جستجو

طاهر بخاری
یکی از مشاهیر علما و مولفان است و سه تالیف مهم بنام خلاصة الفتاوی ، خزینة الواقعات و کتاب الانساب دارد و به سال 542 ه' . ق. درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
طاهر طائی
(امیر) ابوالعباس طاهر . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
طاوس سمنانی
خواجه قطب الدین طاوس سمنانی . بنا بروایت مولف دستورالوزراء، در دارالوزاره سمنان ، دو قبیله از سایر متوطنان آن ممتاز بعلوّ دودمان میباشند، یکی بهرامی که نسب آنان به بهرام گور می پیوندد، دیگری بالیجه که همواره مورد قبول عامه ، و پناه خرد و بزرگبوده اند. پدر خواجه از اکابر قوم بهرامی ، و مادرش دختر یکی از اعاظم قوم بالیجه بود، و همچنانکه به قوت نسب معروف بود به کثرت حسب نیز موصوف و در سلک اعاظم ارباب قلم ، و اصحاب کرم انتظام داشت . در زمان سلطنت میرزا ابوالقاسم بابر، قدم بر مسند وزارت نهاد، درمدت وزارت به دادگستری و رسیدگی به مهام کشور، و دادخواهی لشکری و کشوری ، کوشش میکرد. میرزا بابر نیز با او بیش از همگنان نظر لطف و عنایت داشت ، خواجه نوبتی جهت رعایت نام و ناموس ، تقریبی انگیخته استدعای حضور میرزا بابر کرده ، جشنی پادشاهانه طرح انداخت ، بابر ملتمس خواجه را بشرف اجابت اقتران داده ، بخانه آن جناب تشریف قدوم شریف ارزانی فرمود، خواجه بمراسم نثار و نیاز پرداخته ، مبلغ سی هزار دینار کپکی ساچق نمود، و از اشربه و اطعمه ، و حلوا و فواکه ، بیش از حدشمار در آن طوی بنظر درآورد، و در آن روز، خواجه امرا و ارکان دولت را نیز خدمات شایسته نموده ، میرزابابر نیز آن وزیر عالی همت را، به انواع انعام و عنایت مفتخر کرد، علاوه ولایت سمنان را برسم سیورغال بدان جناب ارزانی فرمود، و مادام که آن مملکت داخل در حوزه دیوان میرزا بابر بود بدون خلل و نقصان در تصرف آن صاحب آصف نشان میبود، و هیچکس خیال دخل در آن نتوانستی کرد. بعد از فوت میرزابابر، چون سلطان سعید، میرزاسلطان ابوسعید مملکت خراسان را تسخیر فرمود، ایضاً پرتو عنایت بر وجنات حال آن خواجه انداخته ، منصب وزارت را بدان جناب تفویض فرمود، و خواجه از روی عدالت و انصاف بتمشیت آن مهم پرداخته ، جناح مرحمت و احسان بر مفارق رعایا و مزارعان که ودائع ایزدی اند بگسترد،و به فراغ بال در تکثیر زراعت و عمارت کوشیده ، به دانه انعام و اکرام ، مرغ دل خواص و عوام صید کرد، سلطان سعید را نسبت بدان خواجه التفات و عنایت بی انتهاپیدا شد، مرتبه آن جناب از سایر وزراء درگذشت ، لاجرم نائره بغض و حسد در کانون درون همگنان اشتعال یافته ، نزد پادشاه ، وزیر را بتصرف در اموال متهم داشتند، تا معزول گشت ، اما هم در آن اوان حقیقت سخن غرض خواهان ، بر ضمیر خورشیدنشان روشن شده ، کرت دیگر شغل وزارت به خواجه پسندیده سیر تفویض افتاد. راقم حروف از بعضی مردم صادقالقول استماع نمود که گاهی سلطان سعید، در باب انتظام امور ملک و ملت ، و ارتسام قواعد دین و دولت ، به عالیجناب ، ولایت قباب عوارف اکتساب ، المتوجه بالکلیة الی اللّه ، شیخ کمال الملة و الدّین ، محمدشاه ، که انتساب به ولایت فراه داشتند، مطارحه نمودند، رای آن عالیجناب را بقبول مقرون میفرمود، و در ایام عزل خواجه قطب الدّین طاوس ، سبب رفاهیت و جمعیت مخلوقات از ایشان استفسار نمود، حضرت شیخ ، بزبان ولایت نشان ، نام خواجه عالیشان ، بردند، و نوبت دیگر عنان اختیار او را به دست تربیت آن پادشاه سپردند، و اگر چه خواجه از تصدی مُهم ّ وزارت در مقام اعتذار بود، ابواب مخالفت با جناب ولایت منقبت نتوانست گشود ضرورت ، ثانیاً آن منصب را قبول نمود، و این نوبت بیشتر از پیشتر منظور نظر همایونی گشت ، و منزلتش از مرتبه وزرای زمانش درگذشت ، و از رهگذر درویشی و نیک اندیشی ، اعتبار و اختیار بسیار یافت ، و به همگی همت ، و جملگی نهمت عنان اهتمام بصوب زراعت و دهقنت تافت ، چنانکه در ولایت خراسان ، هر سال هفت هزار خروار تخم در زمین پاشید، و ظاهراً تخم کشت . هیچیک از وزراء در یک مملکت ، هرگز بدین مرتبه نرسید. رشحه ای از بحر آثار آن خواجه ،جوی سلطانی است که در جانب شمال دارالسطنه هرات ، از رود باشتان سمت جریان یافته ، و بدان واسطه چندین هزار باغ و بستان و حظیره ، در گازرگاه و دامن کوه زنجیرگاه ، و مختار، تا چشمه ماهیان ، از خارستان عدم ، به گلزار وجود شتافته . هر یک در نضارت نظیر ریاض رضوان ، و در خضارت غیرت افزای ساحت آسمان . نقل است که چون خواجه قطب الدین طاوس کمال توجه خاطر سلطان سعید را به جریان آن آب معلوم کرده بود، قرب دویست نفر برزیگر و چاهجو که هر یک فرهادصفت جوی در بیستون کندی و بنوک تیشه خارانگار رخنه در دل سنگ افکندی ، از مزارع خود آورد، و آن جماعت مدّت دو سال در آن کار مشقت کشیدند، تا آخر آب امانی و آمال ، در جویبار دولت و اقبال جاری دیدند، و چون آب در جریان آمده بدامن کوه مختار رسید، خواجه مقداری در ظرفی کرده ، مصحوب تواجی (؟ ) به اردوی همایون که در آن زمان متوجه عراق بود ارسال نمود، در آن محل که چشم سلطان بر آن آب افتاد، مراسم شکر فیاض علی الاطلاق بجای آورده ، زبان به ادای این سخنان بگشاد که احداث جوی سلطانی نزد من بر فتح عراق ترجیح دارد، زیرا که بدان سبب شمال دارالسلطنه هرات روی بکمال معموری و آبادانی می آورد. و فی الواقع:
نسیم خلد و عمر خضر می بخشد اگر دانی
هوای دشت گازرگاه و آب جوی سلطانی .
القصه بنابر حدوث این جوی که به یمن سعی و اهتمام خواجه بوقوع انجامید میرزاسلطان ابوسعید، در ازدیاد مرتبه وزیر کوشیده ، پایه قدر و منزلتش را بلندتر گردانید، و فرامین مطاعه مشتمل بر وفورمرحمت و عاطفت نسبت بخواجه ، و مبنی از آنکه لشکر پیاده خراسان را فراهم آورده ، به موکب همایون ملحق شود، به دارالسلطنه هرات رسید، خواجه بموجب فرموده عمل نموده ، بر اسب مراد سوار گشته ، با سپاه پیاده متوجه ملازمت شاه عالم پناه گردید، در اثنای راه بجمعی از مخالفان که فرزین وار کج روی پیشه داشتند، دچار خورده به خیال محال رایت جنگ و پیکار افراشتند، خواجه پای ثبات فشرده ، به عنایت حق بر مخالفان ظفر یافت ، منصورو مظفر طی ّ منازل و مراحل نموده ، بخدمت پادشاه شتافت ، و بعد از وصول بپایه سریر اعلی ، کیفیت محاربه مخالفان را بعرض رسانید، و میرزاسلطان ابوسعید مراسم عنایت مبذول داشته وزیر صافی ضمیر را ملقب به صاحب السیف و القلم گردانید، و زمام سرانجام مهام ولایات عراقرا، به کف اهتمام آن جناب بازداده ، مهر بزرگ را بدوتسلیم نمود که حیث یشاء امور جمهور برایا را بکف ّ کفایت مقرون سازد، و لوای عدالت آن حضرت را، بر فرق آفتاب نشینان بلاد ظلم تراکمه برافرازد. و بعد از آنکه سلطان سعید در قراباغ ارّان ویران شده به حکم امیر حسن بیک ترکمان جهان گذران را وداع کرد، همای همت خواجه از وزارت حسن بیک ابا نموده ، بر جناح استعجال روی توجه به جانب خراسان آورد. چون ماهچه لوای فرقدفرسای سلطان عالیشان سلطان حسین میرزا نوبت اول ، آفتاب صفت مرز و بوم خراسان را منوّر گردانید خواجه پسندیده اوصاف به منصب اشراف وزراء که عبارت از رتبه واسطة العقدی بین الامراء و الوزراء است ، مشرّف گردید و در اواخر ذی الحجه سال 874 ه' . ق. که میرزا یادگار، محمدبن میرزا سلطان محمدبن میرزا بایسنغر، بمدد امیرحسن بیک بهادر خطه خراسان را تسخیر نمود، پرتو عنایت والتفات ، بر وجنات احوال خواجه انداخته ، منصب وزارت دیوان را بدان جناب تفویض فرمود، اما تا زمان سلطنت میرزا یادگار محمد، مانند دوران گل ، زیاده از چهل روز ممتد نگشت . و سلطان صاحبقران ابوالغازی ، سلطان حسین میرزا ناگهان نیم شبی در باغ زاغان بر سر آن پادشاه تاخته ، بصرصر سیاست ، بساط حکومتش درنوشت . و چون خواجه ثانیاً در زمان سلطنت سلطان صاحبقران مشمول لطف واحسان شد، اما هر چند او را بر تکفل مهمات دیوانی تحریض فرمودند، از آن مهام تحاشی نموده ، پیرامن حواشی آن مهام نگشت ، و به اختیار از سر قبول منصب و حکومت درگذشت ، چند سال در دارالسلطنه هرات ، حُمیت عن آلافات ، به فراغ بال بگذرانید، و دامن همت از شغل وزارت درچید، خود را بزراعت و عبادت ، مشغول گردانید، و در آن سال که خواجه مجدالدین محمد، قدم بر مسند جاه و جلال نهاده ، بنابر طمع اموال نسبت بخواجه ستوده خصال ، ابواب نزاع و جدال بگشاد، خواجه از ازاله عرض و ناموس اندیشیده ، عنان عزیمت بصوب عراق و آذربایجان منعطف گردانید و در آن مملکت نیز معزّز و محترم بود و تتمه اوقات حیات را بپایان آورد، و در سال نُهصد که سن ّ شریفش بهفتاد و دو سال رسید، بحکم «کُل ّ نفس ذائقة الموت » (قرآن 3/185 و 21/35 و 29/57). گوش هوشش صفیر عقاب اجل شنید، و مرغ روح مطهرش قفص قالب شکست :
همانجا پرّطاوسی بینداخت
جهان از فرّ کاوسی بپرداخت
بدنیا خواه سلطان ،خواه درویش
همه کس را همین راه است در پیش .

(دستورالوزراء صص 395 - 380).

طاوه
ظرفی است فلزی برای سرخ کردن اطعمه به کار رود. در ترکی طابه و در ترکی عامیانه طاوه ماخوذ از تاوه فارسی است . این کلمه در عربی بصورت طابق درآمده است . (دزی ج 2 ص 19). و رجوع به تابه و تاوه شود.
طاهربغده
گندمان . رجوع به گندمان شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). رجوع به طاهر بوغده شود.
طاهر طالقانی
از شعرای پارسی زبان و این شعر از اوست :
جز لاله دلی داغ نشد بهر هلاکم
نگریست بجز شمع کسی بر سر خاکم .

(قاموس الاعلام ترکی ).

طاوان
نام جد ابوبکر احمدبن محمدبن عبدالوهاب بن طاوان بزار واسطی است . (انساب سمعانی برگ 364 «الف »).
طاوس علیین
طاوس بهشتی:
پس برآمدپوستش رنگین شده
که منم طاوس علیین شده .

مولوی .

طاویر
دهی از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان در 18هزارگزی جنوب علی آباد. کوهستانی و معتدل و مرطوب ، با 230 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
طاهربوغده
نام آبادیی بوده از توابع سقز که در فرهنگستان بجای آن نام «گندمان » نهاده اند. (فرهنگستان ). رجوع به طاهر بغده شود.
طاهرظاهری
کسی باشد که خدای عز اسمه ، او را از نافرمانیها و معصیتها بازداشته باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تعریفات جرجانی ).
طاوانی
منسوب به طاوان . رجوع به طاوان شود. ابوبکر احمدبن محمدبن عبدالوهاب بن طاوان بزار واسطی طاوانی از مردم واسط. (انساب سمعانی برگ 364 «الف »).
طاوس فش
طاوس رفتار. طاوس وش .
طاویران
دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 36هزارگزی جنوب روئین تن . دشت ، دامنه سردسیر با 310 تن سکنه . اغلب ساداتند. آب آن از چشمه و قنات . محصول آنجا غلات و حبوبات وصیفی و تریاک و توتون و لبنیات . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . و تابستان از طریق تالاندشت اتومبیل رفت و آمد میکند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
طاهرپاشا
رجوع به چنگال اوغلی و قاموس الاعلام ترکی شود.
طاهر عطار
رجوع به طاهر مشهدی شود.
طاورومانیون
نام موضعی است : ثم ان فیثاغورس جال فی مدن ایطالیا و سیقلیا و کان الجور و التمرد قدغلب علیهم ، فصاروا سماعیه و صدیقیه من اهل طاورومانیون . (عیون الانباء ج 1 ص 40).
طاوس فلک
کنایه از آفتاب است ، چنانکه زاغ کنایه از سیاهی شب است:
چو طاوس فلک بگریخت در باغ
به گل چیدن بباغ آمد سیه زاغ .

نظامی .

طاویق
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 24هزارگزی خاوری شوسه بم به سبزواران با 20 تن سکنه .مزارع گلدین و گشورود جزء این ده است . ساکنین از طایفه خواجه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
طاهر تاتی
وی الکن بود و بجای قاف و کاف ، تا میگفت ، و او یکی از ملازمان میرزا مهدی که معشوق میرنجات بود بشمار میرفت . از شرح گل کشتی . (غیاث ) (آنندراج ).