جستجو

طاقدیسی
نام نوایی است از سی لحن باربد.
طاق مینا
کنایه است از آسمان . طاق مینائی:
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود.

حافظ.

طاق یا جفت
بازیی است . رجوع به طاق شود.
طالب بگی
دهی است از دهستان حومه بخش سروستان شهرستان شیراز. در ده هزارگزی جنوب باختری سروستان و هشت هزارگزی راه فرعی کوهنجان به خضر. جلگه و معتدل و مالاریائی است با 230 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجاغلات و تنباکو و صیفی . شغل اهالی زراعت و قالی بافی . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
طاق پل
چشمه پل:
درطریق عشقبازی از کسی کم نیستم
موج سیلاب غمم پهلو بطاق پُل زند.

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).

طاق زدن
طاق ساختن . ساختن بنای طاق را. تسقیف . سقف زدن .
طاق مینائی
کنایه است از آسمان و روزگار و چرخ:
عقل کل را آبگینه ریزه در پای اوفتاد
بس که سنگ تجربت بر طاق مینائی زدم .

سعدی .

طاقین
قبای دوتائی . (دیوان البسه نظام قاری ):
اینکه در دکانها آورده اند
صوف طاقین مربع بیشمار.

نظام قاری (دیوان البسه ).

طالب جاجرمی
مولف تذکره دولتشاه آرد: غزل را نیکو میگوید از کدخدازادگان جاجرم بوده و شاگرد شیخ آذری است ، در اول حال سفر اختیار کرده . در دارالملک شیراز اقامت ساخت و آنجا قبول تمام یافت . اشعار او در فارس شهرت کُلی گرفته ، در جواب شیخ سعدی اشعار دارد. غزل شیخ را که مطلعش این است :
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است
هر که ما را این نصیحت میکند بی حاصل است
طالب در جواب آن تتبع کرده :
ای که بی روی تو ما را زندگانی مشکل است
تلخی داغ فراغت همچو زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ای نگار لاله رخ
تا تو رفتی از بَرِ من عُمر من بیحاصل است
در غمت بگریستم چندانکه آب از سرگذشت
از پیت زآن رو نمی آیم که پایم در گل است
ای نسیم صبحگاهی با من بیدل بگوی
کاین زمان آرام جانم در کدامین منزل است
ای همای دولت از ما سایه خود برمگیر
نیر اقبال تو بر هر که تابد مُقبل است
ما ز آب دیده خود غرقه بحر غمیم
از غریق آن کس چه داند کو به روی ساحل است
یار رفت و با من طالب حدیثی هم نگفت
وه که تا روز قیامت این ز یارم بر دل است .
طالب در مناظره گوی و چوگان در شیراز بنام سلطان عبداللّه بن ابراهیم سلطان نظم کرده ، شاهزاده او را صله داد و نوازش فرمود، و او مردی معاشر و ندیم شیوه بود، همواره به جوانان و ظریفان اختلاط نمودی ، و به اندک فرصتی آن مال برانداخت ، مدت سی سال در شیراز به دلخوشی و ظرافت و عشرت روزگار گذرانیده ، در حدود سنه 854 ه' . ق.وفات یافت و در پهلوی خواجه حافظ در مصلای شیراز، مدفون است - انتهی . تاریخ وفات او را هدایت در ریاض العارفین 884 ه' . ق. نوشته و این رباعی را نیز از او آورده است :
در کوچه عاشقی به پیمان درست
میگفت بمن اهل دلی روز نخست
طالب مطلب کسی که او غیر تو جست
رو طالب آن باش که او طالب تست .

(ریاض العارفین ).

طاق پیروزه
کنایه است از آسمان:
از آنگه که بردم به اندیشه راه
در این طاق پیروزه کردم نگاه .

نظامی .

طاقستان
زمین طاقناک . رجوع به طاق شود: عادیة; شتران ماننده در طاقستان که بشوره گیاه میل نکنند. (منتهی الارب ).
طاق نصرت
کازه و تالار و عمارت چوبی و غیره که برای سرداران و پادشاهان پیروز هنگام بازآمدن از سفر یا جنگ آذین بندی کنند. خوازه بستن . قوس النصر. طاق پیروزی . کوپله . خوازه . گنبد. قبه: مجلس سنا رای داد که شکرانه خدای را بجا آرند، برای قیصر مقرر داشت مجسمه هائی بسازند، طاقهای نصرت بنا کنند، و او چندین دفعه پی در پی بسمت قنسولی انتخاب شود. و نیز مقررداشتند که روز فتح ، روز اعلان فتح و روز گذشتن آن رادر دستور از اعیاد بدانند. (ایران باستان ص 2438).
طاقیه
نوعی کلاه بلند مخروط شبیه بکلاه فعلی درویشان . قسمی از کلاه : طاقیه ترکمانی ; کلاه نظامیان عثمانی . عرقچین .
  • بافته سرخ . ج ، طاقیات: گویند هر که از پوست شیر طاقیه ساخته در سر طفلی نهد که صرع داشته باشد، نفع رساند. (ریاض الادویه ). الب ارسلان هیئتی در غایت مهابت و محاسنی کشیده داشت و طاقیه طولانی بر سر میگذاشت چنانچه بیننده از بدایت طاقیه تا نهایت لحیه او دو گره میپنداشت . (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 از ج 2 ص 371). چشمش بعینه ، از دو چشمک که در طاقیه اطفال جهت چشم زخم دوزند. (نظام قاری ص 134).
    بترگ طاقیه گفتم که برگ گل ماند
    خیال گفت نگفتی سخن به اندازه .

    نظام قاری (دیوان البسه ص 106).

  • طالب جان
    موضعی در شمال چیل نادری از توابع مکران .
    طاقت
    تاب . توان . (صحاح الفرس ). توانائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه جرجانی ص 66). تیو. تاو. توش . پایاب . (حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). وجد. (ترجمان القرآن ). وسَع. وسُع. وسِع. بَدَد. بِدّة. جَهد. جُهد. قوة. پای . قدرت . ذرع . (منتهی الارب ). قوت تحمل . نیروی تحمل تعبی و رنجی . استطاعت . شکیب . امکان . قدرت در کار. قبل . یقال : مالی به قبل ٌ; ای طاقةُ. (منتهی الارب ): فرمانبرداریم آنچه بطاقت ما باشد، که این نواحی تنگ است و مردمانی درویش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 469). راهها تنگ است کرا نکند که رکاب عالی برتر خرامد هر مرادی که هست گفته آید تا بطاعت و طاقت پیش ببرند. (تاریخ بیهقی ص 462). گفتند [ حصیری وپسرش ] فرمانبرداریم ... اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد که داند [ خواجه احمد ] ما را طاقت ده یک آن نباشد. (تاریخ بیهقی ص 160). بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت . (تاریخ بیهقی ص 181). خواجه بزرگ رنجی بزرگ بیرون طاقت بر خویش مینهد. (تاریخ بیهقی ص 369).
    گر نیست طاقتم که تن خویش را
    بر کاروان دیو سلیمان کنم .

    ناصرخسرو.

    طاق سنگی
    طاق که از قطعات سنگ ساخته شده باشد.
  • (اِخ ) نام گردنه ای است معروف به طاق سنگی در راه یزد. رجوع به گردنه طاق سنگی شود.
  • طاق نگون
    آسمان . (آنندراج ).
    طاقیه دوز
    کسی که طاقیه کند. آنکه طاقیه سازد. رجوع به طاقیه شود:
    من که چون قالب بی جان شدم از سوز جگر
    هست سودای مه طاقیه دوزم بر سر.

    سیفی .

    طالب چمنی
    دهی است از دهستان فوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 20هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 5/10هزارگزی جنوب شوسه مراغه به میانه . کوهستانی معتدل و مالاریائی با 250 تن سکنه . آب آن از چشمه سار محصول آنجا غلات و نخود شغل اهالی زراعت . صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    طاق تاجکی
    ظاهراً نام طاقی و دروازه ای بوده است به ری چه در کتاب النقض آمده است : و در شهر ری خادم و ابوالقاسم عبودیه و ابوالقاسم شوّاء و غیرهم که امیر قجقرشان بطاق تاجکی برآویخت همه رافضی بودند. (النقض ص 85) و در ص 89 همان کتاب آمده است : و امیر قجقر بفرمود تا بتدارک آن انبان فروش خارجی که قصد ابوالقاسم عبدویه کرده بود از طاق تاجکی درآویختند.