جستجو

عبقری
سید. (اقرب الموارد). رئیس . (مهذب الاسماء). یقال هو عبقری القوم ; یعنی مهتر و قوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • قوی .
  • بهتر و کاملتر از هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • آنچه در حسن و نیکوئی فائقترباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • سخت . (منتهی الارب ). شدید. (اقرب الموارد). یقال ظلم عبقری .(اقرب الموارد).
  • دروغ بی آمیغ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • (اِ) نوعی از گستردنی دیبانگارین . (منتهی الارب ) (آنندراج )(غیاث اللغات ). نوعی از گستردنی فاخر، و منه الحدیث : کان عمر یسجد علی عبقری . (منتهی الارب ):
    کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
    سروان سهی عبقری سبز خریدند.

    منوچهری .

  • عبنجر
    سطبر درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غلیظ، و نون آن زائده است . (اقرب الموارد).
    عبدمناف
    ابن قصی بن کلاب از قریش از عدنان است و بنی عبدمناف از اشراف طایفه قریش بودند چنانکه شاعر گوید:
    اذا فخرت یوماً قریش بمفخر
    فعبد مناف اصلها و صمیمها.
    (از صبح الاعشی ج 1 ص 347) (از الاعلام زرکلی ).
    عبرانیین
    رجوع به عبرانیان شود.
    عبسر
    شتر ماده قوی و تیزرو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عبسور شود.
    عبقس
    جانورکی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
    عبنقاء
    عقاب درازمنقار. (مهذب الاسماء). عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
    عبدمناة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عبدمناة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    عبرب
    تتم که نوعی از بر درخت ترش است که در طعام اندازند. مقوی احشای حار و قابض و رافع صفراء است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سماق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
    عبسقان
    از دهات مالیز هرات ... است . (از معجم البلدان ).
    عبقسی
    نسبت است به عبدالقیس . (از اللباب ج 2 ص 116) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
    عبدوئی
    دهی است از دهستان دشت ارژن بخش کوهمره نودان شهرستان کازرون . واقع در 36هزارگزی باختر نودان در دامنه جنوبی کوه چنگ واقع. و آب و هوای آن معتدل است . و 830 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تامین میشود. محصولاتش غلات ، عدس است . اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
    عبربیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عبربیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    عبسور
    شتر ماده قوی تیزرو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عبسر شود.
    عبقص
    عبقس . جانورکی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغتی است در عبقس . (اقرب الموارد).
    عبنقس
    مرد بدخوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • نازک تن . درازبالا از مردان . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • کسی که دو جده او از جانب پدرش عجمی باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
  • عبدوس
    ابن زید. طبیب بود و در بغداد شهرت یافت و المعتضدباللّه العباسی را معالجه کرد. او راست : کتاب التذکرة فی الطب . وی در حدود سال 300 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
    عبرت
    عبرة. پند گرفتن . (غیاث اللغات ) (از صراح ) (ناظم الاطباء). عبرة: سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه ... که اندر آن عبرتهاست . (تاریخ بیهقی ص 238).
    خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک
    بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است .

    خاقانی .

    عبسی
    در اصطلاح رجال لقب احمدبن عائذ و اسماعیل بن یحیی و حبیب بن جری و جز آنها است . (ریحانة الادب ج 3 ص 61).
    عبقوس
    جانورکی است . (اقرب الموارد).