جستجو

عباداللهی
دهی است از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. این ده در جنوب خاوری شهرستان خرمشهر و در ساحل غربی رود زهره است هوای آن گرمسیر و مالاریایی است . آب آن از رود زهره تامین میگردد و محصول عمده آن گندم و جو دیمی است . از پنج قریه بزرگ و کوچک تشکیل شده و 600 تن سکنه دارد و از قراء مهم آن غرالی 2 است که قریب 170 تن سکنه دارد و ساکنان آن از طایفه شعبانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
عبارت کردن
تعبیر کردن .
  • کنایه از سخن گفتن به کنایت است . (آنندراج ).
  • عانی
    عان ٍ. اسیر. بندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دستگیر کرده . (مهذب الاسماء). یقال رجل عان و قوم عناة و نسوة عَوان .
  • خون روان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • عایب
    عائب . دارای عیب . رجوع به عائب شود.
  • شیر خفته و دفزک .
  • عایم
    عائم . شناور.
  • (اِخ ) نام بتی است . (ناظم الاطباء). و رجوع به عائم شود.
  • عبادت
    عبادة. پرستش کردن . بندگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • طاعت و نهایت تعظیم برای خدای متعال . (از اقرب الموارد):
    جان تواز بهر عبادت شده ست
    بسته در این خانه پراستخوان .

    ناصرخسرو.

  • عبارد
    جاریة عبارد; دختر سپیدرنگو تازه بدن نازک و لرزان اندام . (ناظم الاطباء).
  • شاخ نرم و نازک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • عانیر
    (در عبری به معنی طفل ) شهری است منسوب به لاویان که در قسمت منسی در مغرب اردن واقع بود. کتاب اول تواریخ ایام داوران :2 بعضی را گمان چنان است که آن مثل تعنک بود. صحیفه یوشع 21:25 سفر داوران 1:27. (قاموس کتاب مقدس ).
    عایث
    رجوع به عائث شود. (ناظم الاطباء).
    عاین
    رجوع به عائن شود.
    عبادتخانه
    مکان عبادت و پرستش . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنجا که در آن ستایش و پرستش خدا کنند. عبادتگاه . و رجوع به عبادت و عبادتگاه شود.
    عباری
    ج ِ عبری . (ناظم الاطباء). رجوع به عبری شود.
    عانیم
    (در عبری به معنی دو چشمه ) شهری منسوب به لاویان که در قسمت یساکار واقع بود اول تواریخ ایام 6:73 و بعضی را گمان چنان است که عانیم همان عین جنیم است . صحیفه یوشع 19:21 و 1:29. یعنی جنین که بجانب چمن بنی عمیر واقع است ملاحظه در عین جنیم . (قاموس کتاب مقدس ).
    عایج
    ایستاده و متوقف . (ناظم الاطباء). رجوع به عائج شود.
    عایهه
    فریاد و خروش . (ناظم الاطباء). و رجوع به عائهة شود.
    عبادتکار
    پارسا و زاهد. متدین و عابد. (ناظم الاطباء). آنکه پرستش خدای شغل شاغل او است . و رجوع به عبادت شود.
    عباریم
    (مخاضات ) سفر اعداد 27:12 و 33:47 سفر تثنیه 32:49 کتاب ارمیا 22:2اسم سلسله کوههایی است که از شمال به جنوب شرقی اردن که سلسله قله های موآب شمالی است واقع است از جمله قله های این سلسله در سفر اعداد 21:1 عییی عباریم یعنی کومه عباریم خوانده شده است . (قاموس کتاب مقدس ).
    عاید
    رجوع به عائد شود.
    عب
    آب خوردن یا جرعه جرعه خوردن آن یا پی درپی خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد).
  • به دهان خوردن آب از جوی . (منتهی الارب ).
  • آواز کردن دلو وقت آب گرفتن در چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
  • دراز و انبوه شدن گیاه . (منتهی الارب ).
  • بالا رفتن و بسیار شدن موج دریا. (از اقرب الموارد).پرتو خورشید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • (اِ) اسم است سرما را. (از اقرب الموارد).
  • عبادت کردن
    پرستش کردن: یکی از معبدان شام سالها در بیشه عبادت کردی . (گلستان ).