جستجو
کد : DK-127381     

طاقت


تاب . توان . (صحاح الفرس ). توانائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه جرجانی ص 66). تیو. تاو. توش . پایاب . (حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). وجد. (ترجمان القرآن ). وسَع. وسُع. وسِع. بَدَد. بِدّة. جَهد. جُهد. قوة. پای . قدرت . ذرع . (منتهی الارب ). قوت تحمل . نیروی تحمل تعبی و رنجی . استطاعت . شکیب . امکان . قدرت در کار. قبل . یقال : مالی به قبل ٌ; ای طاقةُ. (منتهی الارب ): فرمانبرداریم آنچه بطاقت ما باشد، که این نواحی تنگ است و مردمانی درویش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 469). راهها تنگ است کرا نکند که رکاب عالی برتر خرامد هر مرادی که هست گفته آید تا بطاعت و طاقت پیش ببرند. (تاریخ بیهقی ص 462). گفتند [ حصیری وپسرش ] فرمانبرداریم ... اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد که داند [ خواجه احمد ] ما را طاقت ده یک آن نباشد. (تاریخ بیهقی ص 160). بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت . (تاریخ بیهقی ص 181). خواجه بزرگ رنجی بزرگ بیرون طاقت بر خویش مینهد. (تاریخ بیهقی ص 369).
گر نیست طاقتم که تن خویش را
بر کاروان دیو سلیمان کنم .

ناصرخسرو.