جستجو

وادی یانه
رود بزرگی است در شبه جزیره ایبری که از اسپانیاو پرتقال عبور میکند و به اقیانوس اطلس میریزد و 820 هزار گز طول دارد. (از الحلل السندسیة ج 1 ص 29).
وارانچی
نام قصبه ای است جزء جوانرود از بخش پاوه شهرستان سنندج واقع در 40 هزارگزی مغرب پاوه بین رودخانه سیروان و رودخانه مسره خیل و در کنار مرز عراق. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و دارای تن سکنه ، 60 خانوار از طایفه ایناق جوانرود در آن قشلاق می کنند. از آب چشمه مشروب می شود. محصول آنجا لبنیات و شغل اهالی گله داری است راه آن مالرو و صعب العبور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
وارستن
وارهیدن . رها شدن . خلاص یافتن . آزاد شدن . رستن:
سلاح من ار با منستی کنون
بر و یال تو کردمی غرق خون
به تیغ نبردی ترا خستمی
وزین گفت بیهوده وارستمی .

فردوسی .

وادی مصر
همان نهری است که آب دشت در آن جاری است و فاصله میانه فلسطین و مصر و به مسافت 40 میل به جنوب غربی غزه مانده ریخته میشود و در این وادی جز در فصل زمستان آبی جاری نشود و آن را نهر نیز گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
وادی یکلا
از نواحی صنعا در یمن است . (از معجم البلدان ).
وارد آمدن
فرود آمدن . وارد شدن .
-وارد آمدن ضربه بر چیزی ; زده شدن ضربه بر آن .
وارسته
رهایی یافته . رسته . (ناظم الاطباء). آزاد. (غیاث ) (آنندراج ). آزاد شده . (ناظم الاطباء). آزاده . عاتق. طلق.
  • فارغ البال . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • مجازاً آنکه علائق دنیوی را ترک گفته . بی اعتنا به مال دنیا. (مولف ). درویش .
  • وادی منحال
    شهر پرنعمتی است در عربستان: جده شهری است از مکه بر کران دریا نهاده آبادان و خرم . سبا، عقاب ، مساع ، وادی منحال شهرکهایی اند با نعمت و مردم بسیار. (حدود العالم ص 97).
    وادی یلیل
    نهری است در عربستان که به دریا میریزد و بین بدرو عقنقل واقع است . (از معجم البلدان در ذیل یلیل ).
    وارد آوردن
    فرود آوردن . وارد ساختن .
    -وارد آوردن ضربه بر چیزی ; زدن ضربه بر آن .
    وارسوویه
    تلفظی از ورشو. وارشووه پایتخت لهستان . رجوع به ورشو شود.
    وادی منیه
    [ ی ِ م ِ ن َ ] (اِخ )رودی است در اندلس . (از الحلل السندسیة ج 2 ص 64).
    وادیین
    (اِل ...) یاقوت گوید: این کلمه را به این صورت دیده ام ولی صحیح آن الوادیان است مگر آن را مانند «اندرین » و «نصیبین » بدانیم . و آن شهری است از کوههای سراة نزدیک شهرهای لوط. و قصد مجنون در این بیت همین شهر است:
    احب هبوط الوادیین و اننی
    لمستهزء بالوادیین غریب .

    (از معجم البلدان ).

    واراهامیهیرا
    از ریاضی دانان و منجمان هندی در قرن ششم میلادی . (تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ص 28).
    واردات
    ج ِ وارده و وارد. رجوع به وارده و وارد شود.
  • اصطلاحی است اقتصادی در برابر صادرات یعنی کالاهایی که از ممالک دیگر به کشور آید. متاعی که از خارج کشور آرند. هر چیزی که از خارج داخل گردد. (ناظم الاطباء).
  • حاصل و محصول . خراج و آنچه در خزانه دولت داخل گردد.
  • سرگذشت و اتفاق و واقعات و حادثات . (ناظم الاطباء).
  • از نظر عرفانی آنچه در دل صوفی درآید از اموری که بر دیگران پوشیده است . (از یادداشتهای مولف ):
    گشاید دری بر دل از واردات
    فشاند سر دست بر کائنات .

    سعدی (بوستان ).

  • وارسیدن
    تحقیق. تفتیش . وارسی کردن . رسیدگی کردن . با دقت آگاهی حاصل کردن . (ناظم الاطباء): مثل حارس میزنی وارس . (از یادداشتهای مولف )
  • دریافتن . (ناظم الاطباء).
  • بازرسیدن . (ناظم الاطباء).
  • رسیدن:
    آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
    یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد.

    سعدی .

  • وارهاندن
    وارهانیدن . آزاد کردن . خلاص کردن . رها کردن . بازرهانیدن . نجات دادن . خلاص بخشیدن:
    بزن برقوار آتشی در جهان
    جهان را ز خود واره و وارهان .

    نظامی .

    وازبدین
    دهی در فرغانه که امیر اسماعیل سامانی در آنجا با ابوالاشعث سردار عرب نبرد کرد و پیروز شد. (از احوال و اشعار رودکی ص 358 تالیف سعید نفیسی ).
    وارسیده
    بازرسیده .
  • رسیده .
  • وارسی شده . تحقیق شده . بازرسی شده . رجوع به وارسیدن شود.
  • وارهانیدن
    آزاد کردن . خلاص کردن . نجات دادن . بازرهانیدن . رها ساختن . خلاص بخشیدن . رجوع به وارهاندن شود.