جستجو

عانب
خداوند انگور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دارنده عنب .
عاهر
زناکار. الولد للفراش و للعاهر الحجر (حدیث ); ای لصاحب ام الولد و هو زوجها او مولاها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عبابر
ج ِ عَبور. بره گوسفند. (منتهی الارب ). رجوع به عَبور شود.
عبادیة
فرقه ای از اباضیه اند. (اقرب الموارد). رجوع به اباضیه شود.
عانت
دختری که بی شوی تا دیر در خانه مانده باشد و شوی ندیده باشد. ج ، عَوانت . (ناظم الاطباء).
عاهرات
ج ِ عاهرة.
عایشه دول
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج ، واقع در 41 هزارگزی جنوب خاور پاوه و 1500گزی جنوب باختر راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. 53 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تامین میشود. محصولاتش : غلات ، توتون ، لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه فرعی به قلعه جوانرود از این آبادی میگذرد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
عبابی
نسبت است به عباب . رجوع به عبابی و قیس بن عباب شود. (اللباب ).
عبادیه
فرقه ای از اباضیه اند. (اقرب الموارد). رجوع به اباضیه شود.
عاند
شتر از راه برگردنده و میل کننده ج ، عُنّد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • سرکش و به باطل ستیهنده . ردکننده حق.
  • طعن عاند; نیزه ای که به چپ و راست زده شود.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • عرق عاند; خوی روان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • عاهرون
    ج ِ عاهر (در حالت رفع).
    عایص
    رجوع به عائص شود.
    عبابید
    عبادید. گروه های مردم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • گروه درگذشته وپریشان و متفرق شده و دونده به هرسوی ، یقال : صار القوم عبابید; ای متفرقین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • راههای دور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و فی اللسان : الاطراف البعیده . (اقرب الموارد).
  • بیشه ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عبابید و عبادید دو جمعند که مفردی از لفظ آنها نیامده است . (از اقرب الموارد).
  • عبار
    شتر نر توانا که از هر زمین گذرد و همیشه سفر کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • تعبیر و تفسیرکننده خواب . (المنجد) (ناظم الاطباء).
  • مبالغه عابر. (المنجد).
  • عانذة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عانذة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    عایض
    رجوع به عائض شود.
    عباثر
    گیاهی است خوشبو. (از اقرب الموارد). ج ، عبثران . یاقوت آرد: گیاهی است مانند قیصوم . (از معجم البلدن ).
    عبارات
    ج ِ عبارة. رجوع به عبارت و عبارة شود.
    عانس
    عانت . دختری که بی شوی تا دیر در خانه مانده باشد. ج ، عَوانس و عُنس و عُنّس و عُنوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
  • مرد تا دیر نکاح ناکرده . (منتهی الارب ).
  • نیکوروی .
  • فربه تمام اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • عاه عاه
    کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا باز ایستند، عیه عیه کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).