدن آتش و حرکت دادن اخگرهای آتش فرومرده . (ازمنتهی الارب ). رجوع به شورانیدن و بازشورانیدن شود.
    واصف کشمیری
    مولوی سیدحسن شاه متوفی در 1285 ه' . ق. شاعری است و برای دیدن شرح حال وی رجوع شود به «فرهنگ سخنوران » دکتر خیامپور و «شمع انجمن » امیرالملک سیدمحمد صدیق حسن خان بهادر و «روز روشن » محمد مظفر حسین متخلص به صبا.
    واصلة
    -اسباب واصله (اصطلاح پزشکی قدیم ) ; سببی که به میانجی آن سبب حالتی نو پدید گردد، چنانکه امتلا، چه امتلا از اسباب سابقه است و چون به سبب آن رگها پر شود از اسباب واصله است . (ذخیره خوارزمشاهی ). زنی که موی خویش را به موئی غیر از موی خود، پیوند میدهد. (از...
    واشام
    معجر. مقنعه .واشامه . باشام . باشامه . روپاک . سرانداز:
    چو پران شد زپرده جست بر بام
    ربودش باد از سر لعل واشام .

    (ویس و رامین ).

    واشقان
    دهی است از دهستان فراهان بالا از بخش فرمهین شهرستان اراک که در 22 هزارگزی شمال شرقی فرمهین واقع است ، ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 846 تن سکنه است . از آب قنات و سرچشمه سیراب میشود. محصول آنجا غلات ، بنشن وانگور است . شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
    واشورین
    در لهجه طبری ، داس . (از یادداشت مولف ).
    واصف مشهدی
    (ملا ابراهیم ...) شاعری است متخلص به واصف از اهالی مشهد. نصرآبادی درباره آن چنین گوید: مدتی در خدمت عالیحضرت میرزا محسن متولی مشهد مقدس بود. دست از ملازمت کشیده به مدرسه رفته به تحصیل مشغول شد و در این سال اراده هندوستان کرده در بندرعباس فوت شد. این بیت از اوست :
    در آن مقام که دل مرغ نامه بر باشد
    گشودن مژه مقراض بال وپر باشد.

    (تذکره نصرآبادی ص 399).

    واصله

    -اسباب واصله (اصطلاح پزشکی قدیم ) ; سببی که به میانجی آن سبب حالتی نو پدید گردد، چنانکه امتلا، چه امتلا از اسباب سابقه است و چون به سبب آن رگها پر شود از اسباب واصله است . (ذخیره خوارزمشاهی ).
  • زنی که موی خویش را به موئی غیر از موی خود، پیوند میدهد. (از اقرب الموارد).
  • زن که گیسوی عاریت سازد. (از یادداشت مولف ).
  • موی زنان را پیوندکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که از موی دیگری موی زنان را پیوند کند و موی عاریه برای آنها سازد. (ناظم الاطباء).
  • زن زانیه و از اعلام است . (ناظم الاطباء).
  • واشامکان
    دهی است از بخش جهرود قم . (تاریخ قم ص 119).
    واشونده
    بازشونده : قشع; ابر پراکنده رونده و گشاده و واشونده از هوا. (منتهی الارب ). و رجوع به بازشونده شود.
    واصفی هروی
    شاعری است که مولف آنندراج بنقل از تذکره سراج الشعراء درباره او نویسد: «از شعرای صاحب قدرت زمان بوده و در هرات نشو و نما یافته . غزلی دارد که به چهار بحر میتوان خواند: رمل مسدس محذوف ، فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ، رمل مخبون سالم ْ صدر و ابتدا محذوف ، فاعلاتن فعلاتن فعلن . مربع مقطوع مستفعلن مستفعلن فاعلات . خفیف مخبون مقصور، فاعلاتن مفاعلن فعلات . اینک غزل :
    نرگس جادوی تو آهوی چین
    نافه آهوی تو خال جبین
    هندوی گیسوی تو حامی کفر
    غمزه خونی تو ماحی دین
    صورت ابروی تو قبله نما
    ساجد ابروی تو روی زمین
    یک سر موی تو و ملک جهان
    یک گل روی تو و خلد برین
    واصفی از قد تو دیوانه است
    مضطرب از خط تو زار و حزین .
    مولف صبح گلشن درباره وی نویسد: «واصفی هروی به تکمیل فن شاعری و تتبع مولانا کاتبی مصروف میماند» و پس از این دو بیت از غزلی را که نقل کردیم آرد و گوید: «غزل اوست که به سه بحر آن را توان خواند».