جستجو

طالوطون
به یونانی سلق است که چغندر باشد. (فهرست مخزن الادویة).
طامر
کیک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).برغوث .
  • (ص ) جهنده . برجهنده .
  • (اِ) طامربن طامر. آنکه او را و پدرش را کسی نداند که کیست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
  • طالبون
    ج ِ طالب در حالت رفعی . جویندگان .
    طالش محله مارکو
    دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. در 5/8 هزارگزی جنوب خاوری رامسر و 3 هزارگزی جنوب شوسه رامسر به شهسوار. دامنه ، جنگلی و معتدل و مرطوب و مالاریائی . با 560 تن سکنه . آب آن از چشمه و چاه . محصول آنجا چای و مرکبات و مختصری ابریشم . شغل اهالی زراعت و گله داری است و در اراضی پوده و مارکوبن زراعت برنج می شود. راه آن مالرو است و دبستانی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
    طالع نحس
    بخت بد. طالع نامیمون . اقبال نامبارک:
    چرخست و لیکن نه درو طالع نحس است
    خلد است و لیکن نه درو جوی عقار است .

    منوچهری .

    طالوفس
    صفراغون است که آن را طیرالملوک نامند. و به فارسی مرغک سقا و دم جنبان و به هندی مموله گویند. (تحفه حکیم مومن ) (فهرست مخزن الادویة).
    طامس
    دور. بعید.
  • ناپدید. ناپیدا. پنهان .
  • ناپدیدکننده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). محوکننده .
  • رجل طامس القلب ; مرد دل مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • طالش مکائیلو
    از ایلات اطراف اردبیل ، و مرکب از 600 خانوار است که در سه فرسخی اردبیل در قریه الچه مسکن دارند، ییلاق و قشلاق ندارند.
    طالع نگون
    نگون طالع. بخت بد. ستاره نحس . اقبال ناسازگار. طالع نحس:
    ای طالع نگون من ای کجرو حرون
    ای نحس بی سعادت وی خوف بی رجا.

    مسعودسعد.

    طالون
    اسم رومی آذریون است . (تحفه حکیم مومن ).
  • وزنی معادل 9 اوقیه .
  • طامع
    آزمند. حریص . طمعکار. با طمع. طمعکننده . طمعدارنده .
  • امیدوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزوخواه . ج ، اطماع . عاسم ; مرد طامع. (منتهی الارب ) (قطرالمحیط):
    دل مرد طامع بود پر ز درد
    به گرد طمع تا توانی مگرد.

    فردوسی .

  • طالبی
    قسمی خربزه پیشرس شیرین و لطیف که درون سبز، یا زرد دارد. نوعی گرمک از جنسی شیرین تر و پرآب تر، و آن به اواخر بهار و اوایل تابستان ، یک ماه و نیم الی دو ماه پیش از خربزه رسد.
    طالش مکائیلو قوجه بیکلو
    از ایلات اطراف مشکین آذربایجان و مرکب از 5000 خانوار است که ییلاقشان در سبلان و قشلاقشان در مغان میباشد. همگی ترک و زارع هستند.
    طالعور
    خوشبخت . بااقبال . بختور. و رجوع به طالعمند شود.
    طالوی
    ابوالمعالی ، درویش بن محمدبن احمد الطالوی الارتقی . وی ادیب و دارای اشعار و ترسلات نیکو است . تولد و وفات وی در دمشق بود و اشعار و ترسلات خویش را در یک مجلد گرد آورده ، وآن را «سانحات دُمی القصر» نام نهاده است . تاریخ تولد وی به سال 950 و وفات وی به سال 1014 ه' . ق. است . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 442، 309) و رجوع به درویش شود.
    طالبین
    ج ِ طالب در حالت نصب و جر. جویندگان .
    طالع
    برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق، مقابل غارب:
    که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالع
    که من بقد تو سروی ندیده ام مایل .

    سعدی .

    طالة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طالة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    طامغاز
    پسر امیر سنقر اشقر در بلاد تتار متولد شده و به قاهره رفته و در آنجا مدت پنجاه سال فرمانروائی کرده است . مردی بخشنده و زیباروی بود و برادری داشت موسوم به ابراهیم که اندکی پیش از مرک طامغاز از جانب بوسعید نزد او به رسالت آمد. طامغاز در محرم سال 731 ه' . ق. درگذشته است . (درر الکامنه ج 2 ص 215).
    طالبیون
    جمع طالبی در حالت رفعی . رجوع به طالبی شود.