جستجو

عبور دادن
گذر دادن . گذراندن .
عبیثران
گیاهی است خوشبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد).
  • درختی است بسیار خاردار که زود رهایی نیابد از آن هر که خاری به آن رسد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • در امر شدید بدان مثل زنند. (منتهی الارب ).
  • امر شدید.
  • اشر. (از اقرب الموارد).
  • عتاب و خطاب
    سرزنش . ملامت . تندی در سخن . رجوع به عتاب شود.
    عتق
    جوان گردیدن دختر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • بیرون شدن دختر از خدمت پدر و مادر و از مالکیت شوی . (اقرب الموارد).
  • گرامی شدن مرد. (منتهی الارب ).
  • نیک و تازه گردیدن بشره سپس درشتی و خشکی آن .
  • واجب شدن سوگند بر کسی .
  • کهنه گردیدن و نیکو شدن شراب .
  • درگذشتن اسب از دیگران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • دیرینه گشتن و نیکو گردیدن چیزی . (منتهی الارب ). نیکو گردیدن چیزی . (اقرب الموارد).
  • گزیدن چیزی را به دندان .
  • نیکو گردانیدن مال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • آزاد شدن بنده از بندگی . (اقرب الموارد). آزاد گردیدن . (منتهی الارب ). بابی از ابواب فقه اسلامی است که مقررات و قوانین بردگی و برده فروشی در اسلام در آن جمع شده است .
  • عبور کردن
    گذشتن . درگذشتن . مرور کردن . پیمودن راه را.
    عتر
    استوار کردن نیزه و جز آن . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ).
  • لرزیدن و جنبیدن نیزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). برخیزانیدن نیزه و برداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • قربان کردن عتیره ، گوسپند قربانی جاهلیت را. (منتهی الارب ).
  • عتقاء
    ج ِ عَتیق. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عتیق شود.
    عبورکرده
    مرورکرده . درگذشته . پریده .
    عبید
    ج ِ عَبد. (آنندراج ) (منتهی الارب ):
    بنده زاده آن خداوند مجید
    زاده از پشت جواری و عبید.

    (مثنوی ).

    عتابی
    قسمی از خارا که جامه ای معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خارایی موجدار منسوب به محله ای از بغداد. (دیوان البسه نظام قاری ص 202). و دراین بیت منوچهری به تشدید تاء آمده است:
    یا چنان زرد یکی جامه عتابی
    پرز برخاسته زو چون سر مرغابی .

    منوچهری .

    عتران
    استوار گردیدن نیزه و جز آن .
  • لرزیدن و جنبیدن نیزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
  • سخت شدن . (اقرب الموارد).
  • عتقی
    ابن قاسم بن خالدبن جناده عتقی . فقیهی مالکی و از علماء اواخر قرن دوم هجری است . از امام مالک و جز او فقه آموخت و بیست سال در درس مالک حاضر بود. پس از مرگ مالک به تدریس پرداخت . وی به سال 195 ه' . ق. به مصر درگذشت و در خارج باب قرفه صغری مدفون است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 68).
    عبورگاه
    محل عبور. معبر. راه .
    عبیدا
    ابن احمدبن طیفور، مکنی به ابوالحسن . مورخ و از مردم خراسان است . و تولد و وفاتش به بغداد بود. وی ذیلی بر تاریخ پدر خود در اخبار بغداد نوشت . (تاریخ پدر او تا پایان خلافت المهتدی باللّه است ) او اخبار المعتضد و المکتفی والمقتدر را بدان افزود و قبل از پایان درگذشت . او را کتاب دیگری است به نام المتظرفات و المتظرفین . وی در حدود سال 315 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
    عتاد
    ساخت . (منتهی الارب ). آنچه آماده باشد از سلاح و چارپا و ساز جنگ. (اقرب الموارد).
  • سامان .
  • آمادگی .
  • آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب ).
  • عترب
    سماق. (اقرب الموارد). تتم که نوعی از بار درخت ترش است و در طعام اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
    عتقیون
    منسوب اند به عُتَقاء، یعنی عبداللّه بن بشر صحابی و حارث بن سعید محدث و عبدالرحمان بن فضل قاضی و عبدالرحمن بن فضل بن قاسم صاحب مالک . و مر او راست : مسجد عتقاء به مصر. و در حدیث است که طلقاء از قریش اند و عتقاء از ثقیف بعض آنان دوستان بعض دیگرند در دنیا و آخرت و نیز عتقاء گروهی است فراهم آمده از جحر حمیر و سعد العشیرة و از بنی کنانه مضر و از غیر آن . (منتهی الارب ).
    عبور و مرور
    آمد و شد: در برخی از معابر نویسند که عبور و مرور ممنوع است .
    عبیدان
    نام وادی حیه است به ناحیه یمن که گویند در آن مار بزرگی است . که مانعرفت و آمد و چرانیدن حیوانات است . (معجم البلدان ).
    عترت
    عترة. خویشاوندان و اقارب:
    ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم
    اولاد زنا بر اثر رای و هوی اند.

    ناصرخسرو.