جستجو

طالس
ملطی . رجوع به «ثالس » شود. فیلسوف و ریاضیدان معروف یونانی ، متولد در شهر ملطیه . و رجوع به ایران باستان ص 275، 198، 380 و تاریخ ادبیات ایران ترجمه رشید یاسمی ص 144 شود.
طالع شدن
برآمدن . طلوع کردن . صبح طالع شدن ; دمیدن . (دستوراللغه ادیب نطنزی ). سرزدن آفتاب از پس کوه . برآمدن . تیغ زدن:
چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شود
همچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 133).

طالقة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طالقة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طام ٍ
بحر طام و بحر طامی ; دریائی پر. (مهذب الاسماء). بحر غزیر.
طال بقا
جمله دعائی ماخوذ از جمله عربی «طال بقائه ».یعنی زندگانی او دراز باد یا جاودان باد. و فارسی زبانان هاء ضمیر آن را حذف کنند و طال بقا گویند و آن را در درود گفتن و آفرین خواندن و ثناگوئی به کار برند: و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبائی و طال بقائی شنوانیده آید. (سندبادنامه ص 35).
تا نیاید وحی ز او غرّه مباش
تو بدان گلگونه طال بقاش .

مولوی .

طالسان
طیلسان . چادر. (منتهی الارب ). در حاشیه المعرب جوالیقی آمده است که طیلسان را طیلس و طالسان هم گویند (به کسر لام در طالسان ) و در المعیار وادی شیر آمده که کلمه طیلسان معرب «تالسان » به کسر لام است ، و صاحب المعیار کلمه طالسان یا طیلسان را چنین تفسیر کرده است : «جامه ای است که آن را بر کتف پوشند.» و هم گوید:«جامه ای است که همه بدن را فرامی گیرد، برای پوشیدن آن را بافند، و خالی از برش و خیاطی است ». وادی شیرگوید: «عبای مدوری است برنگ سبز که قسمت فرودین ندارد. پود آن از پشم است ، خواص علما و مشایخ آن را پوشند، و آن از لباسهای عجمان است ». (المعرب جوالیقی ص 227). و صاحب منتهی الارب ذیل طیلسان آرد: کلمه مزبور معرب تالشان است . و رجوع به طیلسان و تالشان شود.
طالع فرخنده
فرخنده طالع. طالع خجسته . طالع سعد و میمون . بخت فیروز. بخت نیک:
خرم آن فرخنده طالع را که چشم
بر چنان روی اوفتد هر بامداد.

سعدی .

طالکوه
دهی جزء بلوک خورگام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت . در 35هزارگزی خاور رودبار و 23هزارگزی رستم آباد. کوهستانی ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . با430 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بنشن ولبنیات و ارزن . شغل اهالی زراعت و گله داری و شال بافی و راه آن مالرو است . قلعه خرابه کافرقلعه بین خورگام و رحمت آباد از آثار قدیمی است . اکثر سکنه زمستان برای تامین معاش به گیلان و نصف سکنه تابستان به ییلاق میروند. این ده از چهار محل بالا و پائین ، پس و پیش تشکیل شده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
طامات
(ع اِ) اقوال پراکنده . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سخن ازچپ و راست ، یعنی قول پراکنده و شیادانه:
به طامات مجلس بیاراستم
پس آنگه ز حق مغفرت خواستم .

سعدی .

طال بقا زدن
آفرین و درود گفتن . ثنا خواندن: چون عشق را مرحبا زدی حوادث را طال بقا باید زد. (سند بادنامه ص 140).
ور غلام هندوئی آرد وفا
دولت او میزند طال بقا.

مولوی .

طالسفر
بسباسه . دارکیسه . ماقر. لسان العصافیر وگویند برگ زیتون هندی است . و رجوع به طالیسفر شود.
طالع فیروز
طالع سعد. بخت مسعود. طالع خجسته . اقبال فرخ و میمون .
طالم
نان پز. ج ، طلمة. (منتهی الارب ). خباز. نانوا.
  • (اِ) زرنیخ زرد.
  • طاماغا
    به یونانی قنطوریون است . (فهرست مخزن الادویة). اسم یونانی قنطوریون کبیر است . (تحفه حکیم مومن ).
    طالب قشلاقی
    دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل در 24هزارگزی شمال باختری اردبیل و سه هزارگزی اردبیل . کوهستانی معتدل . با 1107 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود قره سو. محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    طالش
    طایفه ای از مردم گیلان . ج ، طوالش . صاحب برهان ذیل «تالش » آرد: قومی باشند از مردم گیلان و در حاشیه آن بقلم دکتر معین چنین است : تالش بقول بعضی مبدل و محرف «کادوس » است و آن قومی بود که در زمان باستان بس انبوه بودند و در کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند وچون بارها به گردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده و امروز مترجمان کادوش را که تلفظ صحیح آن است «کادوس » نویسند. جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد. رجوع کنید به مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیه ها تالیف وی دفتر یکم و رجوع به تاریخ زندیه ج 1 ص 78 تالیف دکتر هدایتی و طالش دولاب شود.
    طالعگوی
    فالگیر. فال بین . طالعگیر. و رجوع به طالعبین شود.
    طالم سه شنبه
    نام محلی است کنار راه قزوین و رشت . میان سرکاجا و رود برده . در 323000 گزی تهران . در فرهنگ جغرافیایی آمده : دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . در 13هزارگزی جنوب خاوری رشت و 2هزارگزی باختر شوسه سنگر به رشت و نزدیک دوشنبه بازار. جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 1805 تن سکنه . آب آن از نهر گل رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم و صیفی . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
    طامث
    زن حائض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). زن بی نماز. زن خون دیده . زن لک دیده . زن قاعده شده . زن حیض افتاده . ج ، طُمُث و طوامث .
    طالب گیلانی
    از اهل گیلان است . شاعری است هموار و پخته . و گویادر آن ولایت بالاتر از وی شاعری نباشد، ابیات خوبی دارد، و دیوانی ترتیب داده است . این بیتها از او است :
    اجل ز محنت هستی دهد نجات مرا
    که من حیات نمیخواهم و حیات مرا.
    چو ره بسوی توام نیست گم شود یارب
    هوس که در طلب وصل رهنمون من است .
    آوارگی نصیب من دردمند شد
    شادی کن ای رقیب که بختت مراد داد.
    خاک بویان گذرد تا شنود بوی وفا
    سگ لیلی چو سوی تربت مجنون گذرد.
    دعوی عشق و جنون اهل وفارا میرسد
    عاشقی میراث مجنون است ما را میرسد.
    گر چه طفلی عشوه از خوبان فزون دانسته ای
    وقت نادانیست حیرانم که چون دانسته ای
    ای ترا سرو از گرفتاران پا در گل یکی
    غنچه را در دعوی عشقت زبان با دل یکی .

    (از مجمع الخواص ص 283).