جستجو

طایفه کچیان
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در 7هزارگزی شمال باختری بنجار و 4 هزارگزی شمال راه فرعی ادیمی به زابل . جلگه ، گرم و معتدل با 72 تن سکنه . آب آن از رودخانه هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان گلیم و کرباس بافی است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
طامنة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طامنة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طاهر مستوفی
رئیس دیوان استیفاءدربار غزنوی بود. و بعد از عزل احمدبن حسن میمندی ، بوزارت نامزد شد، اما سلطان محمود گفت : او از همه شایسته تر است ، اما او بسته کار است و من شتاب زده ، در خشم شوم ، دست و پای او از کار بشود. (از تاریخ بیهقی چ فیاض صص 366 - 367). رجوع به ص 94، 130، 131 و 664 همان چاپ شود. طاهر وزارت مودودبن مسعود غزنوی یافت ، اما مدت وزارت او بواسطه ضعف رای و سوء تدبیر بیش از دو ماه بطول نینجامید، و استعفا کرد (در حدود سال 440 ه' . ق.). (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 394). مدتی منصب استیفای دیوان سلطان محمود به وی متعلق بود، و سلطان مودود بعد از اخذ احمدبن عبدالصمد، امر وزارت را به وی تفویض فرمود، و طاهر بواسطه ضعف رای و عجز نفس و سوء تدبیر پس از آنکه مدت دو ماه بدان امراشتغال داشت استعفا کرده ، باقی ایام حیات در کنج عزلت و فراغت روزگار گذرانید. (دستور الوزراء ص 144).
طاهریه
دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 42هزارگزی جنوب باختری اهواز و 14هزارگزی راه آهن اهواز به خرمشهر. دشت و گرمسیری است با 210 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . بین طاهریه و شیخ محمد زیارتگاهی به نام قبر شیخ محمد وجود دارد. ساکنین از طایفه قزلی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
طایر بوقابهادر
رجوع به طایر بهادر و تاریخ سیستان حاشیه صص 397-398 شود.
طایفه گاودارخاریک
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقعدر 19هزارگزی شمال باختری بنجار و 5هزارگزی باختر راه فرعی ادیمی به زابل . جلگه ، گرم و معتدل با 559 تن سکنه . آب آن از رودخانه هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالرو است . چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
طاهر مشهدی
میرزا محمدطاهر مشهور به وزیرخان برادر میرزا محمدرفیعبن محمد مشهدی ، متخلص به باذل متوفی به سال 1124 یا 1123 ه' . ق. رجوع به الذریعه ج 7 ص 91 شود.
طاهل
آب مزه و رنگ برگردیده . (منتهی الارب ). آب بدبو.
طایربهادر
هنگامی که لشکریان مغول در سال 616 ه' . ق. بخارا را فتح و ویران ساختند، طایربهادر فرمانده پیشقراولان چنگیزی بود و ظاهراً همین طایربهادر در سال 626 ه' . ق. فرماندهی قسمتی از اردوی مقیم بادغیس را بر عهده داشت و پس از سرکشی دو تن از سران سپاهی سلطان جلال الدین یکی به نام قراچه و دیگری به نام یغان سنقور در حدود نیشابور به دفع قراچه عازم نیشابور شد و قراچه در آن تاریخ از کلبلات مامور جنتمور شکست یافته و در قلعه ارگ سیستان متحصن شده بود. طایربهادر دو سال قلعه ارگ را در محاصره داشت و در این مدت بین او و جنتمور بر سر حکومت و تولیت کار خراسان اختلاف بروز کرد چه هر کدام از ایشان این مقام را حق خود میدانستند. جور ماغون طرف طایربهادر را گرفت و او را به حکومت خراسان و مازندران انتخاب کرد. هنگام سلطنت ملوک کرت ملک شمس الدین محمد بسبب متهم شدن بهمدستی مسلمین هند به طایربهادر که فرمانده کل قوای مغول در ایران شرقی بود پناه برد و او شمس الدین را تحت حمایت خود گرفت و پس از مرگ طایربهادر که در سال 645 ه' . ق. روی داد، روسای مغول ملک شمس الدین را به حضور جغتای فرستادند. رجوع به تاریخ مغول تالیف اقبال ص 28، 166 و 368 و جهانگشای جوینی چ اروپا ج 1ص 87 و 79 و تاریخ سیستان حاشیه صص 397- 398 شود.
طایفه گل محمد
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در 9هزارگزی باختر بنجار، کنار دریاچه هامون . جلگه ، گرم و معتدل با 310 تن سکنه . آب آن از رودخانه هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
طئة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طئة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طاهر مقدسی
از طبقه ثالثه است از بزرگان مشایخ شام ، و قدمای ایشان . ذوالنون مصری را دیده ،و با یحیی جلا صحبت داشته ، عالم بوده . گویند شبلی وی را حبرالشام خواندی . طاهر مقدسی گوید: ذوالنون مرا گفت : العلم فی ذات الحق جهل ، والکلام فی حقیقة المعرفةحیرة، و الاشارة عن المشیر شرک ، شیخ الاسلام گفت که سخن در ذات حق جهل است که هیچکس را در ذات اللّه سخن نیست ، و روا نبود که گوید مگر آنکه خدای تعالی را و پیغمبر وی گفت وی را، و گفت : آن دانستنی نیست و جز تصدیق و تسلیم در آن روی نیست و سخن در معرفت و حقیقت حیرت است که او خود، خود را شناسد بحقالحقیقة، دیگر همه عاجزند و متحیر، و او عجز رهی را از معرفت خود بفضل خود معرفت می انگارد. و مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم میگوید در ثناء و دعاء خداوند: لاابلغ مدحتک و لااحصی ثناء علیک ، انت کما اثنیت علی نفسک . حقتعالی میگوید:ولایحیطون به علماً. از وی همین ذاتی که اوست خدای یگانه بی همتا و اشارت از مشیر شرک ، شرک است ، یعنی شرک خفی که اشارت را اشارت کننده ای باید داد و به دوگانگی درنیاید. هست بحقیقت اوست ، و دیگر همه بهانه ، و وی در بود و هستی یگانه . الا کل شی ما خلااللّه باطل . طاهر مقدسی گوید: اگر مردمان نور عارف ببینند در آن بسوزند، و اگر عارف نور وجود ببیند در آن بسوزد، و هم وی گوید: حدالمعرفة التجرد من النفوس و تدبیرها فیها یحل و یصغر (کذا؟ ). (نفحات الانس ص 129 چ توحیدی پور).
طاهوئیه استاد
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 20هزارگزی باختر مشیز و سر راه مالرو گود احمر به ده کوسه . دارای 19 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
طایر جرفادقانی
هدایت آرد: نام شریفش آقا سیدمحمد از فضلای آن بلد، سیدی باذوق و عرفان ، و با شوق و ایمان بوده در سفر مکه معظمه رحلت کرده ، این چند بیت از اوست ، رحمة اللّه علیه :
اگر گویم ز عشق گُل فغان آموز شد بلبل
خطا باشد که این نسبت بود بی اصل و بی مبدا
نه بلبل عاشق گُل شد نه گُل معشوق بلبل شد
گل و بلبل شده هر یک به روئی واله و شیدا
هرآن کس زنگ بزداید ز مرآت ضمیر خود
ببیند جمله هستی را به ذکر ایزد یکتا
همه عاشق به روی او همه مایل بسوی او
همه خرم به بوی او و او از جمله ناپیدا

#

طایفی
منسوب به طایف که شهری است در 12فرسخی مکه . (سمعانی ). رجوع به طائفی شود.
طب
رِفق. ملاطفت . و منه : مَن اَحَب َّ طَب ًّ; هرکه دوست دارد کاری را، باید که آهستگی و نرمی کند و شتابزدگی نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • فُسون . جادوئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • (ص ) دانا. (منتهی الارب ). نیک ماهر در کار خود. یقال : فلان ٌ طَب ٌ بکذا; عالم ٌ به . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد حاذق. (دهار). پزشک دانا به دارو و علاج و درمان . طبیب . (منتهی الارب ).
  • فحل ٌ طَب ٌ; دانا و ماهر در طُرُق ضِراب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • شتر تیزهوش که تا جای نبیند پای ننهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • طاهر نائینی
    یکی از شعراء فارسی زبان و از اهالی قصبه نائین تابع اصفهان بوده است در آتشکده آذر، و قاموس الاعلام ، این بیت به نام او ثبت شده است :
    آنکه هر شب هوس سوختن ما میکرد
    کاش می آمد و امروز تماشا میکرد.

    (آتشکده ص 173) (قاموس الاعلام ج 4).

    طاهی
    گوشت پز. بریان ساز.
  • نان پز.
  • پزنده هر نوع خوراکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طباخ . آشپز. دیگپز. ج ، طهاة. (مهذب الاسماء).
  • طایر شیرازی
    هدایت آرد: نام شریفش حسن خان بن عبدالرحیم خان ، پدرش برادر اعتمادالدوله حاجی ابراهیم خان شیرازی که پیشکار خاقان سعید شهید بوده ، پس از استیصال آن خاندان بقهر قهرمان ایران ، از گیتی چشم پوشیده و به عبادت کوشیده ، سالها در کرمانشاه ، در حضرت شاهزاده مغفور دولتشاه مبرور، ندیم و محرم ، و از امراء معظم بوده . پس از رحلت آن شاهزاده ذی شان ، وی نیز پریشان آمد. کمالاتش بسیار است . از جمله اینکه با عدم بصر شطرنج بازد، و بیشتر حریفان اسب انداز پیل افکن را، بفرزینی فرزانه ، یا بیدقی دیوانه ، شهمات سازد. پنجهزار بیت دیوان غزلیات اوست . غزل را به سیاقی خوب میفرماید، و در این فن قدرت کامل ظاهر می نماید، چون غزلیات نیکو دارد، اندکی قصاید، و بیشتر از غزلیاتش نوشته شد:
    شده درخت شکوفه ز پای تا سر چشم
    چو عاشقی که نشیند به راه وعده یار
    اگر نه لاله هم عاشق است و هم معشوق
    دلش چراست چو عاشق رخش چراست چو نار؟
    گیتی اگر غلط نکنم رنگ و بو گرفت
    از رنگ و بوی بزمگه عید شهریار
    گاه عطا چو دستش میخواندم ابر را
    باران ابر بود اگر در شاهوار

    #

    طایق
    میان هر یک از دو چوب کشتی و بقولی یکی از چوبهای زورق. و بگفته ای وسط کشتی . لبید گوید: فالتام طائقهاالقدیم فاصبحت ما ان یقوم دراها ردفان . اصمعی گوید: طائق چیزی است که از کشتی نمودار باشد مانند تندیی که از کوه فرودآمده باشد. (ذیل اقرب الموارد از اللسان ). رجوع به طائق شود.