ضرونیة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ضرونیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ضریک
کرکس نر. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (فهرست مخزن الادویه ).
مرد گول . (منتهی الارب ). نادان . (منتخب اللغات ). برجای مانده . (منتهی الارب ). نابینا. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). فقیر. (منتهی الارب ). محتاج . (منتخب اللغات ). درویش . (مهذب الاسماء). بدحال .(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ج ، ضَرائک ، ضُرَکاء.
ضرضم
شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (فهرست مخزن الادویه ).
ددِ نر. (منتهی الارب ). سباع نر. (فهرست مخزن الادویه ).
ضرفطی
فربه کلان شکم . (منتهی الارب ).
ضریم
سوخته . (منتهی الارب ). سوزان . (مهذب الاسماء).
ضعط
ذبح کردن . (منتهی الارب ). گلو بریدن . (منتخب اللغات ).
ضرط
ضَرِط. تیز دادن . (منتهی الارب ).
ضعف
یک مثل چیز و ضِعْفاه دو مثل آن . یا ضعف مانند چیزی است هر قدر که زیاده باشد، و منه یقال : لک ضِعفه و یریدون مِثلیه او ثلثة امثاله لانه زیادةغیرمحصورة. و قوله تعالی : یضاعف لها العذاب ضعفین (قرآن 33/30); یعنی سه عذاب . (منتهی الارب ). مانند. (دهار) (منتخب اللغات ). دو برابر.
دو برابر چیزی . زیاده بر چیزی . (منتخب اللغات ). دوچندان . (دهار) (مهذب الاسماء). دوتا. (زمخشری ). دوتو. دوچند. مضاعف . دو مقابل . ج ، اضعاف:
همسنگ دوده زاج و همسنگ زاج مازو
وز صمغ ضعف هر دو آنگاه زور بازو.
؟ (در صفت ساختن مرکب سیاه ).
ضرطاء
زن باریک ابرو. (منتهی الارب ).
ضرکاء
ج ِ ضریک . (منتهی الارب ). فقراء بائسین .
ضریوه
حصاری است از حصارهای صنعاء به یمن . (معجم البلدان ).
ضعفاء
ج ِ ضعیف . (منتهی الارب ):
هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی
با آنکه بداندیش بود سخت کمانست .
منوچهری .
ضرطم
کلان شکم . (منتهی الارب ).
ضرم
(ع اِ) درختی است خوشبو، بار آن مانند بلوط است و شکوفه اش مانند شکوفه سعتر، شهد آن نیکو باشد، یا آن اسطوخودوس است بیونانیه . (منتهی الارب ). اسطوخودوس . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ) (اختیارات بدیعی ). درختی است خوشبو که ثمرش چون بلوط و شکوفه اش چون شکوفه خرماست ، و برخی گفته اند که بیونانی آن را اسطوخودوس گویند. (منتخب اللغات ). نام داروئی که بیونانی اسطوخودوس گویند و آن شاه اسفرم رومی است ، علت صرع را نافع باشد. (برهان ).
ضریب
مانند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مثل . (منتهی الارب ). نظیر: ضریر ما له فی العلوم نظیر و طبیب ما له فی الازمنة الغابرة ضریب . (خلاصة الاثر بدیعی ).
نوع . زده شده . صفت از هر چیزی . نیک زننده . سَر. (منتهی الارب ). راس . امین تیر قمار. (منتهی الارب ). زننده تیر قداح . نام تیر سوم از تیرهای قمار. شیری که از چند ناقه در یک شیردوشه دوشیده شود. بهره . شکم مردم . برف . (منتهی الارب ). ثلج . (فهرست مخزن الادویه ). پشک . (منتهی الارب ). شب نم . جَلید. سقیط. صَقیع. (فهرست مخزن الادویه ). شیر سخت ترش یا شیر پاره پاره شده . (منتهی الارب ). شیر بریده .(اصطلاح حساب ) عددی است که پیش از کمیتی قرار دهند برای ضرب کردن در وی . ارزش و قدر نسبی که بهر یک از مواد امتحانی داده می شود.
ضعفان
سست و ناتوان . (منتهی الارب ).
ضزاز
ج ِ اَضزّ. (منتهی الارب ).
ضرع
پستان ، و هو للظلف و الخف او للشاة و البقر و نحوهما. ج ، ضروع .(منتهی الارب ). پستان گاو و گوسفند. (دهار). پستان اشتر. (مهذب الاسماء). پستان گاو و گوسفند و غزال و امثال آن . پستان شتر و گاو و گوسفند و مانند آن ، یا آنکه مخصوص بقر و غنم است . (منتخب اللغات ):
آنکه مادر آفرید و ضَرع و شیر
تا پدر کردش قرین آن خود مگیر.
مولوی .
ضزز
دشوارخو گردیدن .
خشمناک شدن .کام بر هم چفسیده گردیدن . (منتهی الارب ). چسبیده شدن حنک اعلی به حنک اسفل . (کنز اللغات ) (شمس اللغات ).
ضعفی
ج ِ ضعیف . (منتهی الارب ). رجوع به ضعیف شود.