جستجو

طبا
نوشادر. (فهرست مخزن الادویه ).
طاهر نقاش
رجوع به طاهر کاشی شود.
طاهیج
نام زنی است که خالدبن ولید نهری از وی به مصالحه گرفت .
طایقان
یکی از قرای بلخ در خراسان است . (معجم البلدان ). رجوع به طایکان و طائقان شود.
طبائخ
طبائخ الحر; بادهای گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طاهر وحید
محمدطاهر وحید. او راست : مجموعه ای در «توحید» که صاحب الذریعه آنرا در کتابخانه سیدنصراللّه تقوی دیده است و مینویسد: ظاهراً وی بجز میرزا طاهر وحید قزوینی است که نصرآبادی در ص 17 تذکره خود از وی نامبرده و ما در ص 36 بدان اشاره کردیم . (از الذریعه ج 4 ص 480).
طای
شای . معرب چای . (دزی ج 2 ص 19). رجوع به چای شود.
طایری رازی
پسر مولانا امیدی است . این مطلع از اوست :
آنکه رفت ازسر کوی تو به آزار، منم
وآنکه برد از تو به دل حسرت بسیار، منم .

(تحفه سامی ص 141).

طایقانی
رجوع به طایگانی شود.
طبائع
طبایع. ج ِ طبیعت . غرایز. خویها. سجایا. سرشتها. نهادها.
-طبایع اربع ; حرارت ، برودت ، رطوبت و یبوست . اول سرد تر، دوم سرد خشک ، سوم گرم تر و چهارم گرم خشک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ارکان اربعه . اخلاط اربعه . چهار طبایع:
طبایع گر ستون تن ستون را هم بپوسد بن
نگردد آن ستون فانی کش از طاعت زنی فانه .

کسائی .

طاهر وقایعنگار
وقایعنگار قمی . معروف به میرزا محمدطاهر وقایعنگار سلاطین صفویه در اواخر عصر شاه عباس و اوایل عصر شاه سلیمان که وی را سیدعبداللّه بن محمد آل ابوشبانه بحرانی در قصیده مفصلی مدح کرده است و این قصیده در سلافةالعصر آمده و در آن شاعر اشاره کرده که وی وقایعنگار بوده است چنانکه از این دو شعر مفهوم میشود:
تدیر علینا من کوس حدیثها
عتیق سلاف راح یسنده الثغر
کما اسندت فی العلم و الحلم و التقی
احادیث من اللّه ثم له الشکر.

(از الذریعه ج 4 ص 37).

طایات
سطوح . قال فی اللسان السجج الطایات الممدرة. (از ذیل اقرب الموارد).
طایری مشهدی
طالب علم بود و در شعر طبع بانگیز داشت (؟ )
این مطلع از اوست :
انگشت بهر عشق چو بر ابروان نهاد
تیری برای کشتن من در کمان نهاد.

(تحفه سامی ص 145).

طایکی خاتون ترمه بالا
از درباریان تیمورقاآن بوده است . رشیدالدین فضل اللّه بدینسان از وی نام میبرد: چون به بندگی قاآن رسید (اولوس بوقا یکی از شهزادگان ) او را در گناه آورد که چگونه بر سر مرقدچنگیزخان چنین حرکتی کرده ای و او را مقید و محبوس گردانید، او عذر آورد که گریخته آنجا رسیدم و لشکر دوابر عقب می آمدند با ما آمیخته شدند و غارت کردند. عذر مسموع نیفتاد. طایکی خاتون ترمه بالا و پسر او خیشنک که قاآن با ایشان بغایت بعنایت بود و ایشان اولوس بوقا را که عمزاده ترمه بالا بود شفاعت کردند و اولوس بوقا را خلاص دادند. (جامعالتواریخ چ بلوشه ص 607).
طبائعی
بعض حکماءِ متقدمین که آدمی را آفریده از چهار طبیعت (طبائع اربع) میشناختند.
  • به اصطلاح برخی دیگر از دانشمندان کسانی که دهر و روزگار را آفریدگار مردم و حیوان و سایر مخلوقات میشناختند. بعبارت دیگر دهری: این سوال طبیعی است و معروف است میان طباعیان . (جامعالحکمتین ناصرخسرو چ ه' . کربن و معین ص 295).
  • طاهرون
    ج ِ طاهر، در حالت رفع. پاکیزگان . رجوع به طاهر شود.
    طایانک خان
    پادشاه یا خان طایفه نایمان مغول که چنگیز بر او ظفر یافت . حمداللّه مستوفی آرد: در سنه تسع و تسعین و خمسمائة چنگیزخان بر او (باونگخان ) مستولی شد و اسم پادشاهی بر او چنگیز اطلاق رفت و در سنه ثلث و ستمائة طابانک خان قوم نایمان را قهر کرد نام چنگیزخانی بر او (چنگیز) افتاد. (تاریخ گزیده ص 572). و در ص 849 ذیل بوتیموریان آرد: اولشان امیر تکش بود از تخم طابانک خان ، پادشاه قوم نایمان بود. ادوارد براون در فهرست تاریخ گزیده کلمه های طابانک خان و طاکیانک خان را به طایانک خان رجوع داده و ما نیز این نام راذیل طایانک خان آوردیم . و در تاریخ مغول ذیل تایانگخان آمده است : بعد از آنکه چنگیزخان بر قبیله کرائیت غلبه کرد تایانگخان پادشاه قوم نایمان بیم آن داشت که مبادا او نیز مورد تعرض و حمله خان مغول قرار گیرد. چنگیز در سال 600 ه' . ق. به تایانگخان حمله بردو در حدود جبال آلتائی او را مغلوب و زخمی کرد و تایانگخان کمی بعد جان سپرده ، قومش مغلوب چنگیزخان گردیدند و پسرش کوچلک خان فرار اختیار کرد. (تاریخ مغول تالیف عباس اقبال ص 16). و رجوع به تایانک خان شود.
    طایسی
    از امرای مغول ، و سردار مقدمه لشکر یمه و سبتای در تعاقب محمد خوارزمشاه . (جهانگشای جوینی چ اروپا ج 1 ص 136، 128، 113).
    طایگان
    شهرکی است در نواحی بلخ از ایالت طخارستان و آنرا طایقان نیز گویند. دارای منبر (مسجد) و بازاری است و دو شعبه از رود جیحون از آن میگذرد و از این رو در نهایت سرسبزی و خرمی و آب فراوان است . (از انساب سمعانی ورق 364 «ب »). رجوع به طایقان شود.
    طبائی
    ابوالقاسم عبدالرحمن بن احمدبن علی بن احمد خطیب طبائی . از مردم قریه طبا در یمن . وی از فقیه قاسم بن عبداللّه قرشی سماع کرد و ابوالقاسم هبةاللّه بن عبدالوارث شیرازی حافظ از او روایت دارد و در معجم شیوخ خویش ازوی حدیث کرده است . (از انساب سمعانی ورق 366 «ب »).