جستجو

عامی اصفهانی
هدایت گوید: وی از عوام الناس اصفهان و فروشنده کرباس بوده و گاهی شعر میگفته و از جمله اشعار اوست :
هر جا فتاد سایه سروقدت بخاک
آنجا هزار قمری دل آشیان گرفت
آنچه در جان و دلم صبر و قرارش خوانند
برده از یک نظر آن شوخ که یارش خوانند.

(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 346).

عالی حضرت
آنکه مقام بالا دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به عالیجناب شود.
عالی مرتبت گردیدن
مقام عالی و رفیع بدست آوردن .
عام الخصب
سالی که ابوجعفر منصور عبداللّه بن علی به حج شد و از بسیاری احسان و انعام که با حجازیان کرد آن سال را عام الخصب نام نهادند. (تجارب السلف ص 105).
عامل دریا و کان
کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
عالی ذکر
آنکه همواره نام او بخوبی برده شود: و دائم موقر و محترم و عالی الذکر و نافذ الامر و مهیب و مطاع و سرور و دین پرور باد. (تاریخ قم ص 4).
عالی مرد
طالب مولی که دنیا و عقبی را در خیال هم نیارد. (آنندراج ).
عام الفیل
سال 570 م . است و بدین سال رسول (ص ) تولد یافت و از آن رو آن را عام الفیل خوانند که ابرهه با لشکریان خود که فیل سوار بودند به قصد ویران کردن کعبه روان شدند. در تاریخ بلعمی آمده است که : سبب این آن بود که چون نجاشی از ابرهه خشنود شد و پادشاهی یمن بدو گذاشت ابرهه شاد شد و خدای تعالی را شکر کرد و خواستها به درویشان داد و کلیساها به هر شهری در شهرهای یمن بنا نهاد و یکی کلیسا به صنعا اندر بنا کرد و آن را ذوالعکس نام کرد و خبر آن به جهان اندر پراکند و به نجاشی نامه کرد که من یکی کلیسا برآوردم به نام ملک که اندر جهان آن را همتا نیست . شکران را که خدای تعالی ملک را بر من رحیم کرد و صورت آن پیش وی فرستاد و همه روم و شام هر کجا ترسا بودند آنجا آمدند و خبری دیدند که هرگز چنان ندیده بودند و نشنیده و هر کسی آنجا قربانی کردند و آن کلیسا را خواسته دادند و خبر به قیصر روم بردند و او نیز آنجا چیزها فرستاد و نامه کرد به نجاشی که آن کاردار تو خبری کرده است در یمن که هرگز کس نکرده است و فخر آن تراست و همه جای به جهان اندر چنان بنا نیست و هیچ جای چنان کلیسا نیست . نجاشی شاد شد بدان و به ابرهه نامه کرد به آزادی و ابرهه بسوی نجاشی نامه کرد که به عرب اندر مکه خانه است و گویند خانه خداست و مردمان آنجا حج کنند و گرد آن طواف کنند و این کلسیا که من کردم ازآن صدهزار بار نیکوتر است و من ترسایان یمن را بفرمایم تا این کلیسا را حج کنند و عرب را بفرمایم تا حج خویش از آن خانه اندر آرند تا فخر آن جاودانه ملک را بود. نجاشی بدین سخن شاد شد و ابرهه به یمن ترسا بود و جهودان را فرمود تا اندر آن خانه نماز کردند و از عرب دو برادر آمده بودند از بنی سلیم بسوی ابرهه ، ابرهه ایشان را نیکو داشتی چون تدبیر آن کرد که عرب را به حج کلیسا خواند و از کعبه باز دارد و ابن محمدخزاعی را (یکی از آن دو برادر) نیکوئی کردی و ملک عرب بدو داد و بادیه و حجاز و امیری مکه و تاج بر سرش نهاد و به مکه فرستاد و بفرمود تا عرب را بفرماید تا به حج بدان کلیسا آیند و بگوید که این کلیسا از آن خانه کعبه نیکوتر و فاضلتر است که ایشان در آن خانه بتان دارند و آن را پلید کردند و این کلیسا کس پلید نکرده است و محمد خزاعی با برادرش قیس برفت با قوم خویش و خبر به مکه آمد و ریاست مکه به قریش . و همه بطون قریش بنی کنانه را بود و ایشان عبدالمطلب را رئیس کرده بودند در مکه بر قریش . چون محمد خزائی بقبیله بنی کنانه آمد ایشان مردی را فراز کردند از بنی هذیل نام وی عرقةبن عیاض تا او را نیزه بزد و بکشت و برادرش قیس بجست و به نزدیک ابرهه شد به یمن و خبر او بگفت ابرهه گفت مرا کس چه باید که ایشان را بدین دین خواند بروم و آن خانه ویران کنم تا بیچاره بمانند و اگر خواهند و اگر نه اینجا آیند و بنی کنانه را بکشم پس سپاه کرد از یمن پنجاه هزار مرد و قصد کرد که به مکه رود... عرب بادیه چون از این قصد آگاه شدند کس فرستادند تا آن کلیسا بیند. او شب را به قصد نماز در کلیسا بماند و نیمه شب در و دیوار آن را ملوث کرد چون صبحگاه شد مردم برای نماز آمدند آن وضع را دیدند و خبر به ابرهه دادند سوگند یاد کرد که خانه کعبه را ویران کند و به دستور نجاشی ابرهه با لشکریان خود سوار پیلان شدند و به طرف حجاز روان شدند. چون خبر به عبدالمطلب رسید هزار سوارعرب برای مصاف فرستاد. وی ازاعراب بسیار را بکشت و دو نفر را اسیر کرد و سرانجام چون به مکه رسیدند مرغانی کوچک به نام ابابیل با سنگ ریزه که در منقار داشتند به آسمان پرواز کردند و آن سنگها بر سر آنها رها کردند و بدن آنها سوراخ گردید و بدین ترتیب ابرهه و لشکریانش به قتل رسیدند. (از تاریخ بلعمی ترجمه تاریخ طبری خطی ). و در قرآن است : «الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل ». (سوره فیل آیه اول ). رجوع شود به تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 260.
عامل سماعی
کلماتی که در زبان عربی موجب تغییر اعراب آخر کلمات دیگر شوند عامل گویند و بر دو قسمند سماعی و قیاسی . سماعی عواملی هستند که مضبوط و از عرب شنیده شده ،و قیاسی عواملی میباشند که مطابق قواعدی خاص در موارد مشابه میتوانند عمل کنند، مانند عمل مضاف در مضاف ٌ الیه که در تمام موارد قیاس میشود. (از تعریفات ).
عان
رسن دراز. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عان ٍ
عانی . اسیر و بندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عانی شود.
عاه
کوهی است در سرزمین فزارة. (از معجم البلدان ).
  • و یوم العاه از ایام عرب است .
  • عایس
    رجوع به عائس شود.
    عباءة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عباءة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    عبادید
    عبابید در همه معانی . رجوع به عبابید شود.
    عانات
    ج ِ عانة. رجوع به عانة شود.
    عاهات
    آفتها و سختیها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    عایش
    رجوع به عائش شود.
    عباب
    آب آشامیدن و از آن باب است اءًذا اصابت الظباء الماء فلا عباب و اءًن لم تصبه فلا اباب ; اگرآب را یافت نیاشامید و اگر نیافت برای طلب و آشامیدن آن آماده نشد، برای کسی مثل زنند که به چیزی دست یافت و به سبب بی نیازی از آن اعراض کرد. (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
    عبادیدی
    منسوب به عبادید و عبابید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عبادید و عبابید شود.