طاق شکربوره
کنایه از قطاب و سنبوسه شکری است . (برهان ).
طاقنما
ایوانی کم عرض که در جلو اطاق سازند.
نمای دیوار بصورت طاق که عرض و پهنائی نداشته باشد.
طاگانک
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد در12 هزارگزی جنوب شهرکرد، کنار راه طاگانک به شهرکرد. جلگه . معتدل . با 2138 سکنه . آب آن از قنات و رودخانه محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت گله داری . صنایع دستی قالی بافی . راه آن ماشین رو است . دبستانی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
طالب خاکروب
صاحب کتاب النقض ذیل احوال ابوالقاسم بن عبدویه آرد: شخصی اصولی مذهب و شیعی بوده پادشاه وقت او را بسبب فتنه و غوغا بفرمود برآویختن و چون او را معلوم شد که طالب خاکروب سنی و دیگران از حنفی و شافعی در حق وی خوابهای نیک دیدند و معتمدان طوایف بر ایمان وی گواهی دادند پشیمان شد و رخصت داد که او را در مقابل تربت سید عبدالعظیم الحسنی رضی اللّه عنه دفن کردند... (کتاب النقض ص 88).
طاقت زدا
که طاقت و شکیب ببرد. که تاب و توان بزداید.
طاق طارم
به معنی طاق اخضر است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ):
رستخیز است خیز و باز شکاف
سقف ایوان و طاق طارم را.
خاقانی .
طاقنما بستن
از آنچه افزار و اسباب آرایش باشد بصورت طاق کردن .
طاق را از گونه های مختلف آلات و ادوات زینت دادن . بویژه از اقسام بلورینه و ظروف آبگینه و چراغ و غیره . در اطراف تکایا و حسینیه ها جاهائی چون طاقی زینت کردن از قالی و چراغ و سلاحهای قدیم چون شمشیر و سپر و غیره که مخصوصاً در عاشورا معمول دارند.
طال ٍ
منهل ٌ طال ; چشمه چغزلاوه برآورده .
لیل ٌ طال ; شب تاریک . (منتهی الارب ).
طالب خان
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 3هزارگزی باختر مراغه و دوهزارگزی شمال باختری شوسه مراغه به آذرشهر. جلگه معتدل با 438 تن سکنه شیعه . آب آن ازصوفی چای و محصول آنجا غلات و کشمش و نخود و بادام و زردآلو. شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی ، گلیم بافی و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
طاقت شکن
که طاقت برد و تاب و توان بشکند و بزداید. و رجوع به طاقت فرسا و طاقت زدا شود.
طاقطاق
حکایت آواز زدن چیزی بر چیزی چنانکه جامه شسته گازران بر سنگ و جز آن:
گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاقطاق جامه کوبان ممتهن .
مولوی .
طاقنی
غار است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به ذافنی الاسکندرانی شود.
طالار
تالار. اطاق بزرگ مستطیلی که غالباً در منازل برای پذیرائی اختصاص داده میشود. سالن . رجوع به تالار شود.
طالب علم
دانشجو. جویای دانش . خواستار علم:
کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی
مسئله خواند تا بگذرد از شب سیکی .
منوچهری .
طالب علمانه
طلاب . چون طالب علمان:
بسته زیر گلو از غالیه تحت الحنکی [ کبک ]
پیرهن دارد زین طالب علمانه یکی .
منوچهری .
طالخونچه
قصبه ای از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا، در 40هزارگزی شمال باختری شهرضا. متصل براه طالخونچه به شهرضا. جلگه و معتدل با 5714 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و تریاک و پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن ماشین رو است . درمانگاه و در حدود 50 باب دکان و دبستان دارد. خانه های این آبادی بیشتر بصورت قلاع ساخته شده . صادرات پنبه این آبادی قابل ملاحظه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). در بعضی لهجه ها آن را طالخانچه گویند.
طالع سعد
طالع مسعود. بخت فرخنده .طالع خجسته . اقبال . طالع مبارک و میمون:
زی طالع سعد و در اقبال خداوند
فخر بشر و بر سر عالم همه افسر.
ناصرخسرو.
طالقون
طالیقون است . رجوع به طالیقون شود. (فهرست مخزن الادویه ).
طالیوس
الاسکندرانی . یکی از فلاسفه ای است که در ایام فترت بین ابقراط و جالینوس میزیسته . (عیون الانباء ج 1 ص 36).
طالب علمی
دانشجوئی . فراگیری علوم . طلبگی: شیخ ما [ ابوسعید ] گفت که ما بوقت طالب علمی به سرخس بودیم . (اسرارالتوحید ص 16).